چگونه پدرخوانده مربیگری آلمان گزینه اول هدایت منچستریونایتد شد

لاپیزیش شاهکار او است، تجسمی از ایده‌های فوتبالی او در زمین و فراتر از آن. اما کسانی که به خوبی او را می‌شناسند می‌گویند که اشتیاقی نه چندان مخفی برای بازگشت دوباره به نیمکت و رقابت با مربیانی وجود دارد که الهام‌بخش آنها بوده یا مستقیما تربیت‌شان کرده است.

هفت‌یک- این هفته اولین باری نبود که رالف رانگنیک برای پذیرفتن کاری در منچستریونایتد مصاحبه می‌داد. یا حداقل این احساسی بود که او داشت.

جان مورتاف، مدیر فوتبال یونایتد، در پاییز 2019 به لایپزیش سفر کرد تا امکانات و استراتژی سازمانی گروه فوتبال ردبول را بررسی کند. رانگنیک که به بودن در باشگاهی حاضر در لیگ قهرمانان افتخار می‌کرد؛ باشگاهی که اساسا خودش آن را ساخته بود، به مدت هشت ساعت میزبان مورتاف بود اما این مرد آلمانی در آخر احساس کرد که شاید دلیل این بازدید خود او بوده است. تردید او زمانی تقویت شد که به گوشش رسید باشگاهی که نامی از آن برده نشده در حال بررسی درباره پیش‌زمینه روش‌های کاری او است. آنها با هلموت گروس، استاد او، که مهندس عمران ماهری بود که به دگراندیشی تاکتیکی تبدیل شده بود و لارس کورنتکا، همکار قدیمی رانگنیک، تماس گرفته بودند تا اطلاعاتی درباره باورهای فوتبالی او و شخصیتش به دست بیاورند.

هر دو نظرات بسیاری خوبی را ابراز کردند و رانگنیک را کمال‌گرای فوتبالی بسیار پر انرژی‌ای توصیف کردند که شیفته کوچک‌ترین جزییات است. هرچند، در آخر تماسی که انتظار می‌رفت از سوی اولدترافورد گرفته نشد. رانگنیک هرگز نفهمید که آیا یونایتد پشت این پرونده بوده یا خیر.

این بار تردیدی درباره هدف یونایتد وجود نداشت. پس از جدایی اوله‌گونار سولسشر، رانگنیک در آستانه حضور در اولدترافورد به عنوان مربی موقت است. کریستیانو رونالدو و هم تیمی‌هایش قرار است مربیگری عملگرایانه و جدیدی را تجربه کنند.

***

رانگنیک تیمش را زود انتخاب کرد. خیلی زود. او در ماه اکتبر به رد بالتین گفت:” شما باید به نوعی مربی به دنیا بیایید. من حتی در سن شش سالگی وقتی با 10 ساله‌ها بازی می‌کردم هم می‌خواستم تیم‌ها را انتخاب کرده، بازی را سازماندهی کرده و به دیگران نشان دهم که چطور می‌توانند پیشرفت کنند.”

سن بازیکنان از آن زمان تغییر کرده اما اشتیاق رانگنیک برای کمک به دیگران در ارائه بازی بهتر تنها در گذر زمان افزایش یافته است. او در مقاله‌ای برای سایت Coaches’ Voice در  سال 2018 نوشت:” کار من- این کار-بهبود شرایط بازیکنان است. اگر بازیکنان حس کنند که شما آنها را به بازیکنانی بهتر تبدیل می‌کنید، از شما پیروی می‌کنند. این بزرگترین و صادقانه‌ترین انگیزه است.” و برای هر دو طرف تاثیرگذار است.

رانگنیک 63 ساله در اوایل دهه 20 سالگی شروع به یادگیری اصول مربیگری مدرن کرد؛ زمانی که برای تیم دوم اشتوتگارت بازی می‌کرد و در دانشگاه اشتوتگارت درس می‌خواند تا معلم شود (در انگلیسی و ورزش). یکی از دروسی که به تازگی در آن زمان تدریس می‌شد، دانش ورزش بود.

او گفت:” ما کلاسی متشکل از 20 دختر و پسر بودیم؛ همه پیش‌زمینه‌ای در ورزش‌های سازمان یافته داشتند. یکی از دخترها برای بهترین تیم زنان والیبال بازی می‌کرد و من شگفت‌زده شدم از این که شنیدم آنها گاهی 10 ساعت در روز تمرین می‌کنند، شامل دو ساعت حضور در باشگاه بدن‌سازی و دو ساعت برای اقدامات تاکتیکی. ما در مقایسه با آنها تقریبا هیچ کاری نمی‌کردیم، فقط دو ساعت تمرین داشتیم.” رانگنیک متوجه شد که با آمادگی بهتر خصوصا در زمینه خصوصیات فیزیکی ورزشی و الگوهای بازی جمعی، فوتبالیست‌ها می‌توانند به سطح عملکرد بهتری دست پیدا کنند.

 

درخشش اولم در فصل 99-1998 باعث شد تا نام رانگنیک بر سر زبان‌ها بیفتد.

 

پس از این که باشگاه اولم 1846 او را در سن 25 سالگی به عنوان بازیکن آزاد اعلام کرد، رانگنیک به عنوان بازیکن- سرمربی به ویکتوریا بکنانگ، تیم شهرش، برگشت. یا شاید دقیق‌تر این باشد که بگوییم او هدایت اولین تیمش را برعهده گرفت:” پدرم (ویراستار روزنامه) و من برنامه ورزشگاه را چاپ می‌کردیم. من بانداژ به پای بازیکنان می‌بستم چون از دوران تحصیلم اطلاعاتی درباره پزشکی داشتم. یک بار جعبه‌ای نوشیدنی از رختکن بیرون انداختم تا هشداری به بازیکنان بدهم، مصرف سیگار در فاصله دو ساعت تا شروع بازی را ممنوع کردم و آنها را با سرد کردن بدن آشنا کردم.”

رانگنیگ بعدتر گفت که همیشه دوست داشته بهترین مرد یا زن ممکن را برای نقش‌های تخصصی رو به افزایش در فوتبال مدرن انتخاب کند. در باشگاه‌های بومی مانند بکنانگ، او مشخصا بهترین گزینه برای هر کاری بود. چون هیچ کس دیگری حضور نداشت. اما شرایط وقتی پیچیده‌تر شد که او بعدتر برای باشگاه‌های بزرگی کار کرد. هرچه بالاتر رفت، بیشتر متوجه شود که افراد زیادی وظایفی را صرفا به این دلیل برعهده دارند که مدت‌هاست مشغول انجام آن هستند. هیچ کنترل کیفیتی وجود نداشت، افراد هیچ عطشی برای پیشرفت نداشتند و هیچ چالشی بر سر شیوه‌های مورد اعتماد آنها قرار نداشت.

رودی آساوئر، رییس قدرتمند باشگاه شالکه، که به ندرت بدون سیگاری بزرگ روی لبش دیده می‎شد، رانگنیک را به دلیل مشغول کردن خودش با تک تک اجزای سازمانی باشگاه به سخره گرفت و حتی مدعی شد “به راننده اتوبوس می‌گوید چطور کارش را انجام دهد”. رانگنیک چند سال بعد تایید کرد که عبور از آن روزها دشوار بوده اما مدعی شد که مثال راننده اتوبوس خیلی خوب انتخاب نشده بود:” من فقط در این موضوع دخالت کردم چون راننده ما یک بار در مسیر کوتاهی از هتل تیم در گلزنکرشن به ورزشگاه گم شد! در تاریخ بوندس‌لیگا این تنها باری بود که یک بازی به این دلیل که تیم میزبان دیر رسیده بود به تاخیر افتاد.”

***

دیداری دوستانه برابر دیناموکیف تحت هدایت والری لوبانوفسکی در اردوی تمرینی زمستانی بکنانگ در سال 1984 لحظه درخشان بعدی بود. این تیم اوکراینی از یارگیری منطقه‌ای و سیستم پرسینگ جذابی استفاده می‌کرد و رانگنیک به عنوان یک هافبک دفاعی کاملا توسط موج‌های متوالی که از سوی بازیکنان حریف به سویش می‌آمد، احاطه شده بود. انگار که آنها یک یا دو بازیکن بیشتر در زمین داشتند.

این معلم بار دیگر به دانشجو تبدیل شد. رانگنیک هر زمستان برمی‌گشت تا تمرینات دینامو کیف را با دفترچه یادداشتی در دست ببیند و سعی می‌کرد متوجه شود که آنها چه کاری انجام می‌دهد و چگونه این کار را می‌کنند. در همین حال، دروس تاکتیکی نیز در طول کلاس‌های مدرک مربیگری حرفه‌ای در آلمان یاد گرفت که در دهه 1970 با جدیت پیگیری می‌شد و به فواید سیستم سوییپر و یارگیری اعتقاد داشت. این کاری بود که در آلمان انجام می‌شد. چرا باید تغییر می‌کرد؟

گروس، استاد او، مهندس عمرانی ماهر بود که به مربی دگراندیشی خودساخته تبدیل شده و سبک خودش از “ballorientierte Raumdeckung” را پدید آورده بود؛ سبکی که یارگیری منطقه‌ای و پرسینگ را در لیگ‌های دسته پایین‌تر فوتبال در جنوب غرب آلمان ترکیب کرده بود. او به همراه این استاد نوشتن دستورالعمل‌های مربیگری برای فدراسیون منطقه‌ای را آغاز کردند. گروس در نهایت مدیر توسعه اشتوتگارت در سال 1989 شد و رانگنیک دو سال بعد به عنوان مربی تیم زیر 21 سال آنها قهرمان جوانان آلمان شد.

او از آریگو ساکی در میلان الهام می‌گرفت، نوارهای ویدیویی که از ایتالیا ارسال می‌شد را به قدری تماشا می‌کرد که خراب می‌شد. ساکی، فروشنده کفش سابق، یک الگوی شخصی هم به حساب می‌آمد. باشگاه‌های بوندس‌لیگا در آن روزها تقریبا به صورت انحصاری تحت هدایت ستاره‌های سابق بودند اما ساکی این الگو را شکست و نشان داد این که مربی بداند چطور باید کاری را انجام دهد، بسیار مهم‌تر از این است که دوران بازی پر افتخاری را پشت سر گذاشته باشد.

 

رانگنیک در زمان حضور در اشتوتگارت هم از محبوبیت زیادی بین هواداران برخوردار بود.

 

اما باشگاه‌های بزرگ آلمانی حاضر به ترفیع مربی‌ای ناشناس به جایگاه سرمربی تیم اول نبودند. رانگنیک وقتی فهمید که برای حضور در جایگاه دستیار مربی در سال 1994 نادیده گرفته شده، از کارش به عنوان مدیر فوتبال جوانان و آماتور کناره‌گیری کرد. حضور در تیم دسته سومی روتلینگن باعث شد که اولم او را به عنوان سرمربی انتخاب کند و در نهایت با این تیم در سال 1997 به بوندس‌لیگای دو صعود کرد.

ناگهان توجه مردم جلب شد: تیمی بدون ستاره و منابع مالی خیلی زود به لطف سیستم جدید دفاع چهار نفره و پرسینگ منسجم به رقیبی جدی برای حضور در رتبه‌های بالا تبدیل شد. رانگنیک به استودیوی ورزشی ZDF دعوت شد تا سیستم جذابش را برای بینندگان تشریح کند. حضور او اتفاقی الهام بخش بود، اولین بحث جدی درباره تاکتیک‌ها روی آنتن زنده که در عین حال دشمنان زیادی را برای او تراشید. مربیان سرشناس به میزان توجه‌ها به این مربی تازه‌کار عینکی حسادت می‌کردند و از این که تاریخِ شیوه‌های‌شان منقضی شده بود، آزرده خاطر بودند. حمله‎ای رسانه‌ای شکل گرفت. او به سخره گرفته شد و لقب “پروفسور” و “نظریه‌پرداز” را به او دادند. به عبارت دیگر، او را حقه‌باز خواندند.

رانگنیک از شدت انتقادات شوکه شد:” حرفی که من زدم واقعیتی پیش پاافتاده از نظر استانداردهای بین‌المللی بود اما دیگران آن را به چشم حمله نگاه کردند.” او برای مدتی طولانی از حضور در تلویزیون پشیمان بود اما در عین حال می‌گفت که نمی‌توانست چنین فرصتی را از دست بدهد. او که همیشه معلم بود می‌خواست شیوه فوتبالش را برای بیشترین افراد ممکن شرح دهد. یکی از نزدیکان قدیمی او به اتلتیک می‌گوید:” رالف در زمینه به اشتراک گذاشتن دانش بسیار سخاوتمند است، شاید گاهی بیش از حد سخاوتمند است.”

موفقیت با اولم و صعود به بوندس‌لیگا، اولین کار بزرگ او را به همراه داشت: سرمربیگری در اشتوتگارت در سال 1999. اما او فورا با مشکلی مواجه شد که در دیگر وظایفش در سطوح رده بالا نیز با او همراه بود. همان کسانی که او را استخدام کردند تا تغییراتی ایجاد کند، وقتی این تغییرات باعث تهدید نظم موجود شد، عصبی شدند. اشتیاق اصلاح‌طلبانه رانگنیک جایگاهش را در ساختار پیچیده قدرت باشگاهی از دست داد؛ باشگاهی که هرگز در بهترین زمانش هم از او راضی نبود. وقتی او کراسیمیر بالاکوف، بازیساز سنتی باشگاه که دوندگی درستی نداشت، را کنار گذشت، باشگاه به طور کامل از او حمایت نکرد. رانگنیک چند ماه بعد اخراج شد.

یکی از مقامات رسمی بوندس‌لیگا که به خوبی با او آشنایی دارد، به اتلتیک می‌گوید:” کار با او می‌تواند دشوار باشد چون انتظار دارد همه چیز خیلی سریع اتفاق بیفتد. کلماتی چون “فردا” برای او معنایی ندارند. او در اواخر شب با ایده جدیدی با شما تماس می‌گیرد – او هرگز دست از فکر کردن به فوتبال در طول ساعات بیداری‌اش برنمی‌دارد-و انتظار دارد که شما بلافاصله پاسخ خوبی به او بدهید. او بسیار پرتوقع است. این شرایط می‌تواند برای کسانی که او را نمی‌شناسند، دشوار باشد چون او از آنها می‌خواهد که خیلی زود پیشرفت کنند. اما کسانی که بتوانند این سبک خواسته‌ها را مدیریت کنند، می‌توانند در زندگی حرفه‌ای خود بسیار پیشرفت کنند. او شما را هل می‌دهد تا در طول مسیر بهتر باشید.”

***

اخراج شدن از اشتوتگارت اولین شکست واقعی رانگنیک بود. او یک دسته پایین رفت تا هدایت هانوفر 96 را برعهده بگیرد اما خیی زود بار دیگر بالا آمد و تیم جدیدش را در سال 2002 به دسته اول رساند. مشاجره با مدیران باشگاه منجر به اخراج او در سال 2004 و دوران کوتاه و ناخوشایند حضورش در شالکه شد که در آنجا توانست رضایت هواداران را جلب کند اما رضایت بالادستی‌هایش را نه.

تغییر شرایط کار او و پایین رفتن دوباره از این نردبان با پیشرفتی غیرمنتظره همراه شد. دتمار هوپ میلیونر با برجسته‌ترین پروژه ممکن در فوتبال آلمان به او اعتماد کرد: هدایت باشگاهی از یک دهکده (با جمعیت 3260 نفره) در دسته سوم و رساندن آنها به بوندس‌لیگا. و رانگنیک با تیمش که نوعی از بازی را ارائه می‌داد که پیش از آن هرگز در سطح اول فوتبال آلمان دیده نشده بود، دقیقا همین کار را انجام داد. هوفنهایم که از بازیکنان بومی که از سوی دیگر تیم‌های آلمانی نادیده گرفته شده بودند و بازیکنان ناشناخته خارجی مانند کارلوس ادواردو و لوییز گوستاو برزیلی، چیندو اوباسی نیجریه‌ای و دمبا بای سنگالی توانست حریفان را با پرسینگ قدرتمند و فوتبال سریع، جذاب و رو به جلوی خود بهم بریزد.

یواخیم لوو، سرمربی وقت تیم ملی، پس از بازی هوفنهایم برابر بایرن مونیخ به عنوان صدرنشین غیرمنتظره لیگ در دسامبر 2008 گفت:” شاید این سریع‌ترین بازی تاریخ بوندس‌لیگا بود. فوتبالی با کیفیت خالص که تبلیغی برای این لیگ است.” باواریایی‌ها این بازی حساس را با نتیجه 1-2 بردند اما تیم مهمان مورد تحسین همه قرار گرفت. روزنامه فرانکفورتر آلگماینه نوشت:” سیستم آنها درخشان است.”

این سیستم مدنظر تنها به شرایط تاکتیکی اشاره نداشت. رانگنیک افرادی را برای کارهایی استخدام کرده بود که پیش از این در باشگاه‌های فوتبال وجود نداشتند- آنالیزور ویدیویی و روانشناس ورزشی- و جلسات تمرینی پیچیده‌ای را برگزار می‌کرد که فشار روانی بیشتری را روی بازیکنان وارد کند تا حضور در دیدارهای واقعی برای آنها راحت‌تر باشد. بازی او همچنین نیازمند استراتژی نقل و انتقالاتی هماهنگی بود. گروس می‌گوید:” او تنها بازیکنانی را جذب می‌کرد که برای بازی به سبک او مناسب بودند. آنها اکثرا جوان‌های زیر 23 سال، روشنفکر، از نظر فیزیکی قوی و از نظر یادگیری سریع بودند. بازیکنان بزرگتر گاهی می‌خواهند با سرعتی کندتر بازی کنند چون سرعت بدن و ذهن‌شان کم شده است.”

 

رانگنیک با تعدادی بازیکم گمنام تیمی درخشان در هانوفر ساخت و بسیاری از بازیکنان او به تیم‌های بزرگتر رفتند.

 

رانگنیک گاهی از دید عموم کمی لجوج به نظر می‌رسید. اما لارس کورنتکا به یاد می‌آورد که او به عنوان مربی بسیار متفاوت بود:” مردم نزد او می‌آمدند چون همدلی بسیاری داشت. شخصیت او مانند پدری واقعی بود، نسبت به بازیکنانش احساس مسئولیت می‌کرد و به مشکلات آنها گوش می‌داد. افرادی مثل دمبا با یا اوباسی هنوز پس از این همه سال با او در ارتباط هستند چون ارزش زیادی برایش قائل هستند. شما با کسی مثل جرالد آساموآ (بازیکن سابق شالکه) صحبت می‌کنید و او به شما می‌گوید که رالف هنوز همراه او است و خوشحال می‌شود که بتواند کمکی کند. یکی از سخت‌ترین کارها برای او این بود که بازیکنان خوبی که برای حضور در زمین به اندازه کافی خوب نبودند را ناامید کند.”

هرچند کاری که او نمی‌توانست انجام دهد، مصالحه بر سر عقایدش بود. بلندپروازی هوفنهایم پس از پارگی رباط صلیبی وداد ایبیسویچ، مهاجم این تیم، ادامه پیدا نکرد اما آنها مقام ارزشمند هفتم را به دست آوردند. رانگنیک طعم پیروزی را چشیده بود. هرچند، هوپ می‌خواست شرایط خودش را بهبود ببخشد. او بدون اطلاعِ سرمربی تیمش تصمیم به فروش لوییز گوستاوو به بایرن مونیخ به مبلغ 20 میلیون یورو گرفت. رانگنیک چاره‌ای جز استعفا دادن نداشت.

***

ماجراجویی بعدی او در 22 سپتامبر 2011 به پایان رسید. او در بیانیه‌ای غیرمنتظره مدعی شد:” پس از بررسی‌های طولانی و دقیق، تصمیم گرفته‌ام که نیاز به استراحت دارم. این تصمیم دشواری بوده است. اما سطح انرژی من به اندازه‌ای نیست که موفق شوم.”

هشت ماه پس از دومین دوره حضور او در شالکه که دوره‌ای درخشان با کسب اولین قهرمانی در جام حذفی، تمجید از سوی هواداران و صعود به نیمه نهایی لیگ قهرمانان (جایی که توسط آخرین تیم قدرتمند منچستریونایتد شکست خوردند) به حساب می‌آمد، رانگنیک از نظر جسمی و روحی خسته‌تر از آن بود که ادامه دهد. نام علمی این حالت “سندروم فرسودگی شغلی” است؛ بیماری‌ای مربوط به غدد، سبک زندگی و رژیم ناسالم قدیمی باعث شد که او قادر به ادامه نباشد.

وقتی او پیشنهاد مالک ردبول برای انجام کاری که با هوفنهایم کرده بود اما این بار در ابعادی بسیار بزرگتر که شامل چندین باشگاه فوتبال بود را پذیرفت، بسیاری فکر می‌کردند او از مربیگری خسته شده است. اما رانگنیک خسته نشده بود. وقتی لایپزیش نیاز به مربی داشت تا در آغاز فصل 16-2015 روی نیمکت این تیم بنشیند، سیاست استفاده از بهترین فرد مربوط به رانگنیک باعث شد که او خودش را انتخاب کند. او با لایپزیش به بوندس‌لیگا صعود کرد و سپس کنار رفت تا از تماشای توسعه بیشتر باشگاه، بازیکنان و افزایش تعداد مربیانی که از دانشگاه مربیگری رانگنیک فارغ‌التحصیل شده و کارهایی در بالاترین سطح در جاهای دیگر در اختیار می‌گرفتند، لذت ببرد.

 

رانگنیک پروژه بزرگی را در لایپزیش برعهده گرفت و تیم‌های مجموعه ردبول را به تیم‌های مدعی در لیگ‌های‌شان تبدیل کرد.

 

سه سال بعد، رانگنیک این روند را تکرار کرد. وقتی یولیان ناگلزمان نتوانست از هوفنهایم جدا شود، او برای یک فصل روی نیمکت نشست. این مربی سوم شد و به فینال جام حذفی راه پیدا کرد اما 0-3 برابر بایرن باخت.

لاپیزیش شاهکار او است، تجسمی از ایده‌های فوتبالی او در زمین و فراتر از آن. اما کسانی که به خوبی او را می‌شناسند می‌گویند که اشتیاقی نه چندان مخفی برای بازگشت دوباره به نیمکت و رقابت با مربیانی وجود دارد که الهام‌بخش آنها بوده یا مستقیما تربیت‌شان کرده است. مذاکرات با اورتون زمانی به بن‌بست رسید که مدیران گودیسون پارک تصمیم به کار با کارلو آنچلوتی گرفتند. میلان نیز به او نزدیک شد اما مذاکرات با آغاز روند پیروزی‌های استفانو پیولی متوقف شد. چلسی پیش از انتخاب توماس توخل، پستی موقت و چهارماهه به او پیشنهاد کرد اما رانگنیک احساس کرد این زمان کوتاه‌تر از آن است که بتواند تاثیری واقعی داشته باشد. دیگران خیلی مطمئن نبودند که آیا رانگنیک را به عنوان مربی می‌خواهند یا به عنوان مدیر ورزشی.

او به عنوان یکی از معدود افرادی که هر دوی این کارها را به خوبی انجام می‌دهد، گاهی از نظر مقامات باشگاه‌ها بیش از اندازه دانش و توانایی دارد و ترسناک است. فدراسیون فوتبال آلمان هم ترجیح داد که از هانسی فلیک، کارمند قدیمی این سازمان، به عنوان جانشین لوو استفاده کند تا این که اختیار تیم را به دست رانگنیک بدهد که ممکن بود در مسیر یافتن بهترین استعدادها همه چیز را بهم بریزد.

 

 

فردی نزدیک به رانگنیک فکر می‌کند که پیشنهاد هدایت موقت منچستریونایتد در زمان خوبی ارائه شده است:” من نمی‌گویم او آرام‌تر شده چون هنوز به شکلی باورنکردنی با انگیزه است اما یاد گرفته با دیگران کنار آمده و به آنها اعتماد کند. زمان کوتاه استخدام و تمرکز مشخص او بر موفقیت تیم اول هیچ اصطکاکی را ایجاد نخواهد کرد و رانگنیک در 63 سالگی به اندازه کافی باتجربه است که بتواند ستاره‌های حاضر در رختکن را مدیریت کرده و به بازیکنان جوان کمک کند. جیدون سانچو با هدایتی دقیق می‌تواند در عرض چند ماه آینده در جایگاهی کاملا متفاوت باشد.”

اما از همه مهم‌تر، پدرخوانده مکتب مربیگری آلمان چشم‌اندازی از فوتبال سازماندهی شده، هیجان انگیز و با انرژی بالا در یونایتد را با خود به این تیم خواهد آورد. رانگنیک در کنفرانس Coaches’ Voice در لندن در ماه سپتامبر به یکی از حاضران گفت:” برای پیشرفت، کسب آگاهی و مربیگری، شما باید اطمینان داشته باشید که باید چه سبک فوتبالی را به کار بگیرید. این نقطه مشترک تمامی مربیان درجه یک در  اروپا است. آنها می‌توانند فوتبال‌شان به چه شکل است و ویدیویی از بازی بدون نقش در دست دارند. این کار انتقال آن ایده فوتبال به سرها، قلب‌ها، مغزها و رگ‌های بازیکنان است. انگیزه مربی همین است: انتقال باور.” بیایید این انتقال را آغاز کنیم.

 

 

عنوان اصلی مقاله: The rise of Ralf Rangnick, godfather of German coaching, manager of Manchester United نویسنده: Raphael Honigstein نشریه / وبسایت: The Athletic زمان انتشار: 25 نووامبر 2021
کلمات کلیدی:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 دیدگاه ارسال شده است