فاجعه‌ 92-1991؛ فصلی که بایرنی‌ها دوست دارند از تاریخ‌شان حذف شود

در تاریخ بایرنی‌ها هنوز یک فصل وجود دارد که ار آن به بدنامی یاد خواهد شد، فصلی در دهه‌ی 90، که اگر بخواهیم درباره‌ی آن صریح صحبت کنیم باید از لغت افتضاح استفاده کنیم.

هفت‌یک- شما با شنیدن نام “بایرن مونیخ” یاد چه چیزی می‌افتید؟ گنجینه‌ی اصیل فوتبال آلمانی؟ یکی از بهترین تیم‌های اروپا؟ بردهای پیاپی؟ بایرنی‌ها همان تیمی هستند که در 55 سال گذشته 31 بار قهرمان بوندس‌لیگا شده‌اند.

این همان تیمی است که 6 بار قهرمان اروپا شده و بازیکنان بزرگی همچون فرانتس بکن‌باوئر، گِرد مولر، سپ مایر، کارل‌ـ هاینتس رومینیگه، لوتار ماتئوس و فیلیپ لام را در تیم خود داشته است. این یک برند بزرگ جهانی است که بازتاب موفقیت است. بایرن مونیخ یعنی برنده‌ شدن جام‌ها و کسب موفقیت.

اما شاید باورش سخت باشه که آن‌ها هم مثل همه‌ی تیم‌های دیگر، دوران پر افت و خیزی را طی کرده باشند، اما تفاوت در این است که دوران “افت” باواریایی‌ها هنوز برای خیلی از تیم‌های دیگر مثل یک رویا به نظر برسد.

اما در تاریخ بایرنی‌ها هنوز یک فصل وجود دارد که از آن به بدنامی یاد خواهد شد، فصلی در دهه‌ی 90، که اگر بخواهیم درباره‌ی آن صریح صحبت کنیم باید از لغت افتضاح استفاده کنیم. قطعا این فصل برای قرمز‌ها یک افتضاح محسوب می‌شود. ما درباره‌ی سقوط به دسته‌ی پایین‌تر صحبت نمی‌کنیم، اما با استاندارد‌های بلندپروازانه‌‌شان این یک شکست محسوب می‌شود. آن‌ها در طول 12ماه به یک تیم متوسط بدل شدند. فصل مورد بحث ما در طول 92-1991 اتفاق افتاده است.

آنچه که بیشتر باعث شگفتی می‌شود این است که هیچ نشانه‌ی مستقیمی مبنی بر افت این تیم وجود نداشت. آنها در فصل 87-1986 تحت هدایت اودو لاتک قهرمان بوندس‌لیگا شده بودند، همان مربی‌ای که در دهه‌ی هفتاد قرمزها را فاتح اروپا کرده بود.

در آخرین فصل حضور او (87-1986) جانشینی یوپ هاینکس به عنوان مربی در فصل بعد تثبیت شده بود. از قضا یوپ هاینکس همان کسی بود که در سال 1979 جانشین لاتک در بورسیا مونشن گلادباخ شده بود. و او نتوانسته بود موفقیت‌های لاتک در دهه‌ی 70 را برایشان تکرار کند. هاینکس در طول این مدت توانسته بود در سال‌های 85 و 86 مونشن گلادباخ را به مقام چهارمی لیگ برساند و در سال 87 با این تیم به نیمه نهایی جام یوفا (لیگ اروپای فعلی) برسد. و به این شکل خودش را مورد توجه بایرن مونیخ قرار داده بود.

اولین مقطع حضور یوپ هاینکس در بایرن ناامید‌کننده به پایان رسید؛ هرچند مدیران بایرن بعدها از اخراج او ابراز پشیمانی کردند.

هاینکس در فصل ابتدایی حضورش (88-1987) نتوانست از عنوان قهرمانی بایرن دفاع کند. این وردربرمن بود که توانسته بود با هدایت اوتو ری‌هاگل به قهرمانی برسد. وردربرمن در آن فصل با اختلاف 4 امتیاز نسبت به بایرن توانسته بود قهرمان شود و این را مدیون مهاجمانی همچون کارل‌ هاینتس ریدله و فرانک نوبرات و ساختار دفاعی‌ای بود که در 34 بازی 22 گل دریافت کرده بود. آنها در هفته 26 در یک بازی حیاتی توانستند بایرن مونیخ را با نتیجه 3 بر 1 شکست دهند و مسیر قهرمانی‌شان را هموار کنند. اما از فصل بعد نظم همیشگی از سر گرفته شد و بایرن قهرمان بوندس‌لیگا شد و به نیمه نهایی جام یوفا هم رسید.

در فصل 90-1989 بایرنی‌ها با تسلط بیشتری در بوندس‌لیگا ظاهر شدند و با اختلاف 6 امتیاز قهرمان شدند. آن‌ها در لیگ قهرمانان هم به نیمه نهایی رسیدند و مقابل میلانی شکست خوردند که با سه ستاره‌ی هلندی خود (فرانک رایکارد، رود گولیت و مارکو فان باستن) می‌درخشید. با نگاهی به ترکیب آن فصل بایرن این نکته قابل توجه هست که در ترکیب بازیکنان بایرن هیچ ستاره‌ی مشهور جهانی وجود نداشت. دو مهاجم آن‌ها رولند وولفارت و الن مک‌اینالی بودند که اگرچه مفید ظاهر می‌شدند اما نام‌هایی نبودند که بتوانند در دل بازیکنانی همچون مالدینی و بارزی نگرانی‌ای ایجاد کنند. توانایی آن‌ها به اندازه‌ی قهرمانی در لیگ آلمان بود.

به همین دلیل، در تابستان 1990 هاینکس برای تقویت تیم اشتفان افنبرگ، برایان لادروپ و کریستن سیگه را به خدمت گرفت. از بین این سه بازیکن تازه وارد، افنبرگ از همه جذاب‌تر به نظر می‌رسید. بازیکنی که در طول دوران حرفه‌ای‌اش، صحبت‌های جنجالی زیادی از خود به جای می‌گذاشت. وقتی از او پرسیدند که چرا او تصمیم گرفته به بایرن بپیوندد؟ در پاسخ گفت: “چون بقیه‌ی تیم‌ها احمق‌تر از اون هستن که بتونن قهرمان بوندسلیگا بشن.”

این نظر او همچون جمله‌ای انگیزشی برای تیم‌های دیگر شده بود که بر دیوار رختکن آن‌ها نصب شده بود و هدف آن‌ها را برای شکست بایرن بیشتر می‌کرد. یکی از این تیم‌ها کایزرسلاترن بود. در بازی ابتدای فصل آن‌ها در ورزشگاه المپیک مونیخ 4 بر صفر در مقابل بایرن درهم کوبیده شدند. اما در ادامه‌ی فصل نبرد این دو تیم برای کسب عنوان قهرمانی داغ‌تر شد.

در بازی برگشت که اواخر ماه مارس برگزار شد، کایزرسلاترن در خانه توانست با گل دیرهنگام اشتفان کونتز، 2 بر 1 بایرن را شکست دهد. این نمایش درخشان، ادامه‌ی فصل را که تنها سه بازی از آن باقی مانده بود، برای بایرن بسیار سخت و دشوار کرد.

بایرن در ادامه به بوخوم سفر کرد تا با واتن‌شاید روبرو شود. تیمی که در ورزشگاه کوچکی به نام لوهاراشتادیون بازی می‌کرد. بایرنی‌ها در بازی رفت آن‌ها را با نتیجه 7 بر صفر شکست داده بودند. اما شگفتی برای آلمانی‌ها در راه بود. بازی تا دقایق پایانی با نتیجه 2-1 به سود واتن‌شاید در جریان بود که وولفهارت در سه دقیقه پایانی بازی را به تساوی کشاند و امیدهای بایرن را زنده نگه داشت.

اما دو دقیقه‌ی بعد تورتسن فینک گل پیروزی بخش تیم شهر بوخوم را به ثمر رساند و 35000 هوادار را مست شادی و هیجان کرد. این شکست، پلی بود برای اولین قهرمانی کایزرسلاترن در بوندس‌لیگا.

اما گویا که شکست مقابل واتن‌شاید برای بایرنی‌ها به اندازه کافی دردناک نبود. نفرین نیمه نهایی بار دیگر در جام باشگاه‌های اروپا گریبان آن‌ها را گرفت. این‌بار نه در برابر تیمی از ایتالیا که برابر تیمی از اروپای شرقی. تیم قدرتمند ستاره سرخ بلگراد با سفر به مونیخ توانست بازی رفت را در زمین حریف با نتیجه 1-2 پیروز شود.

در بازی برگشت کار بایرنی‌ها در مقابل 80000 تمماشاگر متعصب تیم ستاره سرخ، بسیار دشوار بود. تماشاگرانی که جوی مخوف در ورزشگاه ساخته بودند. اما بایرنی‌ها توانستند به وظیفه‌ی خود عمل کنند. آن‌ها تا دقایق پایانی با نتیجه 2-1 جلو بودند. در آستانه‌ی وقت‌های اضافه و دقیقه‌ی پایانی بود که یک گل به خودی عجیب از کاپیتان کلاوس اوگن‌تالر، باعث شد تا یوگسلاویایی‌ها مهمترین تساوی خود را به دست بیاورند و به فینال صعود کنند.

با توجه به این فصل، بایرنی‌ها فصل پیش رو (92-1991) را با یک حس سرخوردگی شروع کردند. اما دومی در لیگ و نیمه‌نهایی جام باشگاه‌های اروپا، برای خیلی از تیم‌ها مثل یک رویاست.

روند اضافه کردن بازیکنان جدید جهت تقویت تیم ادامه پیدا کرد؛ هاینکس بازیکنانی همچون یان ووترز، اولیور کروزر، توماس برتولد و دو بازیکن برزیلی به نام‌های مازینیو و برناردو را به خدمت گرفت. و مدافع باسابقه و مستحکم تیم، کلاوس اوگن‌تالر در راستای تعادل تیم، اعلام بازنشستگی کرد. اما در همین حال، هوادارن بایرن خواستار باز پس‌گیری عنوان قهرمانی بودند درحالی که نیم‌نگاهی هم به قهرمانی در جام یوفا داشتند.

دو بازی ابتدایی بایرن در لیگ چندان دلچسب نبود. مساوی برابر وردربرمن و باخت در خانه مقابل تیم تازه بوندس‌لیگایی شده هانزا روستاک. آن‌ها سپس به دوسلدورف سفر کردند و به لطف گل دقیقه‌ی پایانی مازینیو توانستند 1-0 به مونیخ بازگردند. اکنون هواداران می‌توانستند با خیال آسوده به استقبال بازی راحت مقابل تیم هومبرگ (Homburg) در جام حذفی بروند.

هومبرگ شهر کوچکی در منطقه‌ی سارلند آلمان است. تیم محلی آن‌ها در طول تاریخ خود عموماً گمنام بوده است. اما، در 1986 آنها توانستند برای اولین بار به بوندس‌لیگا صعود کنند. هومبرگ در سال‌های حضورش در بوندس‌لیگا و قبل از سقوطش به دسته‌ی پایین‌تر توانسته بود در دو فصل در رتبه‌های بالای جدول باشد و هوادارنش را مسرور و شادمان کند. اما در آن سال آن‌ها یک تیم دسته دومی بودند که باید به مصاف بایرن مونیخ می‌رفتند.

فقط 9000 نفر با زحمت توانستند خودشان را به استادیوم المپیک مونیخ برسانند تا بتوانند شاهد مسابقه‌ی تیمشان در جام حذفی باشند. وجود این تعداد تماشاگر یک جو و اتمسفر غریبی را در استادیوم ایجاد کرد. بایرنی‌ها برای رسیدن به گل تنها به 27 دقیقه زمان احتیاج داشتند که با ضربه سر مازینیو 1-0 پیش بیفتند. اما هومبرگ در نیمه‌ی دوم احیا شد، آن‌ها توانستند با شلیک محکم رودولف کاردوسو بازی را به تساوی بکشانند.

شیرجه تونی شوماخر در دیدار مقابل گلادباخ در فصلی که ضعف بایرن در دفاع و حمله باعث شد تا تفاضل گل این تیم منفی بود.

تنها وقتی که 13 دقیقه تا پایان بازی مانده بود، اوضاع برای بایرن بدتر هم شد. یک توپ سرگردان جلوی ماتیاس بارانوسکی، بازیکن هومبرگ، قرار گرفت و او نهایت استفاده را از این توپ کرد. اما این چیزی نبود که بایرن انتظارش را می‌کشید. برخلاف انتظار در حالی که هنوز هواداران هومبرگ از این نتیجه حیرت‌زده بودند، مازینیو دوباره توانست گل‌زنی کند و بازی را با تساوی بکشاند.

در ادامه بازی به وقت اضافه کشیده شد، موقعی که آمادگی جسمانی بایرنی‌ها تیم‌های ضعیف‌تر را تحت فشار قرار می‌داد. اما فقط پنج دقیقه نگذشته بود که مایکل کیمل، بازیکن هومبرگ، با یک حرکت به سمت محوطه جریمه توانست با ضربه‌ای آرام دروازه را باز کند. این هنوز پایان کار نبود. آن‌ها چهار دقیقه بعد دوباره گل زدند، این‌بار توسط برند گرایس. بایرن در خانه 4-2 نتیجه را واگذار کرد. بایرن حیرت‌زده در اولین مرحله‌ی جام حذفی در زمین خودش توسط تیمی از دسته‌ی پایین‌تر حذف شد.

بعضی مواقع می‌توان به حذف شدن از یک جام به چشم یک موهبت نگاه کرد. در این صورت حداقل آن‌ها می‌توانند روی لیگ و جام یوفا تمرکز کنند. شاید هنوز همه چیز از دست نرفته بود.

فرم پرنوسان بایرنی‌ها در لیگ ادامه‌دار بود. درحالی که برای مسابقات اروپایی حاضر می‌شدند، در هفته نهم لیگ در جایگاه هفتم بودند. در جام یوفا بازی مرحله اول آسان به نظر می‌رسید. آن‌ها باید به ایرلند سفر می‌کردند تا به مصاف کورک‌سیتی بروند. شهری که هواداران بایرنی به سختی می‌توانستند روی نقشه پیدایش کنند.

کورک‌سیتی در سال 1984و در پی ورشکستگی کورک یونایتد شکل گرفته بود. آن‌ها در فصل قبل توانسته بودند در لیگ خود دوم بشوند و سهمیه‌ی جام یوفا را کسب کنند. بایرنی‌ها این‌بار در فکر این بودند که بتوانند در جلوی 4000 تماشاگر کورک‌سیتی، شرمساری بازی با هومبرگ را به فراموشی بسپارند و جام یوفا را با موفقیت شروع کنند.

دِیو بری بازیکن محلی تیم کورک سیتی بود که سرگذشت جذابی داشت. او فوتبال گیلیک (توضیح مترجم: فوتبال گیلیک از نوعی بازی بسیار قدیمی ایرلندی به نام کاید نشأت گرفته‌است و شباهت‌های زیادی به راگبی فوتبال و به ویژه فوتبال استرالیایی دارد.) هم بازی کرده بود و حتی دو مدال قهرمانی آن را هم داشت. اما او از فوتبال (مرسوم) هم لذت می‌برد و هافبک تیم کورک سیتی بود. پیش از بازی این نکته مورد توجه افنبرگ قرار گرفته بود و او با همان لحن طعنه‌دار همیشگی خودش، او را با پدربزرگش مقایسه کرده بود.

دیو بری برای مسابقه مقابل بایرن در ترکیب اصلی قرار گرفت. او توانست در این بازی نام خود را در فرهنگ عامه‌ی ایرلندی‌ها ثبت کند. در دقیقه‌ی 26 کورک سیتی توانست توپ را از مدافع جلو کشیده بایرن بگیرد و توپ جلوی پای بری قرار گرفت. او توپ را جلو برد و مدافع پیش‌روی خود را با یک “تو سر توپ” از جلوی خود محو کرد و توانست با یک شوت قدرتمند تیم خود را در خانه جلو بیندازد. هواداران از شادی این گل سر از پا نمی‌شناختند.

این نتیجه تا اواخر نیمه‌ی اول پابرجا بود که افنبرگ توانست بازی را به تساوی بکشاند. همه خود را برای یک شروع طوفانی از بایرن در نیمه‌ی دوم حاضر می‌کردند تا بتواند به پیروزی برسد، اما این هیچوقت محقق نشد. این کورک سیتی بود که توانست با دفاع مستحکم تساوی مشهور خود برابر بزرگان بایرنی را به ثبت برساند.

در بازی برگشت دوباره کار بایرن گره خورد. در حقیقت این تیم ایرلندی بود که توانسته بود تا دقیقه 71 مقاومت بکند. اما در نهایت این برونو لابادیا بود تا با زدن گل بایرنی‌ها را از شرمساری بیشتر نجات دهد. در دقایق پایانی قرمزها با به دست آوردن یک پنالتی و به ثمر رساندن آن توانستند درخشش بیشتری را به نمایش بگذارند. ولی وقتی که سوت پایان به صدا درآمد همه بر این نکته اذعان داشتند که اوضاع باوارایی‌ها در این فصل خوب به نظر نمی‌رسد.

سه روز بعد بایرن به اشتوتگارت سفر کرد و با نتیجه 4-1 در هم کوبیده شد؛ آن هم نه توسط تیم VfB (تیم اشتوتگارت معروف) بلکه توسط اشتوتگارت کیکرز. تحمل این وضعیت برای بایرن بسیار سخت بود و سه روز بعد باشگاه بایرن اعلام کرد که هاینکس از سرمربی‌گری کنار گذاشته می‌شود.

یوپ هاینکس پس از این جدایی دوران بلند مدت و موفقی را در تیم‌ها و لیگ‌های مختلف تجربه کرد. او در لیگ‌های اسپانیا، پرتغال و آلمان تیم‌های رئال مادرید، بنفیکا، شالکه و عشق اولش بورسیا مونشن‌گلادباخ را هدایت کرد. او در دو مقطع به بایرن بازگشت. بعد از اخراج کلینزمن تا جانشینی لویی فن خال در سال 2009 و همینطور در دوره‌ی بعد در سال 2011 که توانست بایرن را به فینال لیگ قهرمانان برساند و آنجا از چلسی شکست خورد.

او توانست بایرن را در سال 2013 در یک مسیر با شکوه قرار دهد و با شکست رقیب سنتی بورسیا دورتموند در فینال لیگ قهرمانان، فاتح اروپا هم بشود. او چهارمین مربی است که با دو تیم مختلف توانسته این جام را بالای سر ببرد. قبل از آن بار رئال توانسته بود فاتح لیگ قهرمانان شود. اولی هوینس، مدیر ارشد بایرن درباره‌ی اخراج او در فصل 92-91 پس از شکست مقابل اشتوتگارت کیکرز می‌گوید:”بزرگ‌ترین اشتباهی که در دوران شغلی‌ام انجام دادم.”

پس از برکناری هاینکس در آن فصل مدیران به دنبال فرانتس بکن‌باوئر، اسطوره‌ی باشگاه، رفتند. در جلسه‌ای که در هتل شرایتون مونیخ صورت گرفت او این پیشنهاد را به دلیل تعهدات قبلی نپذیرفت. و بنابراین بایرن سراغ گزینه‌های دیگر رفت که یک نتیجه‌ی غافلگیرکننده در برداشت.

سورن لربی، اسطوره‌ی فوتبال دانمارک، به عنوان جانشین هاینکس معرفی شد. بازیکنی که سه فصل موفق را با بایرن داشت و توانسته بود دو بار قهرمان بوندسلیگا شود. او به تازگی در 32 سالگی از فوتبال خداحافظی کرده بود. به عهده گرفتن مسئولیت بایرن اولین تجربه‌ی او به عنوان مربی بود. این مسئولیت برای افراد باتجربه یک کار سخت و دشوار به نظر می‌رسید چه برسد به افراد تازه کار. او در زمان انتصابش حتی مدرک مربی‌گری لازم را هم نداشت. این انتخاب برای هواداران بسیار عجیب به نظر می‌رسید.

دوران کوتاه حضور سورن لربی در بایرن فاجعه‌بار بود؛ با چند شکست ناامیدکننده از جمله مقابل اشتوتگارت.

دوران فعالیت او با شکست مقابل دورتموند و وی‌اف‌بی اشتوتگارت آغاز شد و بایرن در لیگ 20 تیمی به رده‌ی چهاردهم سقوط کرد. جایگاهی که تا منطقه‌ی سقوط فقط سه رتبه فاصله دارد. در ادامه لربی باید به سرزمین مادری یعنی دانمارک سفر می‌کرد تا بایرن را مقابل بولدکلابن1903 در جام یوفا، هدایت کند. اما آنچه که لربی انتظارش را در وطن داشت، نه یک سفر لذت بخش و همراه با پیروزی بود، بلکه یک شگفتی بزرگ بود.

حتی سرسخت‌ترین هوادران بولدکلابن ادعای یک تاریخ پرافتخار برای باشگاه‌شان ندارند. آن‌ها هفت بار فاتح لیگ کشورشان شده‌اند که چهاربار آن به پیش از جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد و آخرین آن در سال 1976 بود. این تیم در سال بعد با تیم کیوبرنهاونس بولدکلاب ادغام می‌شد و باشگاه کوپنهاگن فعلی را شکل دادند. باشگاهی که موفقیت‌های قابل توجهی را از آن زمان تا کنون کسب کرده است.

آن‌ها در اروپا هرگز از دور دوم به بعد نتوانسته بودند عبور کنند. میزبانی بایرن یکی از آخرین بازی‌های بولدکلاب در اروپا پیش از ادغام بود؛ و عجب بازی عجیبی بود!

بیش از 14000 تماشاگر در استادیوم جنتوفت جمع شدند تا شاهد تقابل پسران‌شان با نماینده‌ی قدرتمند آلمان باشند. تا دقیقه‌ی 30 بازی گره خورده بود تا اینکه مازینیو قفل بازی را باز کرد و بایرن را پیش انداخت. این برتری 5 دقیقه بیشتر دوام نیاورد و مایکل مانیشه بازی را به تساوی کشاند. وقتی بازی با نتیجه‌ی مساوی در نیمه اول به پایان رسید، نشانه‌هایی به نظر می‌رسید که گویا یک شگفتی می‌تواند در راه باشد.

در دقیقه‌ی 57 بولدکلابن یک پنالتی به دست آورد، که ستاره‌ی دانمارکی تیم ایوان نیلسن آن را تبدیل به گل کرد. چهار دقیقه بعد کنت وِگنر بازی را 3-1 کرد و این پایان شگفتی نبود؛ در حالی که شور و هیجان در کل ورزشگاه موج می‌زد، سه دقیقه بعد مانیشه بازی را 4-1 کرد. بایرن در فاصله‌ی هفت دقیقه سه گل دریافت کرده بود و این ماجرا گویا هنوز ادامه داشت…

برایان کلائوس و پیتر اولدبیرگ گل‌های پنجم و ششم را هم به ثمر رساندند و بازی 6-1 شد. هیچکس نمی‌توانست آن چیزی را که شاهدش بود را باور کند. بایرن قبل از پایان بازی توسط مارکوس مونچ توانست یکی از گل‌ها را پاسخ دهد. ولی با به صدا در آمدن سوت پایان بازی همه‌ی نگاه‌ها به تابلو نتیجه بود: بولدکلابن 1903 6-2 بایرن مونیخ. این فصل برای بایرن همه جوره از دست رفته به نظر می‌رسید.

در بازی برگشت قرمزها کار خاصی از پیش نبردند و با گل دیرهنگام مازینیو بازی را 1-0 برنده شدند ولی این یعنی حذف دردناک آن‌ها از جام یوفا. دستاورد آن‌ها تا اینجای فصل این بود: کنار رفتن در جام حذفی توسط یک تیم دسته پایین‌تر، تحقیر در مقابل یک تیم کوچک دانمارکی و حذف از جام یوفا و رتبه چهاردهم در لیگ.

با توجه به این شروع فاجعه‌بار، عجیب نبود که همه می‌دانستند کار لربی تمام شده است. مسئولیت او تا ماه مارس بیشتر دوام نیاورد و با شکست 4-0 مقابل کایزرسلاترن او از تیم کنار گذاشته شد. بایرن اما هنوز در نیمه‌ی پایینی جدول بود.

موعد آن بود که سومین مربی به نیمکت بایرن تکیه بزند. اولی هوینس اینبار به دنبال یک مربی باتجربه‌تر رفت و اریش ریبک را استخدام کرد.

ریبک دوران مربی گری خود را از سال 1967 و با تیم رات ویس اِسِن شروع کرده بود. و در کارنامه‌ی خود سابقه‌ی هدایت تیم‌های آینتراخت فرانکفورت، کایزرسلاترن، بورسیا دورتموند و بایرن لورکوزن را داشت. آمار نشان می‌داد او در بهترین حالت یک مربی متوسط است. تنها افتخاری که کسب کرده بود، قهرمانی جام یوفا با بایرن لورکوزن بود. اما با تجربه‌ی زیادی که در بوندس‌لیگا داشت، او را تبدیل به انتخاب درستی برای هدایت بایرن می‌کرد.

بایرن در این مقطع یک تیم ترسو به نظر می‌رسد. ریبک برای یازده بازی پایانی تیم را هدایت کرد و توانست 5 بازی را ببرد. ولی در نهایت آن‌ها در بازی‌های دیگر دچار لغزش شدند و متحمل شکست می‌شدند. بایرن به مانند یک تیم متوسط ظاهر می‌شد.

در پایان فصل بایرن دقیقا در میانه‌ی جدول قرار گرفت: رتبه‌ی دهم! تعداد باخت آن‌ها از تعداد بردشان بیشتر بود، از جمله هفت بازی در خانه و تفاضل گل‌شان منفی 2 بود. بهترین گل‌زنان تیم: طبق معمول وولفهارت گل‌زن تیم با 17 گل،  مازینیو با 12 و افنبرگ با 11 گل بودند. در روز پایانی لیگ آن‌ها می‌بایست شاهد درام جذاب قهرمانی بین سه تیم اشتوتگارت، دورتموند و فرانکفورت می‌بودند.

این سه تیم تا روز پایانی همگی با 50 امتیاز مدعی قهرمانی بودند و باید به عنوان مهمان به مصاف حریفان‌شان می‌رفتند. فرانکفورت در حالی که فقط به برد احتیاج داشت طی یک شگفتی مقابل هانزا روستاک باخت. آن هم در صورتی که وقتی بازی 1-1 دنبال می‌شد، یک پنالتی واضح برای‌شان گرفته نشد.

دورتموند با برتری در دویسبورگ تنها دو دقیقه با قهرمانی فاصله داشت که گیدو بوخوالد نام خود را به عنوان اسطوره‌ی اشتوتگارت ثبت کرد. او در دقیقه‌ی 88 گل پیروزی‌بخش تیمش را مقابل لورکوزن به ثمر رساند، و درحالی که اشتوتگارت بازی را 10 نفره دنبال می‌کرد، توانست به لطف تفاضل گل قهرمان این فصل بوندس‌لیگا شود.

در تابستان بایرن پول زیادی را هزینه کرد. آن‌ها توماس هلمر، جورجینیو، مهمت شول را به تیم اضافه کردند و مهم‌تر از همه پسر ولخرج‌شان، لوتار ماتئوس، را به بایرن بازگرداند. لادروپ و افنبرگ هم به فیورنتینا منتقل شدند.

بکن‌باوئر در فصل فاجعه‌بار 92-91، حاضر به پذیرفتن هدایت بایرن نشد اما سال بعد روی نیمکت این تیم نشست.

این هزینه‌ها نتیجه داد: بایرن فصل بعد را با اختلاف یک امتیاز پشت سر وردربرمن قرار گرفت و با آمار 5 باخت و تفاضل گل +29 فصل را به پایان رساند. ریبک با این نتیجه‌ی موفق سکان هدایت کشتی بایرن را به بکن باوئر سپرد و خودش بازنشسته شد. اما همچنان ریبک با خودش یک رکورد عجیب بر جای گذاشت که هنوز پابرجای است. آن هم آمار 500 روز بدون جام برای بایرن.

تا به امروز، فصل 92-1991 به عنوان کمترین آمار موفقیت برای بایرن ثبت شده است. از آن زمان تا کنون قرمزها فقط دوبار خارج از سه تیم برتر بوندسلیگا قرار گرفته‌اند و 12 بار قهرمان لیگ و 3 بار فاتح لیگ قهرمانان اروپا شده‌اند. با اینکه دهه‌ی 90 برای بایرن خوشایند نبود و عکس بازیکنانش به‌جای مجلات ورزشی در مجلات زرد چاپ می‌شد و به این تیم لقب “اف سی هالیوود” را داده بودند، باز هم هیچ فصلی بدتر از 92-91 برای آنها رقم نخورد.

بایرن برای همیشه یکی از بهترین تیم‌های اروپایی خواهد بود و دارای استانداردهایی طلایی است که بسیاری از تیم‌ها برای معیار موفقیت، خودشان را با آن‌ها مقایسه می‌کنند. علاوه بر این، آنها بدون حمایت مالی عظیم خارجی که برخی دیگر از تیم‌های اروپایی از آن برخوردار بوده‌اند، به این موفقیت‌ها دست یافته‌اند.

این بحث امروزه رایج است که خیلی‌ها معتقدند تسلط اخیر بایرن بر فوتبال آلمان، رقابت در این لیگ را به عنوان یک لیگ رقابتی از بین برده است، به خصوص باتوجه به 10‌ قهرمانی متوالی آن‌ها. اما دانستن این موضوع که تیم‌هایی مثل بایرن هم می‌توانند فصلی پر از دشواری را تجربه کنند، جذاب است. در آن‌سال آن‌ها واقعا به مانند انسان‌های عادی با خطا و ضعف‌های‌شان ظاهر شدند. و به همین سبب، تیم‌های اشتوتگارت، هومبرگ، کورک سیتی و بولدکلابن تا ابد از این موضوع خوشحال‌اند.

 

عنوان اصلی مقاله: Remembering the disaster of 1991/92, Bayern Munich's worst season in modern history نویسنده: Dominic Hougham/ مترجم: احمد برومند نشریه / وبسایت: These Football Times زمان انتشار: 6 آوریل 2023
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 دیدگاه ارسال شده است