داستان یک دیدار فراموش شده؛ شبی که مارادونا در کانادا به میدان رفت

دو تیم برای سرود و معرفی پیش از بازی در دو طرف خط میانی قرار گرفتند. شرایط جایی عجیب‌تر شد که تیم تورنتو ایتالیا به دلایل نامشخص تصمیم گرفته بود که دو رقصنده تانگو را برای سرگرمی پیش از بازی دعوت کند. مارادونا دستش را به سمت عکاسان تکان داد و از آنها خواست بنشینند تا بتواند از این نمایش لذت ببرد.

هفت‌یک- فیلم‌های قدیمی برای سنین خاصی بسیار آشناست. نوارهای وی اچ اس قدیمی و مبهم صداگذاری شده که با دوربین دستی فیلمبرداری شده‌اند. راوی مانند تمام این سبک فیلم‌های خانگی کسی بود که دوربین را در دست داشت. او در رختکن قدم می‌زد و سوالاتی را برای هرکس که در تیررس دوربینش قرار می‌گرفت، آماده می‌کرد. این فیلم احساسی شبیه به ضبط اتفاقات مهمانی تولد یا صبح کریسمس در دهه 80 یا 90 میلادی داشت. برچسب تاریخ روی این فیلم قدیمی یک بازه زمانی مشخص را به ما نشان می‌داد: 2 سپتامبر 1996.

دوربین با رفتن از روی بازیکنی به بازیکنی دیگر می‌لرزید. همگی زیر کمدهای خود نشسته و آماده‌سازی نهایی برای دیدار آن شب را انجام می‌دادند. آنها گاهی شست‌شان را به دوربین نشان داده یا لبخندی خجالت آمیز می‌زدند. یک بازیکن به لوگوی روی پیراهنش اشاره کرد و گفت: ” تورنتو ایتالیا، عزیزم!”

بعید است که این نام چیزی را به خاطر بیاورد. تورنتو ایتالیا در سال 1996 در فوتبال جهانی یا حتی فوتبال آمریکای شمالی مطرح نبود. تنها یک باشگاه خصوصی در لیگ فوتبال ملی کانادا بود که ترکیبی از کانادایی‌های نه چندان خاص و اروپایی‌های کنار گذاشته شده را در فهرستش داشت.

چند دقیقه پس از آغاز این فیلم دوربین به سمت فرانکو اسپادافینا با صورت شاداب حدودا 20 ساله در پیراهن گشاد آبی رنگ دیادورا می‌رود. او نوجوانی محلی است. جورابش را بالا می‌کشد و پیش از این که بفهمد دوربین در حال گرفتن فیلم از او است، کفش ورزشی‌اش را سفت می‌کند.

در حالی که به دوربین خیره شده لبخندی تمام صورتش را فرا می‌گیرد. راوی می‌پرسد:”چه احساسی درباره امشب داری؟”

اسپادافینا پاسخی به این سوال نمی‌دهد. در عوض با سر به میز ورزشی وسط اتاق اشاره می‌کند. این نوار وی‌اچ‌اس قدیمی که نزدیک به دو دهه در کشوی دراور خاک خورده و هرگز به صورت عمومی دیده نشده در آستانه بیرون آمدن از گمنامی است. اسپادافینا می‌گوید:” او دیه‌گو مارادوناست و من قرار است امشب با او بازی کنم.”

***

برای درک این که چطور دیه‌گو آرماندو مارادونا- که برخی او را بهترین بازیکن تاریخ می‌نامند- روی میز تمرین زیر پارچه‌های سفید در ورزشگاه برچمونت در تورنتو دراز کشیده بود، باید بدانید که شرایط زندگی او در سال 1996 چگونه بود.

درخشش مارادونا در زمین در بیش از دو دهه پیش از حضورش در کانادا باعث شده بود که او نامی شناخته شده در سراسر جهان و خدایی واقعی در سرزمین آرژانتین باشد. او قهرمانی‌هایی با بوکا جونیورز، بارسلونا و ناپولی به دست آورده بود و در تیم ایتالیایی موفق شد یک قهرمانی اروپایی نیز به ویترین افتخاراتش اضافه کند. موفقیت‌های ملی نیز در این میان وجود داشت- قهرمانی جام جهانی در 1986 و نایب قهرمانی 1990. و البته زندگی شخصی‌ای که پر از رسوایی و درگیری بود و انگار یک سریال درام تلویزیونی در واقعیت در حال رخ دادن بود.

 

مارادونا در آخرین روزهای دوران حرفه‌ای‌اش راهی کانادا شد تا برای تورنتو ایتالیا بازی کند.

 

با این حال مارادونای درخشان داخل زمین در سال 1996 به طول کل محو شده بود. جدایی او از ناپولی- با تست مثبت کوکایین در سال 1991 و محرومیت 15 ماهه از فوتبال ایتالیا- تنها آغاز یک سقوط طولانی از عرش بود. در سال 1993 و در حالی که چند باشگاه شانس جذب او را داشتند، تصمیم گرفت به سویا بپیوندد. این تصمیم چندان مناسبی نبود.

مارادونا در ناپل یک نماد بود و پیروانی شبیه به یک فرقه داشت و به همین دلیل از تمام رفتارهای خوب و منافعی که در تصور یک فرد می‌گنجد، برخوردار بود. اما در سویا اینطور نبود چرا که عدم آمادگی و رفتار ناهنجار او خیلی زود باعث شد که در جایگاه یک متهم قرار بگیرد. در پایان تنها فصل حضور او در باشگاه اسپانیایی بود که مقامات تیم یک کارآگاه شخصی استخدام کردند تا او را در سراسر شهر دنبال کند و نیمه شب در نایت کلاب‌ها و در حالی که مارادونا با پورشه خاصش در شهر عبور و مرور می‌کند، در تعقیبش باشد. اطلاعات رسیده به هیئت مدیره کافی بود و مارادونا اخراج شد.

حضوری کوتاه مدت در نیوولز اولد بویز در سال 1993 نیز نتایج مشابهی به همراه داشت. این باشگاه مارادونا را در حالی برای بازگشت به آرژانتین اغوا کرد که پیشنهادات عجیبش به این بازیکن شامل تغییر ساعت تمام جلسات تمرینی تیم برای هماهنگی با سبک زندگی ظهرگاهی او بود. او تنها 5 بازی در روساریو دوام آورد با این حال ستایش یک هوادار 6 ساله را به دست آورد که هنوز تماشای مارادونا در لباس مشکی و قرمز باشگاه دوران کودکی‌اش را به خاطر دارد: لیونل مسی.

همه چیز در بیرون از زمین در حال از هم پاشیده شدن بود. چند روز پس از جدایی او از روساریو چندین خبرنگار مقابل در خانه‌اش تجمع کردند و امیدوار بودند دلیل قطع همکاری با نیوولز را بدانند. دیه‌گو از آنها خواست آنجا را ترک کنند اما آنها نرفتند. مارادونا یک تفنگ بادی برداشت و شروع به شلیک کرد. به 4 نفر از آنها شلیک کرد و دو نفرشان او را به دادگاه کشاندند.

با وجود تمام این اتفاقات، مارادونا همچنان عضوی از تیم ملی آرژانتین در جام جهانی 1994 بود و پس از چندین نتیجه فاجعه بار در مسابقات انتخابی به تیم اضافه شد. او مثل یک مرد قدرتمند و مجنون بازی می‌کرد. در نهایت مشخص شد که همینطور بوده است- مارادونا از این رقابت‌ها که به میزبانی آمریکا برگزار می‌شد، کنار گذاشته شد چرا که پس از دیدار دوم مرحله گروهی آرژانتین با تست مثبت مواد مخدر روبرو شد. او با محرومیت 15 ماهه دیگری روبرو شد که این بار از فوتبال در سراسر جهان بود.

مردی که زمانی بزرگترین بازیکن جهان شناخته می‌شد، برای مدتی سرش را به بازی فوتبال داخل سالن در بوئنوس آیرس گرم و شانسش در مربیگری را امتحان کرد- او هدایت تیم‌های آرژانتینی تکستیل ماندیو و راسینگ را بر عهده گرفت که هیچ موفقیتی را به همراه نداشت.

مارادونا در سال 1995 با بوکاجونیورز به زمین برگشت. این موقعیتی برای آخرین درخشش، کسب پیروزی و شانسی برای خداحافظی به شیوه خودش بود. در اولین بازی او حدود 60 هزار هوادار به بومبونرا رفتند. اما در آستانه پایان فصل 96-1995 شرایط دشوار شد. مارادونا 5 ضربه پنالتی متوالی را از دست داد و برای اولین بار در طول زندگی‌اش توسط هواداران در آرژانتین هو شد.

کاپیتان سابق آرژانتین به یک روزنامه محلی گفت:” در خیابان قدم می‌زنی و مردم به تو می‌گویند که بزدل هستی، که پنالتی‌ها را از دست می‌دهی، که چاق و حتی آشغال هستی. هیچکس حق ندارد کاری کند که دختران من گریه کنند.”

مارادونا در یک مصاحبه دیگر شرایط خودش را با کلمات ساده‌تری توضیح می‌دهد:” می‌خواهم بمیرم.”

مارادونا در آگوست 1996 و در حالی که تنها چند روز از عدم دستیابی باشگاه به جام قهرمانی گذشته بود، به سوییس رفت. خبرنگاران در فرودگاه ژنو او را دیدند و پرسیدند که کارش در آنجا چیست.

او به شوخی گفت:” من پولم را اینجا نگه می‌دارم.” او در واقعیت برای حضور در یک مرکز درمان سومصرف به آنجا رفته بود. پس از 10 روز بار دیگر ظاهر شد و ظاهرا اعتیادش به کوکایین را ترک کرده بود و با هواپیمایی به تورنتو سفر کرد.

***

از رائول “لالو” مارادونا بپرسید که اولین خاطرات فوتبالی‌اش چیست و او درباره ویا فیوریتو، درباره نمایش با دیه‌گو- برادر بزرگترش- در حیاط مدرسه و زمین‌های کثیف حرف خواهد زد. لالو هم مانند دیه‌گو با توپی که به پاهایش چسبیده بود، بزرگ شد. اما خیلی زود متوجه شد که برادر بزرگترش ویژگی‌های بیشتری دارد.

لالو از خانه‌اش در بوئنوس آیرس می‌گوید:” من همیشه در تیم او بودم و تلاش می‌کردم چیزی یاد بگیرم- صادقانه تلاش می‌کردم از او تقلید کنم. اما او 6 سال از من بزرگتر بود. او در 15 سالگی در آرژانتینوس جونیورز بازی می‌کرد- در آن زمان بازی برابر او بسیار سخت بود. ما در خیابان و در حیاط خانه‌ای که در آن زندگی می‌کردیم، بازی می‌کردیم. اما تفاوت فیزیکی و سنی کار را سخت کرد.”

با این حال لالو بی دست و پا نبود. او هم مانند دیه‌گو بازیکنی تکنیکی و بازیسازی چپ پا در خط میانی بود. چیزی که از کمبود آن رنج می‌برد، فیزیک دیه‌گو بود- مرکز ثقل پایین، قدرت واقعا غیر طبیعی و تعادل او. در حالی که دیه‌گو قله‌های موفقیت را درمی‌نوردید، لالو جایگاه معمولی‌تری در فوتبال حرفه‌ای پیدا کرده و در سال 1986 اولین بازی‌اش برای بوکا جونیورز را انجام داد. او در گرانادای اسپانیا، ژاپن و آمریکا هم بازی کرد. هوگو، سومین و کوچکترین برادر مارادونا، هم در طول دوران حرفه‌ای در اتریش و ژاپن نامی برای خود دست و پا کرد.

 

لالو یکی از برادران کوچک دیه‌گو بود که در فوتبال هرگز به جایگاه او نزدیک هم نشد.

 

با این حال نام دیه‌گو به شکلی اجتناب ناپذیر به نام آن دو برادرش پیوند خورده بود.

لالو می‌گوید:” صادقانه من وزن نام او را حس می‌کردم. داشتن این نام و تمام تبعاتش دشوار بود- مشخصا ما مانند دیه‌گو نبودیم و هرگز حتی به سطح او نزدیک نشدیم. اما هوگو و من این فرصت را داشتیم که دوران حرفه‌ای موفقیت آمیزی را پشت سر بگذاریم و فکر می‌کنم که در هرجا که به میدان رفتیم، نماینده خوبی برای این نام بودیم. البته که می‌دانستیم سخت است چون مردم می‌خواستند دیه‌گو را ببینند نه لالو یا هوگو. هرجا که می‌رفتیم سعی می‌کردیم این انتظارات را برآورده کنیم اما بله- این نام خانوادگی وزن زیادی به همراه دارد.”

مسیر لالو مارادونا در سال 1995 به تورنتو ایتالیا افتاد.

لالو ادامه می‌دهد:” من وقتی 28 ساله بودم به آنجا رفتم. من در آن سال در حال بررسی شرایط بازنشستگی بودم و می‌خواستم مدرسه فوتبال به راه بیاندازم. اما این باشگاه تماس گرفت و پیشنهادی داد و من هم چیزی برای از دست دادن نداشتم.”

لیگ فوتبال ملی کانادا در سال 1996 از هفت تیم تشکیل شده و بخش کوچکی از حلقه پیچیده لیگ‌های آماتور و حرفه‌ای در کانادا بود که برای دهه‌ها فوتبال را زنده نگه داشته و مثال خوبی از مسابقات نیمه حرفه‌ای بود.

لالو می‌گوید:” در واقع از یک لیگ حرفه‌ای صحبت نمی‌کنیم. هشت یا شاید 10 تیم حضور داشتند و شباهتی به MLS فعلی یا رقابتی شبیه به آن نبود. پیش از این بود که در NASL (لیگ فوتبال آمریکای شمالی که بین سال‌های 1968 تا 1984 فعال بود و تیم‌های آمریکایی و کانادایی در آن بازی می‌کردند)، تورنتو بلیزارد را داشته باشید اما زمانی که من به تورنتو ایتالیا پیوستم تنها چند تیم دیگر بودند و لیگ تنها در 5 ماه از سال برگزار می‌شد.”

تام پرکز، مدافع ساق تورنتو ایتالیا می‌گوید:” ما به عنوان بازیکن حقوق می‌گرفتیم اما شاید چیزی در حدود یک یا دو هزار دلار (در فصل) بود و این رقم برای بعضی بازیکنان بهتر به سه یا چهار هزار دلار می‌رسید. بنابراین مالکان چنین بازیکنانی را در اختیار داشتند که باید دستمزد می‌گرفتند اما آنها مقدار زیادی پول از دست می‌دادند. از نظر سطح درآمد فروش بلیت هم شاید فقط در هر شب 100 نفر برای تماشای بازی می‌آمدند.”

با این حال این لیگ جایگاهش را به عنوان پناهگاه مهاجران فوتبالیست اونتاریو پیدا کرد و توجه هموطنان در تورنتو و چندین شهر اطراف را نیز به خود جلب کرد.

تورنتو ایتالیا در اواسط دهه 90 میلادی در واقع ویترین لیگ بود. پاسکواله فیوکولا، تاجر محلی، مالک این تیم بود که نامش را از جمعیت مهاجران ایتالیایی آن محدوده گرفته بود. فیوکولا در دهه 60 میلادی به تورنتو نقل مکان کرده و در صنعت تعمیر خودرو ثروتمند شده بود. او این باشگاه را در سال 1995 خریداری کرده و ویترین جام‌های بسیاری را به ارث برد.

لالو می‌گوید:” این لیگ پر از رقابت بود. تیم‌هایی بودند که بازیکنانی را از خارج می‌خریدند. تیم‌هایی بودند که اساسا ایتالیایی، کروات یا پرتغالی بودند. همیشه همینطور بود، همیشه رقابتی بود- اما تورنتو ایتالیا به دلیل داشتن بازیکنان بزرگ شناخته شده بود. پاسکواله فیوکولا و روکو لوفرانکو، مالک پیش از او، در کنار هم تیم قدرتمندی ساختند. آنها همیشه می‌گفتند که ما “تنها باشگاه واقعی” هستیم چون همیشه قهرمان لیگ می‌شویم.”

فیوکولا طرفدار تیم شهر ناپل بود که مارادونا در اواسط دهه 80 میلادی جایگاهی خداگونه در آن داشت. او درخشش دیه‌گو را از کانادا به دقت دنبال می‌کرد. دیه‌گو مارادونا برای سال‌ها دور از دسترس تیمی مانند تورنتو ایتالیا بود. اما حالا؟ با اخراج او از بوکا؟ با حضور لولا در تیم؟ پاسکواله فیوکولا فکر کرد که شاید شانسی داشته باشد.

“به لولا گفتم برادرت مدت‌ها برای ناپولی بازی کرد، ما با حضور او دو اسکودتو به دست آوردیم. چرا او را به اینجا نیاوریم؟ و لولا گفت جدی هستی؟ به او گفتم بله، جدی هستم. این می‌تواند اتفاق بزرگی برای فوتبال در کانادا باشد. از او سوال کن. در آن زمان افراد زیادی در این کشور نبودند که عاشق فوتبال باشند. بنابراین ایده جذب دیه‌گو به این شکل مطرح شد.”

لولا همیشه دوست داشت با برادرش در یک تیم باشد و تماسی برقرار کرد. این اولین بار نبود- هر سه برادر یک دهه قبل در یک بازی نمایشی در گرانادا در کنار هم بازی کرده بودند- اما بیرون از رقابت‌های دوران کودکی در زمین‌های محله‌‌شان در بوئنوس آیرس، این می‌توانست عجیب‌ترین مکان برای میزبانی از خانواده مارادونا باشد.

یک هفته بعد در جریان نیمه اول دیدار حساس برابر سن کاترین وولوز بود که ریچارد الکساندر، هافبک ایتالیا، احساس کرد چیزی درست نیست. الکساندر در جریان وقفه بین بازی به جایگاه نگاه کرد. چند صد هواداری که برای تماشای بازی آمده بودند، دیگر به اتفاقات درون زمین توجهی نداشتند. آنها در ردیف بالایی ورزشگاه تجمع کرده و به محوطه پارکینگ خیره شده بودند. دیه‌گو مارادونا آنجا بود و از ماشین به سمت در اصلی می‌آمد.

آنتونی زانینی، مهاجم تورنتو ایتالیا، هم به خوبی این اتفاق را به خاطر دارد. زانینی می‌گوید:” بله، خدا در شهر بود.”

بین دو نیمه آن بازی و در حالی که تورنتو با یک گل عقب افتاده بود، دیه‌گو وارد رختکن شد و سخنرانی کوتاه پرشوری انجام داد. این در حالی بود که او بیشتر بازی را ندیده بود.

الکساندر می‌گوید:” او انگلیسی حرف نمی‌زد. ما اصلا نمی‌فهمیدیم چه می‌گوید اما به شکلی استثنایی پر شور و حرارت بود. او واقعا روی بازیکنان تاثیر گذاشت. من اصلا نمی‌دانستم که او چه می‌گوید- اسپانیایی یا ایتالیایی.”

الکساندر در میانه سخنرانی دیه‌گو به سمت مارکو آنتونوچی، هم تیمی‌اش، برگشت که در گوشه رختکن نشسته بود و در گوشش پرسید که او چه می‌گوید.

آنتونوچی که ایتالیایی روان صحبت می‌کرد نیز به همان اندازه گیج بود. او به الکساندر گفت:” رفیق، هیچ ایده‌ای ندارم.” اما هرچه که مارادونا گفت کارگر افتاد.

الکساندر می‌گوید:” ما به زمین رفتیم و پیروز بازی شدیم و عملکردی استثنایی در نیمه دوم داشتیم.”

ایتالیا در اواخر آن سال یازدهمین جام قهرمانی را به خانه برد.

***

دیه‌گو مارادونا با پیراهن سفید و گوشواره طلایی که از زیر موهای مشکی فراوانش بیرون زده بود، از پله‌های کازینوی هالیوود پرنسس در اونتاریو پایین آمد. رگباری از فلاش دوربین عکاسان باعث درخشش گردنبند طلای دور گردنش و ساعت رولکس دور مچ دستش شد.

 

حضور مارادونا در ترکیب تورنتو ایتالیا، توجهات زیادی را به سوی این تیم جلب کرد.

 

دیه‌گو پیش از این نیز به این رونمایی‌ها عادت داشت. آنها 70 هزار هوادار عاشقی نبودند که برای خوشامدگویی به او به ورزشگاه استادیو سن پائولو در ناپل  در سال 1984 حاضر شدند اما همه چیز همانطور بود. او چشمک زد و دستی برای صدها نفری که منتظر رونمایی از او به عنوان بازیکن تورنتو ایتالیا بودند، تکان داد.

البته که مارادونا صرفا یک انسان فانی بود اما برای بسیار از افراد- خصوصا هرکسی که وابستگی به CNSL یا تورنتو ایتالیا داشت- “پسر طلایی” هدیه‌ای از بهشت به حساب می‌آمد که باعث تزریق پول و ارتباط به این تیم می‌شد. او حتی پیش از آن که به صحنه برسد، هدایایی دریافت کرد. یک جام کریستال. یک ساعت. دیه‌گو پیش از آن که یک ژاکت درخشان بزرگ با پرچم کانادا را بر تن کند که به نظر می‌رسید از یک مغازه سوغاتی فروشی خریده شده، آنها را هدیه گرفت.

تنها چند روز پس از درمان سومصرف در سوییس، مارادونا علاقه‌ای به صحبت درباره زندگی شخصی‌اش نداشت- چیزی که خیلی زود پس از گرفتن میکروفون آن را مطرح کرد. مارادونا می‌گوید:” No vamos a hablar mis problemas personales” و مترجمش ترجمه کرد:” هیچ صحبتی درباره مشکلات شخصی دیه‌گو انجام نخواهد شد.”

با این حال سخنگوی لیگ ملی فوتبال کانادا این موضوع را شرح داد. البته دیه‌گو برای مصاحبه حضوری آماده خواهد بود اما کمی بعد او موضوع اصلی را مطرح کرد: قیمت هر مصاحبه 15 هزار دلار خواهد بود.

پاسکواله فیوکولا از بین جمعیت به شکارش نگاه کرد. مارادونا ارزان به آنجا نیامده بود- دیه‌گو تنها برای یک بازی 40 هزار دلار (حدود 65 هزار دلار به پول امروز) دریافت می‌کرد. بوکا جونیورز که هنوز قانونا مالک مارادونا بود نیز خسارتی دریافت می‌کرد. و سپس مسئله بیمه بازیکن مطرح بود- لیگ اعلام کرد که ارزش مارادونا را 5 میلیون دلار ثبت کرده است.

لیگ این بازی را آخرین بازی دیه‌گو مارادونا اعلام کرد. این احتمال وجود داشت اما دیه‌گو آن را تایید نکرد و به رسانه‌ها گفت که در ماه‌های آتی در این باره تصمیم گیری خواهد کرد.

مارادونا با حضور مترجمی در کنارش گفت:” من هنوز عاشق فوتبال هستم. من دوست دارم یکشنبه‌ها بازی کنم اما سایر روزهای هفته اذیت می‌شوم.” دیه‎‌گو مدعی شد که در حال بررسی پیشنهادهایی از ژاپن، آرژانتین و ایتالیاست که شامل پیشنهادی از ناپولی نیز بود. این موضوع چندان باورپذیر به نظر نمی‌آید اما با دیه‌گو مارادونا هیچکس هرگز مطمئن نیست که واقعیت کجا پایان گرفته و تخیل کجا آغاز می‌شود.

لیگ حرفه‌ای فوتبال (MLS)، یک لیگ حرفه‌ای جدید، در فاصله چند صد مایل از جنوب تورنتو به تازگی به وجود آمده است. این لیگ علاقه ستارگان پا به سن گذاشته سراسر دنیا را به خود جلب کرده اما دیه‌گو علاقه‌ای به آمریکا ندارد. دولت رفتار خوبی با تست مثبت مواد مخدر او در جام جهانی 1994 آمریکا نداشت.

چند ماه قبل و پیش از حضور بوکا جونیورز در تورنمنت چهارجانبه‌ای در نیویورک سیتی نیز درخواست ویزای مارادونا رد شده بود. حالا او می‌گوید که علاقه بیشتری به مربیگری در کانادا دارد و شاید یک روز هدایت تیم ملی کانادا را که در تلاش برای صعود به جام جهانی 1998 است، بر عهده بگیرد.

مارادونا به طعنه گفت:” اینجا مکانی ایده‌آل است اما قطعا کشور جنوبی شما اینطور نیست.”

بازیکنان و مربیان تورنتو ایتالیا یک روز بعد در ضیافتی خصوصی حضور پیدا کردند تا به بازیکنان جدیدشان خوشامد بگویند. ده‌ها میز گرد روی فرش، در نزدیکی محوطه رقص قرار داشت. مارادونا روی یکی از میزها و نشسته و یک کاسه پاستا مقابلش بود.

ریچارد الکساندر می‌گوید:” وقتی در حال خوردن غذا با چنگال و چاقو بود، یک نفر توپی به سمتش انداخت. و دیه‌گو توپ را با سرش نگه داشت. انگار در حالی که پاستایش را می‌خورد با توپ هم شعبده بازی می‌کرد.”

***

به نوار وی اچ اس قدیمی برگردیم. بازیکنان در رختکن ورزشگاه برچمونت آماده ورود به میدان می‌شدند. پیتر پینیتزوتو، سرمربی تورنتو ایتالیا، صحبت‌های قبل از بازی‌اش را انجام داد. هرچند این سخنان در میان صدای طبل، فریادها و افرادی روی سکوها حضور داشتند به سختی به گوش می‌رسید. ورزشگاه پر بود و جمعیتی در حدود 8 هزار نفر با لباس آرژانتین یا ایتالیا دیده می‌شدند.

فروشندگان بلیت در محوطه پارکینگ ورزشگاه بلیت‌های این بازی را با قیمتی دو برابر قیمت واقعی به فروش می‌رساندند و افراد نیز آن را می‌خریدند. کسانی که قادر به پرداخت این مبلغ نبودند در نزدیکی کینگزتون‌رود جمع شده بودند تا در نزدیکی این رویداد بزرگ باشند.

خود مارادونا نیز هیجان‌زده بود. او بر سر بازیکنان فریاد زده و آنها را در حین گرم کردن تشویق می‌کرد. او در حالی که بدون پیراهن در رختکن گرم می‌کرد از سر تا انگشت پا خیس عرق بود. او دست‌هایش را بالا و پایین می‌برد، سر جایش می‌دوید و بدنش را تکان می‌داد. مارادونا متوجه شد که بچه کوچکی به سمتش می‌آید و پیش از آن که خود بچه متوجه شود، وارد روتین گرم کردن دیه‌گو شده و در حال مبارزه با او بود. مارادونا در حالی که دستش را جلوی صورتش گرفته بود بالا و پایین می‌رفت و کودک نیز به آرامی ضربه می‌زد.

سهولت خاصی در تمام کارهایی که مارادونا انجام می‌داد، وجود داشت. ذات بازیگوش او به همه چیز برتری دارد. او در طول دوران حضورش در این تیم واقعا روحیه خوبی داشت و به نظر می‌رسید که آماده است تا عملکرد خوبی داشته باشد. یک ماه قبل بود که اعتیاد مارادونا به مواد مخدر بار دیگر مطرح شد، زمانی که- پس از 20 دقیقه گیر افتادن در آسانسور- لابی هتلی در اسپانیا را ویران کرد. اما حالا به تازگی از ترک برگشته و در حالی که برادرش در کنارش حضور داشت، مارادونا پاک بود یا حداقل اینطور به نظر می‌رسید. لالو می‌گوید:” او در بهترین شرایط و رفتارش بود.”

و دلیلی خوبی داشت. این اولین باری نبود که دیه‌گو در کانادا به ملاقات برادرش می‌رفت و آخرین بار هم نبود. زندگی در تورنتو برای دیه‌گو-بازیکنی که همه جا در تاریخ دیوارنویسی و عکاسی، در نوار ویدیویی، روی کاغذ و تاریخ شفاهی حضور داشت- موقعیتی بسیار نادر بود.

لالو اظهار داشت:” کانادایی‌ها در تورنتو شناختی از دیه‌گو نداشتند. او در خانه من بود و برای دویدن یا قدم زدن با پسرم  که در آن زمان کوچک بود، می‌رفت و واقعا هیچکس جلوی او را نمی‌گرفت مگر این که یک ایتالیایی یا اسپانیایی بود که او را می‌شناخت. این واقعا فوق‌العاده بود. او احساسی می‌کرد مثل سایر افراد است که غیرممکن بود. دیه‌گو در تمام طول عمرش هرجا رفته بود، بلافاصله شناخته شده و هچکس تنهایش نگذاشته بود.”

رفتار آسان گیر مارادونا برای لحظه‌ای در بحث با سرپرست تیم از بین رفت. هم تیمی‌هایش دقیقا متوجه نشدند که او از چه چیز انتقاد دارد اما این احساس وجود داشت که موضوعی مربوط به دستمزدش برای این بازی است.

دیه‌گو مردی است برای دهه‌ها از معامله با کلاهبرداران، متقبلان و کسانی که دوست داشتند از نام او ایجاد درآمد کنند، زخم خورده بود. او به سمت بازیکنانی در دیگر سوی رختکن رفت.

مارکو آنتونوچی، هافبک تورنتو ایتالیا، می‌گوید:” او واقعا عصبانی شده و پس از آن صحبت به سمت ما آمد و گفت همیشه باید به عنوان بازیکن اعتراض کنید، شما تنها زمانی بازی می‌کنید که آنچه به شما وعده داده شده را دریافت کنید.”

آنتونوچی ادامه می‌دهد:” او در این زمینه بسیار جدی بود. مطمئنا علاقه‌ای به رسانه‌ها نداشت. تمام وابستگی‌اش به تیم بود و از افراد مواظبت می‎‌کرد و اطمینان حاصل کرد که ما هم برای بازی دستمزدی دریافت خواهیم کرد.”

زانینی اظهار داشت:” می‌شد تمام چیزهایی که رسانه‌های بد درباره دیه‌گو و مشکلاتش می‌گفتند را دید. بنابراین من در ابتدا فکر کردم که او فردی کمی صمیمی اما بدجنس است. اما او در واقع از نظر شخصی بسیار خوب بود- همیشه لبخند می‌زد، همیشه برای افراد وقت می‌گذاشت. او آن هفته یکی از ما بود.”

مارادونا پیش از حضور در زمین نیز باید کاری را به انجام می‌رساند. مسئله بازوبند کاپیتانی بود که در تمام طول سال بر دست آنتونوچی بسته شده بود.

آنتونوچی به خاطر می‌آورد:” او به سمت من آمد و گفت گوش کن، من به خاطر امنیت خودت این بازوبند کاپیتانی را از تو می‌گیرم و قول می‌دهم که پس از بازی به تو پس بدهم. من به او گفتم رفیق- مشخصا این کلمه را به ایتالیایی گفتم چون دیه‌گو آنجا بازی کرده بود- این بازوبند متعلق به توست مرد. او آن بازوبند را دور بازو بست اما پس از بازی امضایش کرد و به من پس داد. من هنوز آن را داریم و فکر می‌کنم در کنار پیراهن آن بازی قابش کردم.”

تیم برای ورود به میدان در تونل تجمع کرد. گوینده ورزشگاه ابتدا لالو را معرفی کرد که در میان تشویق شدید به میدان رفت. گوینده چند ثانیه بعد معرفی طولانی‌تری از دیه‌گو داشت- تمام افتخارات او از جمله بهترین گلی که در جام جهانی به ثمر رسیده را اعلام کرد که جایزه‌ای برای آن وجود ندارد اما مطمئنا اگر وجود داشت متعلق به دیه‌گو بود.

 

فیکولا از حضور لالو در تیمش استفاده کرد تا دیه‌گو را به تورنتو بکشاند و استقبال تماشاگران ثابت کرد که ایده درستی داشت.

 

وقتی مارادونا وارد میدان رفت، ورزشگاه برچمونت به یک دیوانه خانه تبدیل شد. این شرایط در تمام طول شب ادامه داشت. مارادونا یک شخصیت معروف خاص و نادر است- مانند بیتلز، الویس یا مایکل جکسون- که نه تنها هیجان را به همراه می‌آورد بلکه نوعی از شور و شعف فرازمینی را با خود دارد. فریاد کشیدن، از هوش رفتن، همه این چیزها. مارادونا پس از این معرفی به دلیل ازدحام افراد وارد شده به زمین، شخصیت‌های ویژه و عکاسانی که مثل کودکان طرفدار او رفتار می‌کردند، به سختی به دایره میانی رسید. کمی بداخلاق شده بود چرا که جمعیت را کنار می‌زد و بازوهایش را در دو طرف گرفته بود. مشخصا این پایان دوران سکوت و آرامشش در کانادا بود.

دو تیم برای سرود و معرفی پیش از بازی در دو طرف خط میانی قرار گرفتند. شرایط جایی عجیب‌تر شد که تیم تورنتو ایتالیا به دلایل نامشخص تصمیم گرفته بود که دو رقصنده تانگو را برای سرگرمی پیش از بازی دعوت کند. مارادونا دستش را به سمت عکاسان تکان داد و از آنها خواست بنشینند تا بتواند از این نمایش لذت ببرد.

زانینی می‌گوید:” گوینده اینطور گفت که حالا برای سرگرم شدن دیه‌گو چند رقصنده آرژانتینی داریم. و آنها شروع به رقصیدن تانگو روی چمن کردند. به خاطر دارم که با خودم فکر کردم این عجیب‌ترین اتفاقی بوده که شاهدش بوده‌ام.”

پاسکواله فیکولا با لبخند می‌گوید:” لالو، برادرش، به من گفت که دیه‌گو دوست دارد رقص زنان را ببیند. می‌دانید که چطور بود. بنابراین ما این کارناوال رقص را در زمین به راه انداختیم و او… اجازه دهید فقط بگویم که از تماشای آن بسیار خوشحال بود.”

***

از سوت آغاز بازی دو مسئله درباره دیه‌گو مارادونا مشخص بود. اول این که او مارادونا قدیم نبود. حتی برابر تیمی نیمه حرفه‌ای از کانادا هیچ‌یک از حاضران انتظار دوندگی 70 متری از بین مدافعان حریف که باعث شده بود او به جذاب‌ترین بازیکن جهان تبدیل شود را نداشت.

موضوع دیگر این بود که مشخصا واضح بود که مارادونا حتی در سال‌های پایانی فوتبال نیز می‌تواند فوق‌العاده و مبهوت کننده باشد. مشخص بود که این توانایی هرچند به صورت کم اما در او وجود داشت. کنترل توپ ماهرانه‌اش از بین نرفته بود. تعادل، دید و استعدادش همگی مشخص بود.

الکساندر می‌گوید:” لمس توپ او مثل قبل بود. مرکز ثقل پایین- من به یاد دارم که توپ را از بین دو بازیکن حفظ کرد و به نظر می‌رسید که باسنش حدود 10 سانتی‌متر بالاتر از زمین است. او بسیار سبک بود- همه چیز همانطور بود. اینطور نبود که به زمین برود و 14 بازیکن را دریبل بزند، شبیه به کاری که در دیدار برابر انگلیس در سال 1986 انجام داد… اما مشخصا اینطور نبود که بازنشسته شده باشد. هنوز بسیار خوب بود و مشخصا تنها سطح آمادگی کلی او در استانداردهای جام جهانی نبود.”

لویی فیوکولا می‌گوید:” بسیاری از ما شگفت‌زده شدیم. این اتفاق فقط با تماشای گرم کردن او با توپ رخ داد. خدای من! چه کارهاییی می‌توانست با توپ انجام دهد. آنجا در میانه میدان ایستاده بود و تماشای مهارتش باورنکردنی بود. می‌شد تفاوت سطح مهارت او و ما را دید. کار دشواری نبود.”

ایتالیا در ابتدای بازی مالکیت توپ را در اختیار داشت و مارادونا به عنوان هافبک هجومی بازی می‌کرد. او گاهی عقب‌تر می‌رفت تا توپ بگیرد و هر زمان توپ را می‌گرفت به لولا نگاه می‌کرد و مشتاق یک و دو برای پیشروی یا ایجاد موقعیت گلزنی با برادر کوچکترش بود.

او همچنین می‌دانست چه زمانی به بازی سرعت بدهد. مارادونا بیرون از محوطه جریمه ضربه سری به توپ زد که برای به ثمر رساندن گل فاصله زیادی بود. به جای تلاش برای رساندن توپ به یک هم‌تیمی، “دست خدا”یش را بالا برد و ضربه خوبی به توپ زد. داور بلافاصله بازی را متوقف کرد و جمعیت از خنده منفجر شد. دیه‌گو توجهات را به خود جلب کرد و با بازیگوشی شانه بالا انداخت- “کی، من؟”

هم‌تیمی‌های مارادونا در تلاش بودند که فقط توپ را به او برسانند. با این حال رقبایش- تیم ستارگان لیگ ملی فوتبال کانادا که برای این بازی در کنار هم بودند- نیز می‌خواستند خودی نشان دهند. هیچکدام از آنها نمی‌خواستند در دیداری که شاید آخرین بازی مارادونا بود به آدمک تمرینی تبدیل شوند. آنها بیشتر از یک بار کاری کردند که اعتراض او را به همراه داشت و بارها با خطا به زمینش انداختند. هواداران فریاد می‌زدند و اعتراض می‌کردند.

زانینی می‌گوید:” به یاد دارم که تیم دیگر به شدت روی او خطا می‌کرد و طوری تکل می‌زد که انگار می‌خواست چیزی را ثابت کند. من با خودم فکر می‌کردم اجازه دهید این مرد بازی کند، همه ما اینجا هستیم تا بازی مارادونا را ببینیم و از حرکاتش لذت ببریم. اما آنها مدام سر راه او قرار می‌گرفتند.”

با این حال بازیکن آرژانتینی توانست چند باری از سد آنها رها شده و چند موقعیت گل به دست آورد. او یک ضربه آزاد از فاصله 25 متری سمت راست زمین زد که به آسانی توسط پائولو سیلوا، دروازه‌بان تیم ستارگان، مهار شد. چند لحظه بعد یک ضربه از فاصله نزدیک را از دست داد. یک ضربه بی‌دقت از سوی بازیکنان ایتالیا در فاصله چند دقیقه به سوت پایان نیمه اول باعث شد که یک گل آسان برای تیم ستارگان به دست بیاید.

مارادونا بین دو نیمه خشنود نبود. او حالا در حال درمان مصدومیت از ناحیه کشاله ران بود که در 45 دقیقه اول به آن دچار شده بود اما قصد ترک زمین را نداشت.

پاسکواله فیوکولا می‌گوید:” او می‌گفت گوش کنید آقایان، ما باید این بازی را به خاطر مدیرعامل و تمام افرادی که آمده‌اند، ببریم. ما نمی‌توانیم شکست بخوریم.”

ایتالیا به شکل فوق‌العاده کامبکش را آغاز کرد. چند دقیقه از آغاز نیمه دوم گذشته بود که جک زومپارلی، هافبک تیم، توپ را از سمت چپ زمین در فاصله 30 متری دروازه گرفت و یک شوت فوق‌العاده زد. این یک ضربه تمام کننده در سطح جهانی بود که باعث افتخار دیه‌گو شد. زومپارلی به سمت نیمکت رفت تا با هم تیمی‌هایش جشن بگیرد و دیه‌گو نیز او را دنبال کرد، در آغوشش گرفت و به صورتش دست کشید- این بازیکن لیگ کوچک کانادا فقط برای آن شب به کلودیو کانیجیا تبدیل شده بود.

اما گل زومپارلی در مقایسه با کاری که مارادونا قصد انجامش را داشت، چیزی نبود.

دیه‌گو توپ را به سمت پرچم کرنر برد و آماده سانتر کردن شد. او توسط هوادارانی محاصره شده بود که تنها چند سانتیمتر با او فاصله داشتند.

زانینی می‌گوید:” کاری که او انجام داد را فقط می‌توان در ویدیوهای لحظات مهم و حساس بازی‌ها دید. تماشای آن دیوانه کننده بود.”

مارادونا از نقطه کرنر سانتر کرد. به نظر می‌رسید که برای سرزنی در محوطه شش قدم ارسال شده اما ناگهان منحرف شد و در تیر نزدیک فرود آمد. او پائولو را از موقعیتش دور کرده بود. دروازه‌بان برگشت تا در جای درست برای دور کردن توپ تلاش کند اما از دستش خارج شده و به دروازه وارد شد. گل. گولازو. اولمپیکو.

زانینی می‌گوید:” درباره یک فرد عادی شک می‌کنی که آیا این کار از عمد بود یا نه. اما هر کاری دیه‌گو انجام می‌دهد از عمد است. او احتمالا خیلی سریع استعدادهای اطرافش را ارزیابی کرده و متوجه شد که اگر قرار باشد یک گل دیگر در دیدار امشب به ثمر برساند بهتر است من آن را به ثمر برسانم.”

مارادونا حتی شانسی برای جشن گرفتن گلش نداشت چرا که صدها نفر از طرفداران احاطه‌اش کرده بودند. هم‌تیمی‌هایش نیز به سمت او رفتند تا جشن بگیرند اما خیلی زود از سوی اعضای تیم امنیتی دیه‌گو که در کنار او قرار گرفتند و از او در برابر ضربات احتمالی در دایره‌ای انسانی محافظت می‌کردند، دور شدند. چند لحظه بعد وقتی تیم امنیتی و پلیس محلی توانست زمین را پاکسازی کند، مارادونا به سمت جمعیت تعظیم کرد.

او 10 دقیقه بعد زمین را ترک کرد و به سمت نیمکت رفت و لویی فیوکولا، پسر مالک باشگاه، که از هر نظر در رده آخر چارت باشگاه قرار داشت آماده بود تا جایش را بگیرد.

پاسکواله، پدر لویی، با خنده می‌گوید:” دیه‌گو پیش از آن در رختکن به من گفت که اگر برنده شدیم، من را تعویض کن و پیش از پایان بازی به لویی بازی بده. بنابراین همین کار را کردیم و پسر من جانشین دیه‌گو مارادونا شد!”

پرکز می‌گوید:” لویی در چند هفته پس از بازی به هرکسی که می‌رسید می‌گفت که در یک بازی فوتبال جانشین دیه‌گو مارادونا شده است.” و امروز هم همچنان این کار را می‌کند.

لویی با لبخند می‌گوید:” این اتفاق 100 درصد رخ داد. من 100 درصد می‌توانم به مردم بگویم که دیه‌گو مارادونا برای حضور من در زمین تعویض شد.”

***

دست یافتن به فیلم تک بازی دیه‌گو مارادونا برای تورنتو ایتالیا آسان نبود.

یافتن تصاویر یا هر مدرک مربوط به این بازی نیز سخت بود – تنها چند کلیپ خبری از آن زمان در تورنتو سان و کوریره کانادِزه که روزنامه‌های ایتالیایی زبان تورنتو هستند، وجود داشت. تنها نسخه بازی در اختیار راکت رابین، تاریخ نویس فوتبال کانادا، بود که یک تاریخچه در اواخر دهه 90 میلادی را گردآوری کرده بود. این فیلم هنوز در سایت او در گوشه‌ای ساکت از دنیای اینترنتی فوتبال وجود دارد. اکانت او بخش مهمی از تاریخ فوتبال کاناداست.

من صادقانه از یافتن ویدیوی بازی ناامید شده بودم. بازیکنی به من گفت که پاسکواله فیوکولا شاید یک نسخه از آن داشته باشد اما قطعا آن را در اختیار کسی نخواهد گذاشت. تصمیم گرفتم تلاشی برای یافتن آن از طریق بازیکنانی که با آنها حرف زده بودم، انجام دهم. به آنتونی زانینی دست پیدا کردم. پاسخ او به پیام من باعث شد هیجان‌زده شوم.

زانینی که به دلیل شیوع ویروس کرونا ماه‌ها به دیدار والدینش نرفته بود گفت:” تو باید حس ششم داشته باشی، مرد. من آن را در حالی پیدا کردم که بالاخره پس از مدت‌ها به خانه والدینم رفتم. پاسکواله قصد داشت نسخه‌اش را به کسی بدهد. من نمی‌توانم تایید کنم که این فیلم کار کند اما آدرست را به من بده و آن را برای تو ارسال خواهم کرد.”

این پیام به همراه تصویری از یک نوار وی اچ اس بود.

فردای آن روز آن نوار در دستانم بود و در حال دیجیتالی کردنش بودم. بعضی از هم تیمی‌های زانینی با من تماس گرفته و همگی خواهان به اشتراک گذاشتن این ویدیو با دوستان و خانواده بودند. زانینی در یک ایمیل نوشت:” بالاخره می‌توانم به فرزندانم نشان دهم که با مارادونا بازی کردم. متاسفانه آنها خواهند دانست که چقدر بد بودم.”

چنین ویدیوهایی معمولا به سطل آشغال یا در بهترین حالت به یک کشو منتقل می‌شوند. بزرگنمایی نیست اگر بگوییم که نزدیک بود این بخش از تاریخ برای همیشه از بین برود.

یافتن بعضی از بازیکنان تورنتو ایتالیا از سایرین سخت‌تر بود. پیدا کردن لویی فیوکولا آسان بود- او در تورنتو مانده بود. او حالا تعمیرگاهی را اداره می‌کند که پاسکواله، پدرش، در سال 1978 راه اندازی کرد. او 25 سال بعد از روزی که جانشین یکی از بزرگترین بازیکنان فوتبال در زمین شد، هنوز هم خاطرات خوبی دارد.

فیوکولا از دفترش در تعمیرگاه می‌گوید:” بله، من تصویری از خودم و او را دارم. فقط حضور در یک رختکن با یکی از بهترین بازیکنان دنیا برای خود من هیجان‌انگیز بود. او با همه بازیکنان بسیار مهربان بود، از صحبت کردن استقبال می‌کرد و هرگز طوری رفتار نکرد که انگار از سایرین برتر است.”

این لحظه‌ای تاثیرگذار برای ریچارد الکساندر هم بود که حالا مربی باشگاه مارکام در بیرون از تورنتو است. اما او می‌گوید که این بازی بزرگتر از هر تجربه دیگری بود. این مربوط به گلزنی دیه‌گو مارادونا یا- فقط برای یک شب- قرار گرفتن در یک ترکیب در کنار پادشاه فوتبال نیست.

الکساندر می‌گوید:” هیچکدام از این مسائل مهم نبود، مَرد. این مربوط به همان لحظه بود. مربوط به جامعه آرژانتینی و ایتالیایی در تورنتو بود. جایی که آنجا حضور داشتیم. این واقعا زیبا بود و من حتی نمی‌توانم آن را توصیف کنم.”

لالو مارادونا هم سال‌ها آن بازی را ندیده بود. او که حالا یک شهروند کانادایی است با عشق درباره دوران حضورش در تورنتو ایتالیا صحبت می‌کند. او هر زمان که بتواند از این شهر دیدار می‌کند. وقتی بازی در کنار برادرش را به یاد می‌آورد، می‌توان متوجه احساساتی شدن صدایش شد.

لالو می‌گوید:” همه آنجا از حضور دیه‌گو لذت بردند. چیزی که آن شب نشان داد، چیزی بود که همیشه نشان می‌داد. جادویش.”

 

 

عنوان اصلی مقاله: ‘God was in town’: The night Diego Maradona played in Canada نویسنده: Pablo Maurer نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 14 سپتامبر 2020
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *