
پابلو اسکوبار؛ قاچاقچیای که فوتبال کلمبیا را برای همیشه تغییر داد
هفت یک– شهرت و میراث پابلو اسکوبار، قاچاقچی مواد مخدر کلمبیا که ثروتمندترین جنایتکار تاریخ شد، گرهی در هم پیچیده است که باید باز شود. بینندگان نتفلیکس در سراسر جهان ماجراجویی خونبار او را در سریال فوق العاده نارکوس دیدهاند؛ جاییکه او هواپیماها را منفجر میکند، وزرا را ترور کرده، باغ وحش شخصی میسازد و مردم کلمبیا که در دوران آشفتهی ساختهی او، در جدال و درگیری به سر میبرند.
اسکوبار چیزهای زیادی بود: براساس پرونده جنایی، او یک قاتل، رشوه دهنده، بمبگذار و قاچاقچی بود. اما از نظر برخی، او همچنان یک قدیس است. هنوز یک پرچم بزرگ با نام اسکوبار در ورودی محله باریو که او در یک محل جمعآوری زباله برای اسکان فقرا ساخته بود، نصب است.

اسکوبار قهرمان طبقه فقیر بود؛ مردی که بخش زیادی از درآمدش در تجارت مواد مخدر را صرف فقرا میکرد.
در حاشیه مدلین، شهر محل تولد او، فروشندگان برچسب اتومبیل میفروشند- با تصویری چون حضرت عیسی، هِلو کیتی و سیمپسونها- گزارشها نشان میدهد که برچسب “پابلیتو” بیشتر از همه فروش میرود. حتی یک آلبوم برچسب برای کودکان به نام اسکوبار وجود دارد.
نفوذ فوتبال
اما برخی دیگر نمیتوانند انزجار خود را پنهان کنند. رودریگو لارا رسترپو، پسر لارا بونیا، وزیر ترور شده دادگستری، معتقد است فروش تصاویر اسکوبار “نمونهای از پیروزی فرهنگی است که او تجسم آن است… سود کردن از هر چیزی مهمتر است.” از نظر بسیاری این مرد سرزمین آنها را ویران کرد. اما برای همگان، تاریخ معاصر کلمبیا از ال پاترون تفکیکناپذیر است. تاثیر او بر تبهکاران، دولت و پلیس آشکار است. اما این موضوع که نفوذ او تا چه اندازه در دنیای فوتبال گسترش یافته بود، کمتر بررسی شده است.
پابلو در هر فرصتی فوتبال بازی یا تماشا کرده و یا در مورد آن بحث میکرد- اما او همچنین به چهره در سایه در مسیر ظهور و سقوط باور نکردنی فوتبال کلمبیا در اواسط دهه 80 تا جام جهانی 94 آمریکا تبدیل شد. لوز ماریا، خواهر او در مستند فوقالعاده دو اسکوبار ساخته ESPN در مورد زندگی او و آندرس اسکوبار، مدافع به قتل رسیده کلمبیایی، که داستان زندگیاش با پابلو به هم گره خورده بود، گفت:” پابلو همیشه فوتبال را دوست داشت. اولین کفشهای او کفش فوتبال بود؛ و او با کفشهای فوتبالی درگذشت.” این مقاله، داستان ماجرایی است که در این فاصله رخ داد.
غوطهور در پول
آشنا بودن داستان پابلو از حیرتانگیزی آن کم نمیکند. او یکی از هفت فرزند یک کشاورز و یک معلم مدرسه بود که کودکیاش در محرومیت سپری نشد، اما بیرحمیاش خیلی زود آشکار شد. او که در کنار برادرش روبرتو مرتکب خلافهای کوچک میشدند، درباره اینکه چگونه میتوانند پول درست و حسابی کسب کنند، برنامهریزی میکردند.

اسکوبار که از سنین پایین وارد خلافهای بزرگ شد، خیلی زود بزرگترین قاچاقچی مواد مخدر دنیا شد.
پابلو با شرکت در یک کودک ربایی، 100 هزار دلار صاحب شده و نشان داد برای پول درآوردن حاضر به هر کاری است. در اواسط دهه 1970 این برادران متوجه شدند که قاچاق بهترین قمار برای آنهاست. در یک لحظه ساده “یافتم”، اسکوبار متوجه محبوبیت روزافزون کوکائین و سهولت نسبی فرستادن آن از طریق پرواز به فلوریدا شده و این روش در نهایت به ثروتی منجر میشود که 50 میلیارد دلار تخمین زده شده است. اسکوبار در دوره اوج خود، 80 درصد کوکائین آمریکا را تامین میکرد. استراتژی او بسیار ساده بود؛ یا مقامات پیشنهاد رشوه او را قبول میکردند و یا جان خود را از دست میدادند.
اما اسکوبار یک مشکل بزرگ داشت: پول نقد زیاد. با توجه به نظارت دولت و ایالات متحده بر فعالیتهای او، اسکناسهای حاصل از فروش کوکائین در حومه شهر مدفون شدند. و در حالیکه پول های زیادی صرف خرید اتومبیل، قایق و سایر ولخرجیها میشد، تصمیم گرفت که از ثروتش برای کمک به نیازمندان استفاده کند؛ چیزی که باعث شد بسیاری گواهی بدهند که اسکوبار وجدان اجتماعی بیداری داشت. با ساخت خانه و مدارس در مناطق فقیرنشین، او به عنوان رابین هود عصر جدید شهرت پیدا کرد. کار سخاوتمندانهی مورد علاقه او، ساخت زمینهای فوتبال در زاغهها بود. لوز ماریا گفت: ” تمرکز او روی کارهای خیرخواهانه در جامعه بود. پابلو در منطقه ما، پروژکتور و امکانات فوتبال به مردم اهدا کرد.”
بهشت پولشویی
پابلو همیشه یک بازیکن پرشور بود. او که راست پا بود، دوست داشت از جناح چپ وارد شده و به عرض بزند (کِرِگ بلیمی را با سیبیل تصور کنید). او یک ورزشکار نبود، اما دوست داشت با ستارههای واقعی همراه شود. پروژه زمینهای فوتبال او منجر به دوستی با بازیکنان زیادی شد که بعدا وارد فوتبال حرفهای شدند. چونتو هررا که بعدا 61 بازی برای کلمبیا انجام داد، در این باره گفت:” تورنمنتهایی در زاغهها برگزار میشد. جامعه تمام نگرانیهای خود را فراموش میکرد. من بسیار فقیر بودم اما در زمین فوتبال ما مهم بودیم و در یک دنیای بینقص زندگی میکردیم.”
الکسیس گارسیا، چیچو سرنا، رنه هیگوئیتا و پاچو ماتورانا از جمله بازیکنان آتی تیم ملی کلمبیا بودند که در زمینهای پابلو پیشرفت کردند و معمولا شاهد تحسینهای او بودند، وقتی برای آنها مانند یک شهردار خیرخواه، سخنرانی میکرد. لئونل آلوارز که 101 بار برای کلمبیا بازی کرده در این باره گفت: “همه در مورد اینکه چه کسی چنین زمینهایی را وقف کرده، صحبت میکردند. از برای قاچاقچی مواد مخدر بودن، انتقاد میشد اما ما تنها با حضور در این زمینها احساس خوشبختی میکردیم.”
فوتبال همچنین سود کثیفی هم برای پابلو داشت. برادرش روبرتو- که حسابدار AKA بود- تلاش میکرد غارت او را قانونی جلوه دهد. باشگاهداری ایده فوقالعادهای بود، زیرا آنها میتوانستند به راحتی درآمد بسیار بالاتری، معمولا میلیون دلاری، را نسبت به آنچه کسب کرده بودند اعلام کنند؛ پس پول مواد مخدر بلافاصله “تمیز” میشد. ترفند مشابهی با انتقال بازیکن نیز استفاده میشد. در واقع فوتبال برای پابلو بهشت پولشویی بود.
تیمسازی
این فرصت خوبی برای اسکوبار بود تا نقش خدا را در باشگاههای زادگاهش بازی کند. درست زمانیکه او در سال 1973 امپراطوری خود را آغاز کرد، اتلتیکو ناسیونال از شهر مِدِیین تنها برای دومین بار در تاریخش، در لیگ برتر کلمبیا به قهرمانی رسید بود. در دهه 80 و با حضور میلیونها دلار درآمد، تصمیم گرفته شد: پابلو سرمایهگذاری بیشتر روی این تیم انجام بدهد و آنها را به یکی از بهترین تیمهای آمریکای جنوبی تبدیل کند.

اتلتیکو ناسیونال به لطف حمایتهای مالی اسکوبار، به قدرت اول فوتبال کلمبیا تبدیل شد.
پابلو آنقدر بیپروا-یا احمق- نبود که خودش را مالک یا مدیر باشگاه معرفی کند، اما تاثیرگذاری او در این تیم یک راز آشکار بود. ماتیورانا، سرمربی ناسیونال بین سالهای 1987 تا 1990، در مستند “دو اسکوبار” گفت:” ورود پول حاصل از مواد مخدر به فوتبال باعث شده تا بتوانیم بازیکنان بزرگی از خارج از کشور جذب کنیم. همچنین توانستیم بهترین بازیکنان خود را حفظ کنیم. سطح بازی ما افزایش پیدا کرد. مقامات این وضعیت را دیده و میگفتند که پابلو در این زمینه دست دارد، اما نمیتوانستند این موضوع را اثبات کنند.”
اسکوبار همچنین در تیم دیپورتیوو ایندپندنته مدیین (DIM)، رقیب همشهری ناسیونال، نیز سرمایهگذاری کرد و مرتب در ورزشگاهی که آنها به طور مشترک بازیهای خود را برگزار میکردند، ورزشگاه آتاناسیو خیراردوت، برای تماشای بازیها حضور پیدا میکرد. این ثروت بادآورده در جاهای دیگر نیز هزینه میشد، زیرا اربابان قاچاق مواد مخدر متوجه ارزش حضور در این عرصه شدند. خوزه گاچا، شریک پابلو (معروف به مکزیکی) هزینههای میوناریوس، تیم شهر بوگوتا را پرداخت میکرد؛ در حالیکه رقیب اسکوبار، میگوئل رودریگز اورخوئلا، رئیس کارتل کالی، از تیم آمریکا دی کالی را حمایت میکرد. دوران پولشویی از طریق فوتبال فرا رسیده بود.
پادشاهان قاره
حالا با حضور ستارههای بزرگ در باشگاههای مدلین، پابلو مفهوم فوتبال فانتزی را در یک سطح کاملا جدید ارائه داد. او همیشه در خانه خود برابر ترکیبی که توسط “مکزیکی” انتخاب شده بود، مسابقات خصوصی برگزار میکرد. خایمه گاویرا، پسر عموی پابلو، گفت: “این بازیها یک رقابت دوستانه بودند. پابلو میگفت “تیم رویایی خود را انتخاب کنید- ما با آنها به زمین بازی رفته و شرطبندی میکنیم.”
پرداختهای دست و دل بازانهای به بازیکنان میشد و کارتلها معمولا یک میلیون یا بیشتر روی نتیجه شرط میبستند. گفته میشد برخی بازیکنان، مانند مدافع ناسیونال، آندرس اسکوبار (رابطه فامیلی با پابلو نداشت)، از انجام این کار برای قاچاقچیان- و با توجه منبع دستمزدشان- ناراحت بودند. اما بیشتر آنها ترجیح میدادند خیلی عمیق به این موضوع فکر نکنند.

قهرمانی ناسیونال مدیین در جام لیبرتادورس، اسکوبار را به آرزویش که تبدیل کردن این تیم به بهترین تیم آمریکای جنوبی بود، رساند.
مهمتر از همه، در زمین فوتبال، ناسیونال تحت هدایت ماتورانا در آستانه رسیدن به دستاوردی بزرگ بود: آنها به دنبال تبدیل شدن به اولین تیم کلمبیایی بودند که فاتح کوپا لیبرتادورس میشود. در سال 1989، آنها در همان گروه میوناریوس قرار گرفتند. بوگوتا، تیم “مکزیکی”، بعد از پیروزی 0-2 مقابل ناسیونال در صدر گروه قرار گرفت اما هر دو تیم به مرحله حذفی راه یافتند. سپس ناسیونال تیم راسینگ کلاب آرژانتین را شکست داد و میوناریوس هم بولیوار بولیوی را تا به این ترتیب، دو تیم کلمبیایی در مرحله یک چهارم نهایی مقابل یکدیگر قرار بگیرند. این بار ناسیونال دست بالا را داشت و در مجموع با نتیجه 1-2 پیروز شد. با در هم شکستن دانوبیو اروگوئه با نتیجه 0-6، آنها باید در فینال به مصاف المپیا پاراگوئه میرفتند. پس از شکست 0-2 در آسونسیون، پابلو برای بازی برگشت در جایگاه همیشگی خود در ورزشگاه حضور داشت، اما در بوگوتا، ورزشگاه ناسیونال برای آنها بسیار کوچک به نظر میرسید.
با رهبری آندرس اسکوبار در خط دفاعی و عملکرد فوقالعاده رنه هیگویتا در دروازه، یک گل به خودی و یک ضربه از آلبیرو اوسوریاگا، نتیجه دیدار رفت جبران شد و بازی به پنالتی کشیده شد. گزارشگر کلمبیایی که ملتی با تمام وجود به صحبتهای او گوش میداد، در آن لحظه گفت: “این لحظهای برای ثبت در کتابهای تاریخ است.”
آندرس اسکوبار اولین ضربه پنالتی را تبدیل به گل کرد و هیگوئیتا نیز موفق به مهار ضربه حریف شد و ضربه پنالتی خود را هم تبدیل به گل کرد تا ضربات پنالتی تبدیل به یک مرگ ناگهانی شود اما هم تیمیهای آنها شانس خود را برای رسیدن به قهرمانی هدر دادند. ماتورانا گفت: “من به بازیکنانم گفتم مکثی کوتاه داشته باشید زیرا دروازهبان حریف زود شیرجه میزند، اما هیچکس به جز لئونل گوش نکرد.” بعد از خراب کردن سه پنالتی، لئونل آلوارز مکث کرد تا گلر حریف شیرجه بزند و پنالتی حیاتی را تبدیل به گل کرد.
رشد فوتبال
این لحظه فوران شادی بود. جایرو ولاسکس واسکس، دستیار پابلو که بیش از 200 قتل برای کارتل مرتکب شده بود، گفت: “پابلو بعد از هر گل میپرید و فریاد میزد. من هرگز پابلو را اینقدر سرحال ندیده بودم. او معمولا مثل یک تکه یخی بود.” بازیکنان ناسیونال برای یک مهمانی بزرگ به مزرعه اسکوبار دعوت شدند. خایمه گاویریا گفت:” آنها برای دریافت پاداشهای خود آمده بودند. پابلو حتی یک کامیون نیز هدیه داد. برای پابلو، بازیکنان برایش مثل کالا نبودند. آنها دوست محسوب میشدند و این رابطه فراتر از پول بود. او میخواست بازیکنان خوشحال باشند.” ماتورانا سرمربی تیم ملی بود و شروع به ساخت تیمی با حضور چند بازیکن ناسیونال برای حضور در جام جهانی 1994 آمریکا کرد.

یک قضاوت مشکوک در دیدار دوستانه باعث شد تا آلوارو اورتگا قربانی خشم پابلو اسکوبار شود.
ناگهان کلمبیا یک منبع واقعی برای غرور داشت: فوتبال که قاچاقچیان مواد مخدر نقش مهمی در آن داشتند. اما شواهدی هم برای جنبه فاسد ماجرا وجود داشت. مسابقهای در نوامبر 1989 بین تیم تحت حمایت اسکوبار و آمهریکا دِ کالی منفورِ تحت حمایت میگوئل رودریگز برگزار شد. شایعاتی مبنی بر اینکه آلوارو اورتگا، داور بازی خریده شده، منتشر شده بود. پوپِی در این رابطه گفت: “داور به وضوح حق ما را خورد. پابلو به ما گفت که او را پیدا کرده و بکشیم.” پس از مدت کوتاهی اورتگا با شلیک گلوله، کشته شد.
فوتبال کلمبیا به زودی روند افول را در پیش گرفت. اسکار پارِخا، هافبک DIM، گفت:” وقتی بعد از بازی من به خانه برگشتم، شنیدم که داور کشته شده است. ما کرخت شده بودیم. میدانستیم که از سوی مالکان که معمولا در سایه هستند، اتفاقات زیادی رخ میدهد. اما وقتی فوتبالیست هستید، چیز زیادی نمیدانید.”
کلمبیای پر از هرج و مرج
فارغ از شکوه فتح لیبرتادورس، 1989 سالی بسیار خونین برای اسکوبار بود. بزرگترین ترس او همیشه استرداد به ایالات متحده بود. برای دستیابی به مصونیت، او در سال 1982 با حمایت طبقه کارگر نماینده مجلس شد. با این حال وزیر دادگستری، لارا بونیا، این مصونیت را از او گرفت. اسکوبار، بونیا را ترور کرد.
موجی از خشم در پی این اتفاق ایجاد شد و لوئیس کارلوس گالان نامزد حزب لیبرال به لطف برنامه ضد کارتلهای مواد مخدر خود، به محبوبیت دست پیدا کرد. اما در سال 1989، مردان اسکوبار او را نیز را به قتل رساندند و همینطور یک جت با بیش از 100 مسافر (به اشتباه تصور میشد سزار گاویریا، جانشین گالان در هواپیماست) را منفجر کردند و کامیونهای بمبگذاری شده مقابل مقر سرویس امنیتی کلمبیا منفجر شدند. سرانجام گاویریا به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد و قول داد که سندیکای جنایت “رهبر دیوانه” را از بین ببرد.
در حالیکه خیابانهای کلمبیا به صحنه درگیری بین دولت و کارتلهای مواد مخدر تبدیل شده بود، تیم ملی پیش از جام جهانی 1994 فقط در یک بازی از 34 مسابقه مغلوب شد. در سال 1991 و پس از لغو قانون استرداد، پابلو به شرطی خود را تحویل داد که بتواند زندان شخصی خود، لاکاتدرال را بنا کرده و یک زمین فوتبال نیز آنجا احداث شود. بازیکنان تیم ملی کلمبیا که بهدلیل پیشینهی خود، افراد مشهوری بودند نیز در بین ملاقاتکنندگان پابلو قرار داشته و حتی در اواسط یک فصل، بازیهایی را مقابل زندانیها و محافظان او ترتیب دادند.
پارخا در این مورد گفت:” مربی به ما اعلام کرد که تمرین لغو شده است. چه کار دیگری از دستش بر میآمد؟ اسکوبار درباره فوتبال صحبت میکرد- او همه چیز را میدانست. او به من گفت چرا اینقدر سر داورها فریاد میزنی؟ ما به آنها پول میدهیم.”
مهمان افتخاری
در سال 1991، ارتباطاتی با دیگو مارادونا برقرار شده و به او گفته شد که یک فرد بسیار مهم در کلمبیا میخواهد مبلغی گزاف را به او پرداخت کند تا در یک دیدار دوستانه در کنار بازیکنانی مانند رنه هیگوئیتا به میدان برود. اخیرا مارادونا در این رابطه گفت:” من به زندانی منتقل شدم که توسط هزاران نگهبان محاصره شده بود. من گفتم ” لعنتی اینجا چه خبر است؟ من بازداشت شدهام؟” آنجا مانند یک هتل لوکس بود. آنها گفتند:” دیگو، این ال پاترون است”. من روزنامه نمیخواندم و تلویزیون تماشا نمیکردم بنابراین نمیدانستم او کیست. ما در یک دفتر یکدیگر را ملاقات کردیم و او به من گفت عاشق بازی من است و فوتبال را با نام من میشناسد، زیرا مانند او، من از فقر به موفقیت رسیده بودم.

کاتدرال، زندان شخصی اسکوبار بود؛ جاییکه او آخرین روزهای امپراطوری خود را در آن سپری کرد.
ما بازی کردیم و همه لذت بردند. همان شب، ما با بهترین دخترهایی که تا آن زمان در زندگی دیده بودم، یک مهمانی برگزار کردیم؛ و این اتفاق در زندان رخ داد! نمیتوانستم باور کنم. صبح روز بعد، او پول من را پرداخت کرد و گفت خداحافظ.” تقریبا همه اعضای تیم ملی کلمبیا برای بازی کردن به لا کاتدرال رفتند و بعدها فاش شد آنها برای اینکه چهرههایشان مشخص نشود، در مسیر جاده روی سر خود حوله میکشیدند- اما در این میان یکی از آنها این کار را نکرد. رنه هیگوئیتا، دروازهبان- سوئیپرِ 172 سانتیمتری با نام مستعار ال لوکو (دیوانه)، به اشتباه در مسیر با خبرنگاران صحبت کرد. این اتفاق به یک اعتراض ملی منجر شد. چگونه غرور و شادی کلمبیا به یک جنایتکار ارتباط پیدا میکرد؟
هیگوئیتا در سال 1993 زندانی شد و ظاهرا دلیل این اتفاق دست داشتن در یک آدمربایی بود، اما در مستند”دو اسکوبار” مشخص شد ارتباط او با کارتل دلیل واقعی دستگیری هیگوئیتا بوده است. او با یادآوری بازجوییاش، گفت:” تنها چیزی که از من در موردش میپرسیدند، پابلو بود. او همیشه مراقب فقرا بود و خانه و زمین فوتبال ساخت. اما او مسئول یک جنگ وحشتناک هم هست. من فرصتی پیدا کردم که شخصا از او تشکر کنم که خودش را تحویل داده است و فکر نمیکردم این نقض قانون باشد.”
ماتورانا در دفاع از بازیکن خود، گفت:” اگر دون کورلئونه من را به شام دعوت میکند، قبول می کنم.” اما درنهایت هیگوئیتا جام جهانی 1994 آمریکا را به دلیل این اتفاق از دست داد.
تورنمنتی که رویایی نبود
پابلو مشکلات بزرگتری داشت، قتلهایی در لا کاتدرال رخ داده بود و دولت، تحت فشار شدید، نتیجه گرفت که او را باید واقعا زندانی کند. اسکوبار فرار کرد. حتی در هنگام رقم خوردن بزرگترین مشکلات و خطرات، فوتبال همچنان در ذهن پابلو باقی مانده بود. تنها زمان استراحت او در این درگیریها، تماشای مسابقات بود. پوپِی به یاد دارد که وقتی دو نفری در خندقی پنهان شده و تحت تعقیب سربازهای حکومت بودند، نیز اسکوبار با یک رادیوی کوچک به بازیهای مقدماتی جام جهانی گوش میداد.
او گفت:” من میتوانستم احساس کنم سربازان در حال نزدیک شدن هستند، پابلو رو به من کرد و گفت: پوپِی! فکر میکنم گرفتار شدهایم و اسلحه M16 من را گرفت اما در ادامه گفت ” کلمبیا گل زد!”، فوتبال لذت، راه فرار، خلاصی و اوج شادی پابلو بود.”

گل به خودی آندرس اسکوبار، به حذف کلمبیا از جام جهانی 1994 و مرگ او منجر شد؛ تنها 10 ماه بعد از کشته شدن پابلو اسکوبار.
اما زندگی به اسکوبار امان نداد بازیهای تیم ملی کلمبیا در جام جهانی 1994 آمریکا را تماشا کند؛ در دسامبر 1993 او در حالیکه کفش های فوتبالی پوشیده بود، توسط پلیس کلمبیا در پشت بام خانهای در مدیین به قتل رسید. مرگ او خلایی ایجاد کرد که با خونریزیهای فراوان بین کارتل ها پر شد. مانند همیشه فوتبال تحت تاثیر قرار گرفت. در طول جام جهانی 1994 آمریکا، برادر چونتو هررا در اثر سانحه رانندگی کشته شد. باراباس گومز، برادر هرنان، کمک مربی تیم، تهدید شد که بازی نکند و از لیست تیم ملی کلمبیا خارج شد. و درنهایت آندرس اسکوبار، مدافع جوان اتلتیکو ناسیونال که گل به خودی او مقابل میزبان باعث حذف کلمبیا شده بود، پس از جدال با گانگسترها به ضرب گلوله کشته شد. گاویریا، پسر عموی پابلو، مدعی شد:” اگر پابلو زنده بود، هیچ یک از این اتفاقات نمیافتاد، زیرا او قوانین خود را داشت.”
دوران طلایی فوتبال کلمبیا قبل از اینکه آغاز شود، به پایان رسیده بود. بسیاری از بازیکنان درجه یک که می دانستند زندگی در معرض خطر قرار دارد، تصمیم گرفتند از بازی برای تیم ملی خودداری کنند. درگیریهای جنایی ریشه فوتبال را در کلمبیا خشکاند و تزریق پول به رقابتهای باشگاهی این کشور متوقف شد. طی سه سال بعدی، تیم ملی کلمبیا در رده بندی فیفا از رتبه چهارم به 34 سقوط کرد. ناسیونال که دیگر سرمایهگذار اصلی خود را در اختیار نداشت، تا یازده سال بعد نتوانست قهرمان لیگ شود و بعد از سالها و در سال 2004، اونسه کالداس اولین تیم کلمبیایی لقب گرفت که لیبرتادورس را فتح میکند.
کاملا پاک نیست
خوان خوزه بیینی، رئیس فدراسیون فوتبال کلمبیا گفت: “باید ظهور فوتبال کلمبیا را به نفوذ پول مواد مخدر نسبت داد. همه ما این اجازه را دادیم. همه ما در این کار دست داشتیم.” خود بیینی بعدها به جرم پولشویی محکوم شد. درگذشت آندرس اسکوبار، فاجعهای مهم و نتیجه نهایی طوفان خشنی بود که توسط همنام او آغاز شده بود.

اتلتیکو ناسیونال بعد از سالها، در سال 2016 بار دیگر قهرمان کوپا لیبرتادورس شد.
اما اینکه آیا “نارکو-فوتبال” واقعا با مرگ پابلو اسکوبار از بین رفت جای سوال دارد. در سال 2007، نشریه کلمبیایی “سمانا” متوجه تماس تلفنی از رهبر شبه نظامی “خورخه 40” با مدیر باشگاه وایهدوپار شد که گفته بود بازیکنانی که علاقه خاصی نسبت به من دارند می پتوانند به صورت قرضی برای آمریکا دی کالی بازی کنند. اخبار حاکی از آن است قاچاقچی دیگری به نام “ماکاکو”، کنترل باشگاه پریرا اف سی را بر عهده دارد و به دنبال خرید باشگاه قدیمی “مکزیکی”، میوناریوس بود. کمتر کسی تردید دارد که درآمد فروش مواد مخدر در فوتبال نقشی نداشته باشد، اما قطعا به بی پروایی روزهای حضور اسکوبار نیست.
ماتورانا تایید می کند که تا زمانی که افراد مایل به گرفتن پول کثیف باشند، این مشکل همچنان روح کلمبیا را میخورد. او اظهار امیدواری کرده و گفت: “ما پیروز شدن در فوتبال را با داشتن امنیت عوض کردیم. جامعه ما بر یک پایه معیوب ساخته شده بود.”
آقا دم شما گرم. وجود همچین سایتی واقعا نیاز هست برای عشق فوتبالی ها
روزم رو ساخت پیدا کردن این سایت و خواندن
ممنون
پابلو مهره ی سوخته امریکا شد روحش شاد تنها کسی که جلوی امریکا وایساد و امریکا ازش هراس داشت پابلو میخاست مردم کشورش ثروتمندترین باشن ولی هیچکس اونو نفهمید حالا چی؟با رفتن پابلو کشورو درست کردن؟ هیچوقت گریه ها و سخنان مادر پابلو رو در مراسم تشییع فراموش نمیکنم خیلی سخته همه هلهله راه بندازن و تو همینجور برا فرزندت اشک بریزی
حتی اگر این همه آدم هم بکشی یه سری طرفدار مثل شما پیدا میکنن واقعا عجبیه