
چگونه هانسی فلیک بارسا را به یک تیم فوتبال کامل تبدیل کرد
هفتیک- یکشنبه شب برای اولین بار از سال ۲۰۰۷- مدتها پیش از آن که دیهگو سیمئونه هدایت اتلتیکو مادرید را بر عهده بگیرد- این تیم در حالی که با دو گل پیش بود، شکست خورد.
و هنگامی که تیمی از شکست ۲-۰ بازمیگردد و در دیداری با اهمیت بالا در کورس قهرمانی با نتیجه ۴-۲ پیروز میشود، غریزه حکم میکند که بپرسیم دقیقاً چه چیزی در این نبرد تاکتیکی تغییر کرده است، به خصوص وقتی دو مربی با فلسفههای کاملا متفاوت مثل سیمئونه و هانسی فلیک درگیر این تقابل باشند.
اما حقیقت این است که، با وجود بازگشت خیرهکننده بارسلونا در متروپولیتانو و موجی از تغییرات در نیمه دوم توسط هر دو مربی، آنچه تغییر کرد، واقعاً ربطی به نبرد تاکتیکی نداشت. اتلتیکو پیش از این که ۲-۰ جلو بیفتد برتری آشکاری نداشت. به همین ترتیب، حتی در دقایقی که بارسلونا برای پیروزی خیز برداشت، اتلتیکو در ضدحملات موقعیتهای خوبی ایجاد کرد و نتوانست ارسال مناسب را با حرکت مناسب ترکیب کند تا خیالش را از نتیجه راحت کند.
آنچه واقعاً جریان بازی را تغییر داد، صرفاً لحظهای جادویی از مهاجم نوک بارسلونا بود. این آخر هفته شاید گلهای تماشاییتری ببینید و نمونههای بهتری از توانایی یک مهاجم در گلزنی را شاهد باشید. اما از نظر خلق موقعیت از هیچ، نمیتوان با این گل روبرت لواندوفسکی رقابت کرد. سانتر اینیگو مارتینز به محوطه جریمه بیشتر از این که پاسی دقیق باشد، سانتری امیدوارانه بود. این تصمیمی بود که در آخرین لحظه گرفته شد که توپ را به درون محوطه جریمه بفرستد تا این که آن را به سمت چپش پاس بدهد.
اما لواندوفسکی توانست از مدافع عبور کند، کاری که در طول این سالها بارها انجام داده است. او توپ را با سینهاش کنترل کرد. همین شانسی نصفه و نیمه را به شانسی خوب تبدیل کرد.
و سپس لواندوفسکی با پای چپ ضعیفترش توانست ضربهای بینقص به توپ بزند و آن را وارد دروازۀ یان اوبلاک کند. این گلی کلاسیک به سبک لواندوفسکی بود. نتیجه ۰-۲ به ۱-۲ تبدیل شد. بارسلونا به بازی برگشت و جو ورزشگاه عوض شد. سیمئونه پس از بازی گفت: «آن گل ۱-۲ انرژی و امنیت بازی را عوض کرد و به آنها قدرت هجومی بیشتری داد. لواندوفسکی گلی فوق العاده زد. البته که به ما ضربه زد و منجر به ایجاد سناریوی تردید شد.»
اما نکتۀ قابل توجه این گل از نظر تاکتیکی این بود که بارسلونا کارش را با یک سانتر شروع کرد. در فصول قبل، توپهایی مانند سانتری که مارتینز ارسال کرد، مورد قبول نبودند. بارسلونا فقط به فوتبال با پاسکاریهای کوتاه و عبور تمیز و درست توپ از بین مدافعان فکر میکند. آنها امسال کمی مستقیمتر عمل میکنند. بیشتر توپ را از روی سر حریف رد میکنند. بیشتر سانتر میکنند. و گل مساوی این تیم هم روی سانتر به ثمر رسید، این بار از جناح مقابل.
وقتی ژول کُنده، مدافع راست بارسلونا، توپ را رو به عقب برای رافینیا که در این مقطع به عنوان بازیکن شمارۀ هشت بازی میکرد، فرستاد، بارسلونا سه بازیکن در محوطه جریمه داشت. آنها همچنین فرصت خوبی برای انجام حرکات مختلف داشتند. لواندوفسکی ناگهان به سمت تیرک دورتر رفت که فضا را برای فران تورس باز کرد که به سمت تیرک نزدیک بیاید.
توپ ارسالی رافینیا تقریبا شبیه به یک شوت بود.
تورس فقط کافی بود کوچکترین ضربهای به توپ بزند و آن را وارد دروازه اوبلاک کند. توپ تقریباً مستقیم به سمت دروازهبان رفت اما آخرین لمس توپ تورس او را فریب داد. بازی ۲-۲ شد.
سیمئونه پس از بازی از فوتبال بارسلونا تمجید کرد. او گفت: «آنها بهترین فوتبال تیمی را از نظر کار ترکیبی ارائه میدهند و بازیکنان فوقالعادهای دارند.» این همان چیزی است که از بارسلونا انتظار میرود. اما آنچه او در ادامه گفت، مهمتر بود: «آنها میتوانند روی سانترها هم گل بزنند. نیمی از گلهایشان به این شکل بوده است- این استثنا نبود. آنها برتری عددی در محوطه جریمه ایجاد میکنند و برای هرگونه توپ برگشتی از سمت مقابل واکنشهای خوبی دارند. گل تورس از چیزی نشات گرفت که به صورت طبیعی در تیم آنها وجود دارد.»
اما این ویژگی «طبیعی» برای بارسلونا در این فصل تازگی دارد. تنها سه تیم در لالیگا- اتلتیک بیلبائو، ویارئال و خیرونا- گلهای بیشتری از روی ارسالها نسبت به ۱۱ گلِ بارسلونا از طریق ارسالها به ثمر رساندهاند. این دو گل بیشتر از تیم سیمئونه است که با توجه به هویت سنتی اتلتیکو، تا حدی غافلگیرکننده است و شاید مهمتر از آن، این تعداد بیش از دو برابر تعداد گلهایی است که رئال مادرید به همین روش به ثمر رسانده است. درواقع، بازیهای این هفته اتلتیکو مقابل هر دوی این تیمها تضاد جالبی را نشان داد. در اواسط هفته، رئال مادرید دو بار توپهای خوبی را برای وینیسیوس جونیور و کیلیان امباپه روی محوطه جریمه ارسال کرد اما هردوی آنها عقب کشیده بودند و هیچ کس برای ورود به منطقه خطر پیشروی نکرد. از سوی دیگر، بارسلونا نفوذهای بیشتری داشت.
این به یکی از ویژگیهای بازی آنها در این فصل تبدیل شده است. بهعنوان مثال، گل اول آنها در پیروزی قاطعانه ۷-۱ برابر والنسیا را در نظر بگیرید، زمانی که لامین یامال آماده سانتر بود و فرمین لوپز روی تیرک دوم درخواست توپ میکرد و رافینیا به سمت تیر اول نفوذ کرده بود. این حرکات فضایی را بین دو مدافع والنسیا ایجاد کرد تا فرانکی دییونگ از آن نفوذ کند…
و توپ را با یک ضربه وارد دروازه کرد.
اینجا موقعیتی مشابه روی گل دوم همان شب است- این بار الخاندرو بالده توپ را در اختیار دارد، لوپز و رافینیا دوباره در مناطق مختلفی هستند و نفوذهای مختلفی انجام میدهند و این بار تورس بازیکنی است که از میانه زمین وارد میشود…
تا با هوشمندی سانتر از سمت بال چپ را به گل تبدیل کند.
و متضاد چیزی که رئال مادرید نشان میدهد، این اتفاق همیشه با تلاش و کار درست در زمین تمرین رخ نمیدهد.
بازیکنان بارسلونا زمانبندی دقیقی برای ورود به محوطه جریمه در لحظه درست دارند و بازیکنان مختلف نفوذهای متفاوت انجام میدهند تا شانس این که این سانتر روی پای یکی از آنها بنشیند را افزایش دهند.
این چیزی نیست که بارسلونا به صورت معمول به آن معروف باشد، اما با توجه به این که فلیک ویژگیهای دیگر بارسای کلاسیک- پرس، کنترل خط میانی و کارهای ترکیبی هجومی-را هم به کار گرفته است، این باعث شده است که آنها به شکلی غیرعادی به تیمی کامل تبدیل شوند.