درباره جوردن هندرسون؛ او ثابت کرد همه در موردش اشتباه میکنند
هفتیک- دست های لاغر جوردن هندرسون طوری بود که انگار لباس به تنش بزرگ است و رانهای لاغرش حتی در شلوارهای تنگ هم طوری بود که انگار شلواری گشاد بر تن کرده است. نوع طراحی اسلیم لباس را میشد از چارلی آدامز که کنارش ایستاده بود تشخیص داد.
کفشهای مارکدارش تمیز و دست نخورده بود و به عنوان یکی از اقلام اضافه در قرارداد، ست لباس تیم به بازیکنان داده شده بود. دست به سینه ایستاده بود. نگاهش را به هر طرف که فیلمبردار میگفت میدوخت و لبخند گرمی به لب داشت. خلق و خویی که باعث شد بپرسم:” آیا او آدم خوبی است که به هرکاری که به آن مشغول است احترام میگذارد یا از آن دست افراد خوبی است که هر کاری به او بگویند در همان زمان انجام میدهد؟” شاید برداشتم از او کاملا اشتباه بود.
به یاد دارم روزی که او در جولای 2011 به لیورپول پیوست، با یک خبرنگار دیگر شوخی میکردیم و میگفتیم که او شبیه نوجوانی مودب است که قصد دارد برای اولین بار خانواده دوست دخترش را ملاقات کند. در واقع زمان زیادی از دوران نوجوانی هندرسون نگذشته بود و هشت روز تا تولد 21 سالگی فاصله داشت. او تلاش میکرد که نام افراد را به درستی متوجه شود. ارتباط چشمیاش را به صورت مداوم حفظ میکرد و پس از مصاحبه نیز در اتاق انتظار را باز نگه داشت. او هر نظر مثبتی که میتوانست در مورد “عظمت” باشگاه لیورپول و “اسطوره” بودن “کنی داگلیش”، سرمربی این تیم، بیان کرد و همچنین گفت که پدرش برایان- که پلیس بود- از تماشای بازیهایش از تراس روکر پارک لذت میبرد؛ حتی با اینکه طرفدار تیم ساندرلند بوده است. لیورپول تقریبا تمام بازیهایش در آن ورزشگاه را با پیروزی پشت سر گذاشت.
شخصیتش طوری بود که از اولین لحظه ملاقات دلت میخواست به موفقیت برسد و عملکرد خوبی داشته باشد؛ هرچند که نمیشد چالشهای بزرگ پیش روی او را نادیده گرفت. او فقط 79 بازی برای ساندرلند انجام داده بود. اکنون او به اولین خرید بزرگ تابستانی در دوران مالکیت “گروه ورزشی فنوی” تبدیل شده بود؛ گروه تجاری که به تازگی باشگاه لیورپول را خریده بودند. انتظارات از باشگاه بسیار بالا بود.
در حالیکه او بیرون از ورودی ملوود برای عکاسان ژست میگرفت، نام استیون جرارد مدام در مکالمات آهستهای که افراد حاضر در لابی ساختمان داشتند، به گوش میخورد. آیا هندرسون آمادگی ایفای نقش مکمل برای کاپیتان تیم در خط میانی را داشت؟ رقم 16 میلیون یورویی- که رکورد خرید باشگاه برای بازیکنی به سن و سال او به حساب میآمد – قطعا نشان دهنده این بود که در این مورد که او میتواند روزی جایگزین جرارد به عنوان قلب تپنده تیم شود، اطمینان خاطر وجود دارد.
او به عنوان نمادی از استیصال و اندوه آنفیلد در دورانی ظهور کرد که باشگاه از طولانیترین دوران بدون جام خود پس از دوره مربیگری بیل شنکلی رنج میبرد؛ هرچند که در آن دوره فشار روی لیورپول بسیار کمتر بود زیرا خاطره صعود باشگاه از دسته دوم هنوز در ذهن هواداران زنده بود و همینطور طی چند سال بعد از آن باشگاه موفق به کسب دستاوردهایی شده بود که آنها را تبدیل به یکی از بزرگترین باشگاههای فوتبال بریتانیا کرده بود.
حالا چهل سال بعد، لیورپول قصد داشت خود را بار دیگر به عنوان باشگاهی در سطح جهانی مطرح کند. هرچند هوادارانی که بازیها را در ورزشگاه می دیدند، عملکرد او را تحسین میکردند اما بازی هندرسون زیاد به چشم عمده مخاطبینی که از دریچه دوربین و از طریق تلویزیون مسابقات را تماشا میکردند، نمیآمد چرا که دوربینها تنها توپ را دنبال میکردند و قسمتی از زمین که حرکات بدون توپ در آن انجام میشد و به سایرین کمک میکرد که بهتر بازی کنند، به نمایش نمیگذاشت.
با اینکه تیم دالگلیش در اولین فصل حضور هندرسون موفق به فتح جام اتحادیه شد اما او اولین بازیکن تعویضی در تساوی 2-2 مقابل کاردیف بود؛ دیداری که در نهایت در ضربات پنالتی به نفع لیورپول به پایان رسید. او طی 6 فصل بعدی تقریبا در همه جامهای ممکن شکست خورد؛ فینالیست شکست خورده در جام حذفی 2012؛ نایب قهرمان لیگ برتر در کورس قهرمانی دو سال بعد؛ بازنده فینال جام اتحادیه و لیگ اروپا در سال 2016 که در فینال دوم صرفا به عنوان بازیکن تعویضی به میدان رفت.
رئال مادرید و کرواسی به فاصله هفت هفته در تابستان 2018 با شکست دادن تیمهای او، برنده لیگ قهرمانان اروپا و نیمه نهایی جام جهانی شدند و این در حالی بود که این دو تیم در فینال رقابت اروپایی و در نیمه نهایی جام حذفی برابر تیمی که او در آن حاضر بود، پیروز شدند. سپس در دیدار رفت مرحله نیمه نهایی لیگ قهرمانان در بارسلونا، نام او علیرغم در اختیار داشتن بازوبند کاپیتانی به عنوان بازیکن ذخیره در فهرست قرار گرفت. موقعی که بهار 2019 فرارسید، او در تلاش برای حفظ جایگاهش در لیورپول بود. همه این اتفاقات تنها نیمی از داستان هندرسون را تعریف میکند. در ملوود و در راهروهای قدرت در آنفیلد، او برای مدتی طولانی برای پذیرفته شدن در تیم تلاش کرد. مالکان باشگاه به تواناییاش شک داشتند. سرمربیان، هم تیمیها و حتی هواداران هم در موردش تردید داشتند. شاید برخی هنوز هم همینطور باشند.
در ابتدا اینطور به نظر میرسید که انتقال بزرگش به لیورپول زودتر از موعد انجام شده است. فصل اول حضورش تحت هدایت دالگلیش خوب پیش نرفت و عملکردش نتوانست مبلغی که لیورپول برای جذبش خرج کرده بود، توجیه کند. با اینکه لوئیس سوارز متوجه شد که میتواند روی هندرسون حساب کند، در یکی از جلسات تمرینی بود که بهترین بازیکن وقت لیورپول (سوارز) اینطور نشان داد که فکر میکند هندرسون به اندازه کافی خوب نیست. اوایل امسال هندرسون طی صحبتی که با جیمی کرگر داشت، گفت:” بعد از اینکه با سرعت کافی و سر موقع به او پاس ندادم، لوئیس دستش را به شدت و با تمام وجود تکان میداد.” او این برخورد را نشانه اعتراض میدانست.
در آن زمان نوک پیکان همه انتقادات به سمت او نشانه رفته بود و وقتی دالگلیش اخراج شد، FSG به این نتیجه رسیدند که نمیتواند از هزینهای که برای خرید او کرده به اندازه کافی بهره ببرد. برندان راجرز، سرمربی جدید، با قراردادی برای انتقال هندرسون به باشگاه فولام و خرید کلینت دمپسی به جای او موافقت کرد. وقتی هندرسون از این موضوع مطلع شد، به خانه رفت و گریه کرد. با این حال تصمیم گرفت بماند و برای جایگاهش بجنگد. هنگامیکه کتاب زندگینامه سر الکس فرگوسن در فصل بعد لیگ برتر منتشر شد، هندرسون در متن آن کتاب مورد انتقاد قرار گرفته بود و از او به عنوان هافبکی یاد شد که چالاکی لازم در دویدن را برای تبدیل شدن به یکی از بزرگان فوتبال در این کشور ندارد.
هندرسون نقشی کلیدی در فصل 14-2013 داشت و لیورپول تحت هدایت راجرز از هر زمان دیگری به پایان دادن به انتظار هواداران نزدیکتر بود اما او سه بازی آخر را به خاطر محرومیت از دست داد و هواداران متوجه شدند که بدون انرژی و نیروی محرکه او تیم چیزی کم دارد. جوردن چند سال بعد از آن فصل را با مصدومیت دردناک پاشنه پا گذراند.
با اینکه او در این دوره تبدیل به کاپیتان تیم شده بود، بازیهای زیادی را از دست داد و این باعث شد نتواند خود را همیشه به عنوان رهبر تیم بداند. در مسابقاتی هم که حضور داشت همواره تحت تاثیر مقایسه با اسطورهای بود که جایگزینش شده بود. هنگامیکه یورگن کلوپ، سرمربی بعدی، کار هندرسون برای جانشینی جرارد را “سختترین کار در انگلیس” توصیف کرد، هنوز هم این پرسش که آیا او میتواند این وظیفه را انجام دهد یا نه، وجود داشت.
هندرسون جایگاهش را حفظ کرد و تبدیل به شماره 6 تیم کلوپ شد اما در ژانویه 2018 و در دیداری که باعث ایجاد مشکل در کسب قهرمانی توسط لیورپول شد، برابر لستر سیتی در پست دفاع وسط سمت راست بازی کرد. او پس از این بازی که با تساوی 1-1 به پایان رسید، هنگام ترک آنفیلد خودش را مقصر میدانست که خصوصیتهایی مشابه با ترنت الکساندر آرنولد ندارد.
در آن زمان این تصور وجود داشت که خرید فابینیو شروع فرایند کنار گذاشتن هندرسون است. یک مکالمه با کلوپ باعث شد که او به پست قبلی خود به عنوان هافبکی که کمی جلوتر بازی میکند، برگردد. در بازی بعدی یک گل بسیار مهم برابر ساوتهمپتون به ثمر رساند. او مقابل بارسلونا و در شبی که لیورپول در مسیر رسیدن به یک فینال دیگر شکست 3-0 بازی رفت را جبران کرد، در پایان از شدت دوندگی به سختی میتوانست روی پاهایش بایستد. او خیلی زود در مادرید با چشمانی پر از اشک شوق در جایگاه کاپیتان تیمی که قهرمان لیگ قهرمانان شده بود، برایان، پدرش، را در آغوش کشید.
هندرسون همیشه خود را یک لیورپولی و شایسته کاپیتانی این تیم میدانست. اکنون او برای اثبات ادعای خود مدالی را در اختیار دارد که بیشترین انتظار ممکن برایش کشیده شد و تبدیل به اولین کاپیتان لیورپول از زمان گرام سونس شد که توانسته مهمترین جام فوتبال اروپا و همینطور عنوان قهرمانی لیگ برتر را در دو فصل متوالی به دست آورد.
هیچ کاپیتان انگلیسی پس از فیل تامپسون از لیورپول در سال 1981 موفق به فتح چنین جامی نشده بود. او همچنین اولین کاپیتان اهل شمال شرق انگلیس پس از استیو بروس بود که موفق به قهرمانی در لیگ برتر شد- پیش از آن نیز تبدیل به اولین کاپیتان در تاریخ این منطقه شده بود که تیمی را به قهرمانی جام باشگاههای اروپا یا لیگ قهرمانان رساند.
از آغاز فصل 11- 2010 تا کنون، داوید سیلوا تنها بازیکنی است که در مسابقات بیشتری (304) از هندرسون (303) که در 17 ژوئن امسال 30 سال شد، در لیگ برتر به میدان رفته است. با وجود تمام انتقاداتی که طی سالها به سمت او روانه شد، افرادی که تصمیماتشان اهمیت بیشتری داشت، همواره نام او را در ترکیب اصلی نوشتند.
پیش از اینکه شیوع ویروس کرونا روند لیگی که داشت تبدیل به یکی از بهترین فصول تاریخ لیورپول میشد را دچار اختلال کند، هندرسون نامزد دریافت جایزه بهترین بازیکن سال فوتبال انگلیس بود. کلوپ پس از اینکه لیورپول با اختلاف زیادی در صدر جدول پیش افتاد، گفت:” او اصلا مثل کاپیتانی که تیمش 22 امتیاز بیشتر دارد، بازی نمیکند.” داستان او با صبوری، پشتکار و ایستادگی گره خورده است. این درسی برای هر فوتبالیست جوان است و گواهی بر این است که قرار نیست همه بازیکنان در اوایل دوران جوانی به آرزوهای خود برسند تا بابت آن شکرگزار باشند.
در تابستان 2011، از او در مورد آنچه در رسیدن به لیورپول کمکش کرد پرسیدم- انتقالی که برای بازیکنی به سن او نه تنها رسیدن به جایگاهی بالا، بلکه یک نقطه پایان به شمار میآمد. او بلافاصله پاسخ داد:” همه چیز به خاطر ساندرلند است رفیق، هرچیزی که هستم، مدیون ساندرلند و افراد آن تیم هستم.”
***
آخرین باری که شان ترنبال با جوردن هندرسون دیدار کرد، حدود 15 سال قبل در استوری بوک، کافهای نزدیک به معدن قدیمی ذغال سنگ در بولدن نزدیک به ساندرلند، بود. اینجا جایی بود که والدین بازیکنان فولول جونیورز (Fulwell Juniors) پس از روزهای زیاد رقابت در آن با هم ملاقات میکردند و فرزندان خود را رها میکردند تا تمام انرژی که برایشان باقی مانده بود، در محوطه بازی تخلیه کنند.
هندرسون در آن زمان نوجوان بود و بیسر و صدا مینشست در حالیکه ترنبول و پدرش ساعتها درباره روزگار قدیم که در واقع تنها چند سال پیش بود، با هم صحبت میکردند. ترنبول میگوید:” پدرت آدم وراجی نبود، جوردن. اصلا دوست نداشت در مرکز توجه باشد اما اگر حرفی برای گفتن داشت از گفتنش نمیترسید. فرد یک دندهای بود و اگه از چیزی ناراحت میشد، هرجور بود بیانش میکرد.”
مسابقه فوتبالی در تلویزیون پخش میشد- دیداری تکراری که ترنبول قبلا آن را دیده بود. ” برایان و من داشتیم بلند حرف میزدیم؛ در حالیکه جوردن همان جا جلوی تلویزیون نشسته بود و تماشا میکرد. نمیتوانست چشمش را از تلویزیون بردارد. او شیفته فوتبال بود.”
فولول جونیورز شنبه هر هفته ساعت 10 صبح جلوی مغازههای تاون اند فارم که نزدیک خانه ترنبول بود، جمع میشدند. او سرایدار مدرسه ابتدایی بکس هیل بود و تیم فوتبال مدرسه را هم اداره میکرد. پل، یکی از فرزندانش، برای گروه سنی بالاتر در فولول بازی میکرد که هدایت آن بر عهده جان توئیدی بود. او مسئول استعدادیابی بود و در مقطعی سعی در جذب اندی کارول و کریس باشام برای منچستریونایتد داشت.
وقتی تیم مدرسه هندرسون نیاز به مربی داشت، موسس باشگاه، پل لاندی، از ترنبول خواست این مسئولیت را به عهده بگیرد. گلن، برادرزاده ترنبول، دروازهبان تیم بود. باشگاه متعلق به فولول بود؛ منطقهای پر رونق از ساندرلند که همیشه حداقل یک نماینده محافظهکار راهی مجلس میکرد، در حالیکه سایر بخشها شدیدا طرفدار حزب کارگر بودند. با این حال بازیکنان و مربی این تیم از بخشهای مختلف کشور بودند. موفقیت فولول بازیکنان را از مکانهایی چون ساتویک، هیوتون، هندن و هرینگتون به آنجا میکشاند.
هندرسون نیز اهل همانجا بود و هر روز از آن سر شهر همراه با مایکل مک کیون، بهترین دوستش، که بعدها همزمان با جوردن به عضویت ساندرلند درآمد، خود را به باشگاه میرساند. ایان، پدر مک کیون، پیش از ترنبول این مسئولیت را به عهده داشت و از آنجا که ترنبول نمیتوانست رانندگی کند، ایان حتی پس از اینکه به خاطر تعهدات کاری وادار به ترک مسئولیت مربیگری فولول شده بود، در تمام جلسات لیگ به جای او شرکت میکرد.
بازیکنان مستعدی همچون هندرسون و مک کیون به جای باشگاههایی نزدیکتر به خانه با فولول قرار میبستند و دلیل آن تعداد تورنمنتهای بیشتری بود که فولول در آنها حضور داشت و بدین صورت بازیکنان میتوانستند پیشرفت بیشتری داشته و به باشگاه نیز اعتبار ببخشند. این به آن معنی بود که علاوهبر فرزندان، والدین نیز باید از نظر وقت صرف شده و هزینه پرداختی برای بنزین، متعهد میشدند که البته به نظر نمیرسید هیچ یک از آنها از این مساله شکایتی داشته باشند و به گفته ترنبول:” آنها واقعا از بازی کردن کودکانشان لذت میبردند.”
زمانیکه ترنبول مسئولیت تیم زیر 9 سال فولول را در تابستان 1998 پذیرفت، هندرسون و مک کیون تقریبا به ساندرلند پیوسته بودند. آن دو میتوانستند فقط برای ساندرلند بازی کنند اما به پوشیدن پیراهن مشکی و آبی فولول ادامه دادند چون به قول خودشان:” عاشق آن پیراهن بودند- و مدام پیروز میشدند.”
ترنبول میگوید:” جوردن روحیه کوبندهای داشت. او در سمت راست خط میانی بازی میکرد. مثل یک اسب میدوید و بدون خستگی تلاش میکرد. از زمین که خارج میشد مشخص بود تمام توانش را گذاشته است. هر بازی 100 درصد توانش را میگذاشت. چیزی که جوردن را متمایز میکرد، تمایلش برای دنبال کردن و پس گرفتن توپ بود. او یکی از بهترینهای تیم بود اما نمیگویم بهترین بود. مایکل پاسهای بهتری میداد و کالوم گریفیث (مدافع راستی که در فصل 20- 2019 به یورک سیتی پیوست) یک تکل زننده خشن بود. تعداد معدودی از دیگر بازیکنان در سطح این سه نفر بودند؛ با این حال هرکدام خصوصیات متفاوت خودشان را داشتند. پسر دیگری به اسم آنتونی فرایات بازیکنی پر انرژی بود که چپ پا نیز بود. مدتی در میدلزبورو بازی کرد و به همان مدرسهای میرفت که جوردن و مایکل هم میرفتند.”
همه ردههای سنی باشگاه در زمین مدرسه مانکورماث که فاصله چندانی با استادیوم لایت ساندرلند نداشت، تمرین میکردند. جیل اسکات، یکی از بازیکنان کنونی تیم ملی زنان انگلیس، سه سال از هندرسون بزرگتر بود و در گوشهای دیگر از زمین تمرین سرپوشیده میدوید.
مسابقات در استادیوم مانکتون در نزدیکی جارو برگزار میشد. این مربوط به دورانی است که بریتانیا تصمیم گرفت مسابقات ردههای سنی پایینتر را با حضور هفت بازیکن در هر تیم برگزار کند. چند سال پیش از آن، تیمهای 11 نفره ترجیح داده میشدند. این تغییر برای هندرسون که یکی از بازیکنان کوچکتر در فولول به حساب میآمد، مفید بود.
ترنبول گفت:” در زمین بزرگتر جوردن را قورت میدادند.” او نسخهای از شیلد گازت مربوط به 13 جولای 1999 داشت که در آن گزارشی از جزییات دستاوردهای تیمی ثبت شده بود که 60 بازی بدون شکست را پشت سر گذاشته و با به ثمر رساندن 150 گل در این مسیر به قهرمانی لیگ و جام حذفی رسیده بود. در این گزارش نوشته شده بود:” مایکل مک کیون و جوردن هندرسون جایزه بهترین بازیکن فصل لیگ را به صورت مشترک دریافت کردند و شاون ترنبول هم به عنوان بهترین مربی انتخاب شد.” در ادامه این گزارش آمده بود که تیم فولول پیش از سفر به ایرلند و پیروزی برابر تیم معروف جوانان هوم فارم، توانسته بود جام وانسبک تورنمنت، وایتبرن تورنمنت و دارلینگتون کرست تورنمنت را نیز به قهرمانیهای خود اضافه کند.
اگر فولول ترنبول نمیتوانست تیمهای بااستعداد از رده سنی بالاتر را شکست بدهد، تنها با نتیجهای نزدیک از آنها شکست میخورد. او زمانی را به یاد دارد که به نظر میرسید در مرحله نیمه نهایی پس از خراب کردن پنالتی توسط هندرسون از رقابتها حذف شدهاند. ترنبول میگوید:” او بعد از دست دادن پنالتی شروع به گریه کرد چون فکر میکرد همه تیم را ناامید کرده است. میتوانستم صدای برایان را بشنوم که میگفت: جوردن، اینطور نیست. این یک بازی تیمی است. خوشبختانه ما صعود کردیم و جوردن هم چند گل در مسابقه فینال زد. فکر میکنم آن روز درس مهمی را یاد گرفت.”
***
فولول در شمال رودخانه ویر در امتداد جادهای که به سمت شیلدز جنوبی میرود و در نهایت از کلیدون گذر میکند، واقع شده است. زمین تمرین ساندرلند درست همان جاست؛ در منطقهای که کمتر از یک مایل با دریای شمالی فاصله دارد. زمستانها دمای هوا شدیدا پایین میآید و بادهای شدیدی میوزد اما هندرسون پس از هر عملکرد بد، این شرایط را نادیده میگرفت و به صورت انفرادی تمرین میکرد.
با این حال رابطهاش با باشگاهی که در دوران نوجوانی طرفدارش بود از یک آکادمی با همه امکانات لازم که آرزوی هر بازیکن جوانی است، آغاز نشد و این برخلاف چیزی است که ما امروزه به آن عادت داریم. او شرایط دوران قدیم را تجربه کرده است. در اواخر دهه 1990 و اوایل دهه 2000، جلسات تمرینی در یک مدرسه ابتدایی نزدیک یک معدن ذغال سنگ در یوزورث در نزدیکی واشنگتن برگزار میشد. از مکانهای دیگری همچون زمینهای ورزشی شرکت خودروسازی نیسان که شامل سه زمین فوتبال و یک کانکس ساختمانی بود، نیز استفاده میشد.
اولین مربی او در ساندرلند مایکل ولانس بود اما خیلی زود الیوت دیکمن که در اوایل دهه 20 سالگیاش بود، این مسئولیت را بر عهده گرفت. او به تشویق گِد مَکنامی که رئیس مرکز استعدادیابی ساندرلند بود، دست از حضور در میدان برداشت و به مربیگری روی آورد. مکنامی میدانست که سیستم آکادمیک جدیدی در شرف ظهور است و این بدین معنی بود که باشگاه به زودی شروع به قرارداد بستن با بازیکنان جدیدی از سن 8 سالگی به جای 14 سالگی خواهد کرد. همچنین معنی دیگر این تغییر این بود که به زودی به مربیهای بیشتری نیاز خواهند داشت و با توجه به اینکه دیکمن در دوران بازیاش به دلیل مصدومیت به بن بست خورده بود، گزینهای فوق العاده به حساب میآمد. آموزش هندرسون در ساندرلند کاملا پیرو مسیر دیکمن بود و او از چند مربی بسیار با تجربه همچون پاپ رابسون، ریکی اسبرجیا و جیمی هاگن هم چیزهای زیادی آموخت.
بیشتر بازیکنان به خاطر ماهیت رقابتی لیگهای ردههای سنی جوانان در شمال شرق کشور یکدیگر را میشناختند. قوانین نه چندان سختگیرانه آن دوران اجازه بازی کردن بازیکنان ردههای سنی پایین در تیمهای دیگری غیر از ساندرلند را نیز میداد و این موضوع به تیمهایی مانند فولول و کانست جونیورز که بعدها هافبکی به نام مایکل کِی را معرفی کرد، کمک میکرد. طبق قراردادهای امروزی بازیکنان نمیتوانند مقابل هم تیمی خودشان به میدان بروند و به عقیده دیکمن سیستم آزادانهتر قدیمی برای پیشرفت کلی فوتبال بهتر بود زیرا بازیکنانی مثل هندرسون میتوانستند زودتر به نقاط ضعف و قوت هم تیمیهای خود در ساندرلند پی ببرند.
دوران بازی مکنامی در هارتلپول چهار بازی طول کشید و سپس او با قبول هدایت مرکز توسعه محلی منچستر یونایتد در دورهام وارد دنیای مربیگری شد. او خیلی مراقب بود که کودکی یک بازیکن را خراب نکند؛ خصوصا که هیچ تضمینی برای ورود آن کودک به دنیای فوتبال حرفهای وجود نداشت. آزادی بیشتر باعث شده بود فشار روی آکادمی بسیار کمتر شود و این موضوع به بازیکنان برای پیدا کردن سبک بازیشان کمک میکرد. او عقیده داشت که هندرسون یکی از بهترین بازیکنان در آن رده سنی است اما ادامه حضورش در فولول امکان کار بیشتر با توپ نسبت به آنچه در ساندرلند نصیبش میشد، فراهم میکرد؛ این باعث میشد خیلی زود یاد بگیرد که چه چیزی باعث شکست خوردنش برابر حریفان ضعیفتر میشود و با ابعاد فیزیکی بیشتری از بازی نیز درگیر میشد.
به عقیده مککین، ساندرلند روش متفاوتی داشت. او متوجه شده بود که بازیکنان پس از یک روز کامل گوش دادن به حرفهای معلمان در کلاس درس به تمرین میآیند. او اصلا دوست نداشت محیط تمرین هم مثل مدرسه باشد و این آزادی را به حالتهای دیگر آموزش نیز اشاعه میداد. در شروع هر جلسه تمرینی، بازیکنان زمانی آزاد در اختیار داشتند تا هر کار میخواهند انجام دهند و کمی خود را تخلیه کنند. او اظهار داشت:” آنها معمولا بازی نگه داشتن توپ را انجام میدادند. هرگز اینجوری نبود که فقط و فقط ما بگوییم چه کار کنند و چه کار نکنند. ما بازیکنانی میخواستیم که برای خودشان تصمیم بگیرند و اوضاع داخل زمین را تغییر دهند؛ نه اینکه به مربی نگاه کنند و بپرسند “حالا باید چه کار کنیم؟” اگه اجازه این آزادی را بیرون از زمین مسابقه ندهید، هیچ شانسی برای تفکر مستقل در زمین مسابقه نخواهید داشت.”
او تاکید دارد که قواعد مشخصی وجود داشته و اگر بازیکنان از آنها تخطی میکردند، عواقبی در انتظارشان بود. نظم همچنان یکی از قدرتمندترین ویژگیها در سیستم جوانان ساندرلند بود. پیش از هر جلسه تمرینی از بازیکنان خواسته میشد که با یکدیگر و همینطور با مربیان دست دهند. به عقیده او این کار باعث از بین رفتن برخی فاصلهها بین بازیکنان و مربیان میشد:” به آنها میگفتیم ما فقط اینجاییم که به شما انگیزه بدهیم و تشویقتان کنیم، بقیه اتفاقات بر عهده خودتان است.”
دیکمن میگوید هندرسون و مککیون در سالهای ابتدایی از هم جدایی ناپذیر بودند. استعدادهای هریک از جهاتی برعکس دیگری بود، مککیون کاملا چپ پا – پاسوری در کلاس جهانی – بود که باید کمی روی جنبه دفاعی بازیاش کار میکرد؛ در حالیکه هندرسون در سمت راست زمین بالا و پایین میرفت. اکنون هندرسون 182 سانتیمتری کاپیتان لیورپول است و مککیون 188 سانتی متری یک مسئول تبلیغاتی مجرب در لیگ شمال اما هر دوی آنها از لحاظ فیزیکی دیر به بلوغ رسیدند. آنها در 12 سالگی قراردادی با ساندرلند بستند که حضورشان در این باشگاه را تا 16 سالگی تضمین میکرد.
مککیون برای ارسال یک پاس عمقی تند و ناگهانی و از دست رفتن توپ خودش را سرزنش نمیکرد اما به گفته دیکمن، هندرسون از این مساله خجالت زده میشد و همیشه به خاطر اشتباه کردن از خودش عصبانی میشد:” روش بازیش طوری بود که میگفت من باید توپ را پس بگیرم.” هر دو مربی اشتیاق ذاتی هندرسون را بهترین خصوصیت بازی او میدانستند. دیکمن میگوید:” او هیچوقت سر جایش نمیایستاد، همواره در حال جنب و جوش بود. در دویدن به سمت جلو خوب بود اما در دویدن به سمت دروازه خودی حتی بهتر بود.”
زمانیکه مدیران آکادمی ساندرلند تصمیم گرفتند که برنامهای برای برگزاری بازیهای تیم زیر 15 سالهها که هندرسون در آن بود نداشته باشند، این هافبک یک گروه سنی بالاتر رفت و این به آن معنا بود که نه تنها باید برابر بازیکنان بزرگتر از خودش به میدان میرفت بلکه باید برای به دست آوردن فرصت در تیم نیز با بازیکنان بزرگتر رقابت میکرد.
مکنامی میگوید:” جوردن در 12 سالگی یکی از بهترین بازیکنان آکادمی بود. اما بین 14 تا 16 سال به مشکلاتی برخورد. دیگر نمیتوانست به انداره قبل در بازیها تاثیر بگذارد. خصوصیات فنی مناسبی داشت اما از لحاظ فیزیکی از سایر بازیکنان عقب بود. نگرانیهایی در این مورد پیش آمده بود. سعی کردیم در پستهای مختلف به او بازی بدهیم تا جایی برایش پیدا کنیم چون او را دوست داشتیم. حتی او را در بال به کار گرفتیم اما چالاکی لازم برای جا گذاشتن مداوم دفاع کناری حریف را نداشت.
در مرکز زمین به او بازی دادیم اما دیگر بازیکنان از او تنومندتر بودند. سپس در پست مهاجم سایه از او استفاده کردیم اما تاثیر چشمگیری روی بازی نداشت. نشستیم و راجع به او بسیار حرف زدیم. نهایتا او به آخرین بازیکنی از آن رده سنی تبدیل شد که بورسیه دریافت کرد. یک گروه ممتاز هفت یا هشت نفری بودند. قراردادهای جک کولبک، مارتین واگهورن، جوردن کوک، مایکل کی و کانر هوریهان بعد از کریسمس امضا شد اما در مورد جوردن تا جاییکه ممکن بود قبل از بستن قرارداد صبر کردیم.”
برایان، پدر هندرسون، اهل ساوث شیلدز بود. مکنامی با برادرش، ایان، دوست بود. به عقیده مکنامی هر دو برادر به اندازه کافی بلند قامت بودند و این نشان میداد که شاید جای امیدواری برای رشد هندرسون وجود داشته باشد. همچنین مکنامی نظم و انضباطی که در این خانواده وجود داشت، تحسین میکرد و به نظرش این میتوانست برای تمرکز، انرژی و انگیزهاش مفید باشد.
در جلسات اولیا که در اتاق همایش در استادیوم لایت برگزار میشد، همیشه سوالات مشابهی از مکنامی پرسیده میشد. “برایان همیشه فقط نگران رفتار درست جوردن و این موضوع بود که آیا رو به پیشرفت هست یا نه. میپرسید:”آیا بهتر شده؟”- هرگز راجع به پول نمیپرسید. دیدگاهش این بود که به موقع پول هم دریافت خواهد کرد.”
انتظار هندرسون برای دریافت بورسیه تا سال جدید طول کشید. مکنامی اهمیت اینکه جوردن در ماه ژوئن متولد شده و جوانترین بازیکن در رده سنیاش خواهد بود، میدانست. او هنوز جا برای پیشرفت داشت. تیم پزشکی ساندرلند نیز در این تصمیم نقش داشتند و مکنامی معتقد است که اگر پاسخی غیر از تایید این موضوع داشتند، دوران حرفهای هندرسون در تیم محبوبش پیش از آنکه حتی واقعا شروع شود، به پایان میرسید.
مکنامی با دیکمن، هندرسون و خانوادهاش در آکادمی ملاقات کرد تا تصمیم نهایی آنها مشخص شود. مکنامی به خاطر میآورد:” صحنه خیلی احساسیای بود. اشک در چشمان لیز، مادرش، حلقه زده بود و فکر میکنم جوردن هم همینطور بود. حس میکردم که آنها فکر میکنند پاسخ منفی دریافت خواهند کرد. وقتی به آنها گفتیم قرار است با او همکاری داشته باشیم، خیالشان راحت شد. همه حواسها در اتاق به من جلب شده بود. بعضی از بچههای گروه قراردادهای طولانیتر با تضمین ورود به دنیای حرفهای داشتند. جک کولبک یکی از آنها بود. اما جوردن یک قرارداد دو ساله استاندارد نصیبش شد. بدون تضمین حرفهای شدن.”
***
نویل پیلکینگتون در ساندرلند به دنیا آمد اما در لِچورث، نورث هرتفوردشایر بزرگ شد. هر تابستان مادرش او را برای تعطیلات به شمال شرقی میبرد. به غیر از یک سال که اعلام شد قرار است ماه آگوست را در بورنموث بگذرانند. این باعث شد که نویل تا ساندرلند را با دوچرخه طی کند؛ مسیری که سه روز طول کشید. این اتفاق پیش از احداث بزرگراهها بود.
شب اول در نزدیکی نوارک در اتاقی اجارهای با راننده کامیونها سپری شد. شب دوم در دانکستر که خالهاش آنجا بود، گذشت. او شهر ساندرلند را دوست داشت. تیم فوتبال ساندرلند را حتی بیشتر از آن هم دوست داشت. وقتی 33 سال داشت به آن منطقه برگشت و خانهای در فولول خرید که از آن میتوانست تیرهای چراغ راکر پارک را ببیند. اکنون او 83 سال دارد و 50 سال است که در ساندرلند زندگی میکند اما هنوز هم با لهجه جنوبی حرف میزند. گاهی که به دیگران میگوید اهل ساندرلند است و آنها در پاسخ میگویند که به لهجهاش نمیخورد اهل آنجا باشد و او بلافاصله این موضوع را میپذیرد، اوضاع کمی پیچیده میشود.
او تاکید دارد:” مردم این جا فرق دارند، ما خیلی از لندن دور هستیم. این منطقه به نظر فراموش شده میآید. اینجا چیزهای تجملاتی ارزشی ندارد. فقط سرسختی و سختکوشی.”
او بعد از بازنشستگی از شغل معلمی شروع به گزارش نویسی از تیمهای آکادمی ساندرلند کرد و برای چندین نشریه محلی مینوشت- از این طریق هزینه آبجویش را به دست میآورد. این اتفاقات مربوط به سال 1996 هستند و از آن موقع تا کنون، او دو تیم جوانان فوقالعاده دیده است. اولین تیم شامل کوین کایل، تامی باتلر و کلیف بایرن بود که همه آنها بازیکنانی حرفهای شدند. دومین تیم در حدود یک دهه بعد شامل مارتین واگهورن بود؛ بازیکنی که بیش از هرکسی معروف شد و این به خاطر چپ پا بودن و استایل مردانهاش بود” او توپ را میگرفت، میچرخید و بنگ! …”
پیلکینگتون از بین نوجوانان به جیمی چندلر نمره بالاتری از هندرسون داد و او اکنون برای اسپنیمور تاون بازی میکند:” جوردن هیچوقت از سه بازیکن رد نمیشد. سرعت کافی را نداشت. او اغلب اوقات در سمت راست مثلث خط حمله بازی میکرد. او نیم متر فضا به دست میآورد و توپ را روی دروازه ارسال میکرد. تکلزن خوبی نبود اما بازیخوانی خوبی داشت و میدانست چطور به حریف فشار بیاورد.”
او مسابقه دوستانهای را در اسکاتلند به خاطر دارد که در آن بازیکنان خط حمله تیم ساندرلند همگی از تیم جوانان بودند. همان موقع بود که اوون کویل، مربی سن جانستون، به هندرسون گفت که اگر دوران بازیاش در ساندرلند خوب پیش نمیرود، در تیم خود جایی برایش دارد. پیلکینگتون یک جلسه اصلی گروه هواداران تیم بزرگسالان را نیز به خاطر دارد. آن زمان کوین بال مربی زیر 18 سالههای ساندرلند بود و از او برای سخنرانی دعوت شده بود. یکی از شنوندگان در این مورد پرسید که کدام یک از بازیکنان تیم جوانان شانس بیشتری برای رسیدن به تیم اصلی دارند. او پاسخ داد: مارتین واگهورن.
***
اسکات پیرس، یکی از اهالی ساوثشیلدز، فقط 5 سال از هندرسون بزرگتر است. او بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه نورثآمبریا و پس از تحت تاثیر قرار دادن اسکات آینزلی، لیدر باشگاه در زمین، به جایگاه بسیار خوبی در آکادمی ساندرلند به عنوان یک دانشمند ورزشی رسید.
پیرس تازه کار بود و میخواست تا جاییکه میتواند در مورد بازیکنانی که با آنها کار میکرد، اطلاعات کسب کند. دانش ورزشی در سال 2007 بیشتر از اینکه نظری باشد، عملی بود و بیشتر متکی به تجربه و نظرات افراد بود تا اینکه بر اساس فناوری و دادهها باشد. با اینکه اکنون این زمینه به خاطر کاهش فشار جسمانی معروف است، کار پیرس شامل تشویق بازیکنان به تغییر دیدگاه و وسعت بخشیدن به آن بود.
بازخورد آینزلی در مورد هندرسون این بود که او از لحاظ قد و قامت کمی دیر به رشد رسیده است. در اولین پیش فصل، پیرس خیلی زود به این موضوع پی برد که شاید هندرسون از لحاظ جسمانی از سایر بازیکنان عقب باشد اما “از لحاظ ذهنی فرسنگها جلوتر از هر بازیکن دیگری بود.”
پیرس میگوید:” جوردن میدانست برای رسیدن به جایگاه مدنظر باید چه کاری انجام دهد. او انگیزه درونی داشت. او بر محوریت تیم اما با تفکرات خودش بازی میکرد. به خودش فشار میآورد و با این کار بقیه تیم را هم به دنبال خودش میکشید.”
هندرسون در نهایت کاری کرد که پیرس متوجه شود یک بازیکن تیم جوانان چطور باید رفتار کند و برای برتری داشتن باید چگونه باشد. او میگوید:” به نظرم جوردن میدانست که هیچ راهحل سریعی در فوتبال وجود ندارد. صرفا به خاطر اینکه یک جلسه یا شش جلسه خوب کار کرده باشی، به این معنی نیست که پیشرفت کردی. او میدانست که برای بهتر شدن سالها زمان لازم است.”
با این حال هندرسون بین سنین 16 تا 18 سالگی در تستهای جسمانی چندان موفق نبود. او در هیچ یک از تستهای استقامتی اول نمیشد و سریعترین بازیکن تیم هم نبود. از لحاظ رشد جسمانی کمی پیشرفت کرده بود اما هنوز خیلی لاغر بود. کمک به هندرسون برای افزایش وزن تبدیل به وظیفه پیرس شده بود:” هدف کلی آماده کردن او برای تیم ذخیره بود. راجع به دورهای صحبت میکنیم که بازیکنان تیم اصلی هم حضور داشتند و به همین دلیل بازیکنان به قدرت بدنی نیاز داشتند که نجات پیدا کنند و سپس بدرخشند.”
پیرس جلسات تمرینی استقامتی اضافه برای جوردن هماهنگ کرده بود. سایر بازیکنان تیم ساندرلند بیشتر روی نیمتنه پایین کار میکردند اما در مورد هندرسون تمرینات روی بالا تنه هم متمرکز شده بود. پیرس به خاطر دارد که:” او حتی بدون داشتن برنامه خیلی به باشگاه میرفت.” هندرسون سه تا چهار بار در هفته به تنهایی و به مدت یک ساعت تا یک ساعت و نیم تمرین انفرادی انجام میداد. این تمرینات انفرادی تمرینهای او در زمین را تکمیل میکرد. مربیان ساندرلند از فشار آوردن بر سایر بازیکنان تا سر حد توان ابایی نداشتند اما هندرسون همیشه درخواست فشار بیشتر داشت، حتی با اینکه همیشه نمیتوانست این فشارها را تحمل کند.
به عنوان یک بورسیه سال اولی، تعداد بازیهای هندرسون در کمترین حالت ممکن بود زیرا مربیان ساندرلند قصد داشتند به او فرصت و فضایی برای بهبود شرایط بدنیاش بدهند. تعداد بازیها در سال دوم و همزمان با تبدیل شدن او به یکی از بازیکنان اصلی تیم زیر 18 سال بیشتر شد. پیرس تشخیص داد که به عنوان یک بازیکن کناری موفقیت او در گرو تواناییاش در تکرار استارتهای پرسرعت و پرفشار است به همین دلیل یک برنامه تمرینی دوی سرعت برای او تنظیم کرد که دورههای ریکاوری کوتاهی داشت. این باعث شد جوردن دارای تناسب اندام بیشتر شده و سریعتر شود.
جهش رشدی ناگهانی باعث شد هندرسون از کولبک قد بلندتر شود اما کولبک پاهایی همانند یک مرد بالغ داشت در حالیکه پاهای هندرسون باریک بودند. این موضوع میتوانست روی قدرت عملکردش و همینطور احتمال مصدومیتش تاثیرگذار شود. با این حال هندرسون دچار مصدومیت عضلانی نشد و طبق سوابق ثبت شده توسط پیرس اولین مصدومیت او بین سنین 16 تا 19 سالگی شکستن پایش در زمان حضور قرضی برای کاونتری رخ داد.
کنترل سلامتی پیش از تمرین برای تصمیمگیری آگاهانه مفید بود و طی آن از هندرسون خواسته شد به کیفیت خواب خود از 1 تا 5 امتیاز دهد. پاسخ به این سوال روی نوع گرم کردن تاثیر میگذاشت اما هندرسون معمولا خوب میخوابید زیرا مثل سایر هم تیمیهایش چیزی وسوسهاش نمیکرد. به عقیده پیرس حتی یک لحظه هم این فکر به ذهن هندرسون خطور نکرد که در حال قربانی کردن جوانیاش است. او صرفا متفاوت بودن را انتخاب کرده بود:”رویایش فوتبالیست شدن بود. هیچ چیز جلویش را نمیگرفت.”***
اسطورهها معمولا در کارخانههای کشتی سازی و معادن شمال شرق پیدا میشدند اما قهرمانان در زمین فوتبال معرفی میشوند. با نگاهی به دیوارهای کافه هرینگتونبِرد این موضوع را به یاد میآورید؛ جاییکه یک پوستر قاب شده که زمانی از طرف ویلیام داکسفورد، نماینده کشتیرانی، اهدا شده بود وجود داشت. اما قابی که بیش از آن جلب توجه میکند عکسی از بابی کر است- آخرین کاپیتان ساندرلند که یک جام مهم، جام حذفی، را بالای سر برد. عکس مربوط به سال 1973 است.
19 سال بعد ساندرلند یک بار دیگر فرصت کسب این جام را داشت اما در ورزشگاه ویمبلی 2-0 مغلوب لیورپول شد. آن روز کوین بال در تیم حضور داشت؛ یک جنوبی اهل هیستینگز که مثل پیلکینگتون، غریبهای بسیار آشنا به آن منطقه به حساب میآمد. او به خاطر سالها زندگی در ساندرلند و انجام 388 بازی خود را یک “ماکم” (Mackem- لقب اهالی ساندرلند) میداند.
در سال 2011 مشخص شد که دورهام که در نزدیکی ساندرلند قرار دارد، از سال 1992 بیش از هر شهرستان دیگری بازیکن به لیگ برتر فرستاده است – بیش از 9 نفر به ازای هر 100 هزار نفر از جمعیتش؛ در حالیکه شهرهای تاین، ویر و نورتامبرلند هم در بین 10 شهر برتر بودند.
زحمات باب پیسلی و آلن کندی برای فوتبال در این فهرست جای داده نشده است و در بین آنها پنج دارنده مدال قهرمانی جام باشگاههای اروپا و همچنین 11 عنوان قهرمانی لیگ انگلیس به چشم میخورد؛ افتخاراتی که همه آنها در لیورپول به دست آمدند. با اینکه کندی در ساندرلند به دنیا آمده بود، پیسلی متولد هاتون-له-هول در فاصله 5 کیلومتری جاده روستایی هرینگتون بود.
منطقه شمال شرق در پایینترین سطوح هرم فوتبال انگلیس نیز به عنوان موفقترین منطقه ظاهر شده است. در 10 فینال FA Vase (رقابتهایی که تیمهای دستههای پنجم و ششم فوتبال انگلیس در آن حضور دارند) بین سالهای 2008 و 2017 هشت فینال با پیروزی تیمهای نورثآمبریایی به پایان رسید که در دو فینال دیگر شکست خوردند.
اگر در تاریخ کمی به عقبتر بازگردیم، بیشاپ آکلند و کروک تاون قهرمانان غالب جام حذفی آماتور بودند و
اخیرا جام یکشنبه حذفی به تیم شمال شرقی رسیده و هشت مورد از 14 قهرمان این جام متعلق به این منطقه بودند. این سوابق نشان دهنده این هستند که بعضی از قویترین استعدادهای فوتبالی را میتوان در شمال شرق پیدا کرد؛ حتی اگر این سلطه در سطح بالای فوتبال انگلیس چندان منعکس نشده باشد. میدلزبورو آخرین باشگاهی از این منطقه بود- برنده جام اتحادیه در سال 2004- که یکی از جامهای مهم انگلیس را به دست آورد. در مورد نیوکاسل باید به سال 1955 برگردید.
پیلکینگتون و بال و همینطور خیلی از مربیان دیگر ساندرلند همگی این موضوع را مرتبط با مسائل اقتصادی باشگاههای بزرگ میدانند. برای مثال هنگامیکه سر جان هال مالکیت نیوکاسل را بر عهده گرفت و میلیونها پول برای احیای این باشگاه به آن تزریق کرد، نیوکاسل از هر زمان دیگری به خروج از این شرایط نزدیک شد- همینطور بهترین دوران میدلزبورو هم زمانی فرارسید که سرمایه استیو گیبسون، بازیکنان خارجی بسیار خوبی را به این تیم اضافه کرد.
با توجه به تعداد بازیکنانی که از شمال شرق وارد لیگ برتر شدهاند، به نظر غیرعادی میآید که هندرسون اولین کاپیتان پس از بروس باشد که تیمی را به عنوان قهرمانی میرساند. بال در این مورد میگوید:” ما معمولا بازیکنانی ریزنقشتر و تکنیکی پرورش میدهیم. این بچهها معمولا بازیکنانی نیستند که آنها را در جایگاه رهبری تیم قرار دهید. اگر آنها را در تیمی از ساندیلیگ کنار هم بگذاری، هرگز نمیتوانی توپ را از آنها بگیری. اما در لیگ برتر به چیزی بیشتر از این نیاز داری.”
زمانیکه هندرسون بورسیه شد، بال مربی تیم زیر 18 سالههای ساندرلند بود. یکی از بهترین خاطرات او از این دوران مربوط به زمانی است که هندرسون و هم بازیهایش در هرینگتون مشغول نشان دادن تواناییهای خود با شوت کردن توپ به سمت پشت بام میخانه Board Inn بودند، پیش از کنترل کردن آن صبر میکردند که پایین بیاید و از این کار فیلم میگرفتند. هندرسون 16 ساله بود و لباس تمرینی ساندرلند تولید لانزدیل را به تن داشت. به نظر بال این نشان دهنده میزان علاقه هندرسون به فوتبال است. او میگوید:” بقیه نوجوانها در موضوع مورد علاقهشان خونسرد رفتار میکنند اما جوردن اجازه داد علاقهاش مسیر زندگی او را مشخص کند.”
او از لحاظ متعهد بودن هندرسون را شبیه خود میدانست. بال میدانست که ساندرلند ممکن بود از او دست بکشد. وقتی بال نوجوان بود از کاونتری کنار گذاشته شد و این اتفاق ناامیدکننده باعث شد دست از پا درازتر به هستینگز بازگردد. وقتی فرصت دیگری در پورتموث برایش پیش آمد، شانس دوم برای حضور در فوتبال حرفهای را از دست نداد. از آن به بعد هر بازی به قدری برایش اهمیت داشت که انگار بازی آخرش است. درست مثل بال، هندرسون هم “واقعا به عملکردش در روز شنبه اهمیت میداد- این موضوع روی کل هفتهاش تاثیر میگذاشت.”
بال صحبتی طولانی در مورد تیم 16 سالههای ساندرلند با مربیان انجام داده، در مورد خصوصیات شخصیتی هریک از بازیکنان اطلاعاتی کسب کرده بود و میدانست کدام یک به انگیزه و تشویق بیشتر و کدام یک به حمایت و پشتیبانی بیشتر نیاز دارند، اینکه هر بازیکن با چه اقدامی پیشرفت میکند. الیوت دیکمن در صحبت با بال تاکید کرد که هندرسون از نظر فیزیکی نیاز به پیشرفت دارد. بال سه سوال از او پرسید:” آیا او قابلیت لازم را دارد؟ آیا به فوتبال علاقه دارد؟ آیا رفتار و منش خوبی دارد؟” پاسخ هر سه سوال مثبت بود و به همین دلیل بال فهمید که خصوصیات اساسی لازم برای کار را دارد:”از همان اول اشتیاق او نشان میداد که از آن بچههایی است که دوست داری به او فرصت بدهی.”
بال میگوید:” جوردن میتوانست به عنوان یک شماره 7، 11، 10، 4 یا حتی 8 در زمین بازی کند.” حتی با اینکه هندرسون از آن دسته بازیکنان تکنیکی که بتواند با سرعتش مدافعان کناری را جا بگذارد نبود، طرز حرکتش در زمین این مساله را جبران میکرد. بال به خاطر دارد:” او به وسط زمین میزد و بازیکن رقیب را از مقابلش برمیداشت. استقامتش طوری بود که هرکس مقابلش قرار میگرفت میفهمید که باید 90 دقیقه تلاش کند و همواره آزمونی سر راهش دارد. حتی یک بار به عنوان شماره 9 به او بازی دادیم و کارش خوب بود چون توانست توپ را جلو نگه دارد و بقیه را به جریان بازی اضافه کند، هرچند نمیدیدی که پشت دفاع بدود.”
بال به او میگفت:” باید کاری کنی هوادارها دوستت داشته باشند.” بال استعداد تکنیکی در فوتبال نداشت اما منش خوبی داشت و سختکوش بود. مردم ساندرلند این خصوصیات را دوست دارند. مجلسی که برای اهدای جایزه به او به خاطر زحمتهایش برای فوتبال شمال شرق برگزار شده بود او را به یاد محدودیتهایش انداخت. در آن مجلس چند صحنه از گلهایش از میانه میدان به نمایش درآمد. با اینکه راست پا بود اما 9 گل از این گلها را با پای چپش به ثمر رسانده بود.
بال برای هندرسون توضیح داد:” وظیفهات این است که با هر قسمتی از بدنت تا جاییکه میتوانی خوب عمل کنی.” و با این حرف سعی داشت او را برای بهبود تکنیک بازی با پای چپش ترغیب کند چرا که میدانست ابتدا باید قدرت عضلههای پایش را بهبود بخشد. بال تمرین سادهای برایش تجویز کرد که جان اگان (مدافع کنونی شفیلد یونایتد) که میخواست دقت ضربات سرش را بهبود ببخشد نیز به عنوان مدافع جزئی از آن بود. در این تمرین هندرسون پاسهای بلندی برای زدن ضربه سر توسط اگان روی تیر میفرستاد. در عین حال که قدرت پای چپ هندرسون بهتر میشد و همزمان اگان هم به غیر قابل پیشبینی بودن پاسهای کسی که با پای غیرتخصصی ارسال میکند، عادت کرد.
اسکات پیرس این حرف بال را به خاطر دارد که میخواهد بازیکنان تیم زیر 18 سال ساندرلند با هویت مشخصی بازی کنند- و این اتفاق به جایی برسد که حتی اگر نام بازیکنان از روی پیراهن آنها برداشته شود، باز هم حریف بداند مقابل چه کسی بازی میکند. بال خود را به خاطر مربیگری گروهی از بازیکنان که داشتن حس مسئولیت و تعهد به خودشان و باشگاه هرگز برایشان مشکل نبود، خوش شانس میدانست.
به گفته دیکمن هم تیمیهای هندرسون به اندازه هر مربی یا اعضای خانوادهاش در پیشرفت او تاثیرگذار بودهاند. شخصیتهایی مقید به کار که یکدیگر را به تلاش وا میداشتند. تمرکز همیشه روی تیم بود و هیچ غرور بیجایی وجود نداشت. دیکمن میگوید:” جوردن اعتماد به نفس فوقالعادهای داشت اما این را بروز نمیداد. آدم کمحرفی بود و اصلا دوست نداشت مرکز توجه باشد. او تلاش سایر بازیکنان را تحسین میکرد اما از دست کم گرفته شدنش هم آگاه بود.”
مکنامی میگوید:” وقتی به تیم 18 سالهها رسید خیلی از او انتقاد میکردم. زیاد توپ را نگه میداشت. باید زودتر پاس میداد. این کار را دوست نداشت و چهرهاش را در هم میکشید اما به طور کلی واکنشش مثبت بود. به حرف گوش میکرد.”
دیکمن اضافه میکند:” او در یک روز شنبه برای تیم جوانان بازی کرد و بعد از 60 دقیقه تعویض شد. از این موضوع خوشحال نبود اما میتوانستی مطمئن باشی که فردا سر تمرین حضور دارد و حرکت خاصی با توپ انجام میدهد مثلا روی پاسکاری یا ضربات آزاد. همیشه برای تمرین سراغ دورترین زمین از رختکن میرفت تا از همه دور باشد. دوست نداشت بقیه بفهمند که در حال تمرین اضافه است – نه مربیان و نه هم تیمیهایش. او به تواناییهایش باور دارد اما این به این معنا نیست که به انجام تمرین بهتر فکر نمیکرد.”
به نظر بال اشتیاق هندرسون به هم تیمیهایش هم منتقل میشد و اراده آنها روی او نیز تاثیر میگذاشت. او به خاطر دارد که چند روز به تیم مرخصی داد. روز سه شنبه بود و قرار نبود تا پنج شنبه تمرینی برگزار شود. بال آنجا در حال تمرین دادن گروه سنی پایینتر بود که هندرسون و پنج نفر از هم تیمیهایش را دید. او که در اواسط دهه 40 سالگیاش بود و تازه عینک زدن را آغاز کرده بود، میگوید:” با خودم گفتم خدایا آنها چه کار میکنند؟ بنابراین عینکم را گذاشتم تا چیزی که دیده بودم، دوباره چک کنم.”
یک جلسه تمرینی درست به سختی هر تمرینی که توسط یک مربی برنامهریزی شده در حال انجام بود. هندرسون باز هم در حال تمرین روی ضربات کرنر و آزاد بود. بال خواست جملهای بگوید:” اما من به شما گفته بودم به استراحت نیاز دارید…” اما وقتی دید جوردن برای خودش کرنر ارسال میکند، حرفش را قطع کرد:” بازیکنان جوانتر انرژی زیادی برای سوزاندن دارند و باید تا جاییکه میشود به آنها فشار وارد کرد تا بتوانند دوران حرفهای خوب و طولانی در فوتبال داشته باشند. آنها باید 24 ساعت روز و 7 روز هفته به کارشان متعهد باشند اما باز هم به استراحت نیاز دارند… اما بخش دیگری از مغزم میگفت مگر این همان کاری نیست که از آنها انتظار داری…” بال به آنها اجازه داد به تمرینشان ادامه دهند اما با این جمله از آنجا رفت:” زیاد اینجا نمانید”؛ در حالیکه کاملا میدانست یک ساعت دیگر از آنجا خواهند رفت و همینطور هم شد.
مسابقات پنج نفره بین بازیکنان بخش مهمی از تمرینات زیر نظر بال بود. هر تیمی بازنده میشد باید دور کل زمین را میدوید. همیشه عواقبی وجود داشت. بال بعضی موقعیتها را به خاطر دارد که طی آن به قدری بازی پر تنش و پر فشار میشد که از بازیکنان میخواست به جای تنبیه شدن، استراحت کنند؛ تصمیمی که معمولا با اعتراض تیم برنده مواجه میشد. او متوجه شد که نباید در این مساله دخالت کند زیرا در این صورت پیام درستی منتقل نمیشد:” باید این کار را بکنید بچهها- خودتان با این کار موافقت کردید.” با این حال بازیکنان میدانستند تا چه حد روی خود فشار بیاورند و جیمی چندلر، هافبک اهل ساوثشیلدز، احساس میکرد نباید تنبیه را اجرا کند.
بال ذهنیت پیروزمندانهای را در باشگاهی جا انداخته بود که بردهای زیادی در سطح تیم اصلی کسب نمیکرد. به عقیده او تجربه پیروزی به اندازه عملکرد شخصی خوب روی رشد یک بازیکن تاثیرگذار بود. تیم بال به معنی واقعی فوتبال بازی میکرد اما زمانیکه یک تیم قدرتمند برای بازی با آنها به شمال سفر میکرد، به جای اینکه مالکیت توپ از دروازهبان به مدافعان کناری منتقل شود و سعی بر بازی از طریق هافبکها مانند همیشه باشد، او از بازیکنان میخواست هرچه سریعتر توپ را به جلو برسانند. نتیجه یک پیروزی 6-0 بود:” من بودم که به آنها گفتم باید انعطافپذیر باشید.”
همه مربیان مقطع سنی جوانان در ساندرلند به صحبت در مورد دو بازی علاقه دارند. اولی مقابل شفیلد یونایتد بود که در ابتدا با دو گل عقب افتادند اما توانستند بازی را 3-2 پیروز شوند؛ در آن بازی مربیان بین دو نیمه هیچ چیز در رختکن نگفتند و به بازیکنان اجازه دادند خودشان مساله را حل کنند. دومی در مسابقه منجر به صعود آنها به مرحله نیمه نهایی جام حذفی جوانان در سال 2008 برمیگردد. در آن سال این تیم در نیمهنهایی با نتیجهای نزدیک مغلوب منچسترسیتی قهرمان شد. اما پیش از آن با چارلتون اتلتیک بازی کردند؛ تیمی که جونجو شلوی- یک بازیکن آینده دیگر لیورپول که علیرغم یک سال کوچکتر بودن از هندرسون، زودتر به این تیم پیوست- به عنوان بهترین هافبک نوجوان کشور در این تیم بازی میکرد. شلوی در ردههای سنی پایینتر در تیم ملی انگلیس بازی کرده بود؛ بر خلاف هندرسون که تا 19 سالگی توجه مربیان را جلب نکرد.
آن روز صبح کولبک با اینکه حالش خوب نبود، به زور بازی کرد و وضعیتش فشار مضاعفی روی هندرسون و دیگر بازیکنان خط میانی ساندرلند وارد کرد. بال آن را “یک بازی باور نکردنی” توصیف میکند- شاید رقابتیترین و ماهرانهترین بازی که او در رده سنی جوانان دیده، بازی که در آن هندرسون گل پیروزیبخش را با ضربهای از فاصله 25 متری به ثمر رساند. آن روز تنها باری بود که بال بعد گل از خوشحالی لب خط میدوید:” چیزی که از اون لحظه عاشقش هستم صورت جوردن و تصویر عشق خالص به بازی فوتبال است.”
به یاد آوردن آن گل مو را به تنش سیخ میکند.
***
مسیر بیثبات آکادمی فوتبال به این معنی است که زندگی یک بازیکن ممکن است به شکلی ناگهانی تغییر کند. در تابستان 2011 که هندرسون با لیورپول قرارداد بست، دن استپلز، هم تیمی قدیمش در آکادمی، به دلیل بمبگذاری تقلبی در آنفیلد پلین دستگیر شد. به گفته متخصصین بمب کار گذاشته شده هرگز عمل نمیکرد اما استپلز به خاطر مشت زدن به مردی بیرون از کازینو در دوره آزادی مشروط به سر میبرد و به شش سال زندان محکوم شد. پس از جدایی او از ساندرلند، دروازهبان تیم به رکسهام پیوست اما طولی نکشید که غربتزده شد و کم کم بدهیهای هنگفتی به خاطر قمار بالا آورد.
در همان ماه ناتان لوسکومبه با هارتپول قرارداد بست که میک وادزمورث، سرمربی تیم، او را از لحاظ توانایی با وینگرهای تنومندی همچون اندی رید و جان رابرتسون مقایسه کرد، البته اگر عکسها را ببینید توصیف “کمی تپل” در موردش مهربانانه هم بود. لوسکومبه زمانی به عنوان با استعدادترین بازیکن ساندرلند شناخته میشد اما از ناحیه زانو مصدوم شد و وزنش به شدت بالا رفت. به خاطر همین بود که وقتی دوربینهای ساکر ایام برای تهیه برنامه Skill School در زمین تمرین ساندرلند به آنجا رفتند، او بود که برای نمایش تواناییهایش مقابل دوربین فرستاده شد. رقیبش در آن روز هندرسون بود که آن زمان از نظر مربیان مهارتهای انفرادی چندان قابل توجهی نداشت. دلیلش این بود که هندرسون به خوبی میدانست که ترفندها همیشه جز ضروری بازی نیستند.
سابقه هندرسون در هرینگتون با تجربه لوسکومبه در محیط خیابانهای خشن گیتشید متفاوت بود و به عنوان یک نوجوان، هندرسون وقتی کس دیگری نیاز به کمک داشت، متوجه میشد. پیش از بازیهای جام حذفی جوانان، بازیکنان صبحها تمرین میکردند و سپس از آنها خواسته میشد که به خانه بروند و بخوابند. لوسکومبه هر روز با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به ساندرلند میآمد و از آنجا باز میگشت؛ بنابراین هندرسون از او دعوت کرد به جای آن چند ساعتی در هرینگتون که نزدیکتر و برای استراحت بهتر است، بماند.
کولبک و واگهورن هم همانند هندرسون وارد لیگ برتر شدند. کانر هوریهان مسیر طولانیتری را پیمود و پیش از پیوستن به استون ویلا و تجربه اولین بازی خود در لیگ برتر در سال 2019 و در سن 27 سالگی، در تیمهایی چون ایپسویچ، پلیموث و بارنزلی به میدان رفت. هوریهان مانند لوکسومبه، هندرسون را الگوی خود میدانست. او یک سال کوچکتر بود و دیرتر از سایر بازیکنان رده سنیاش از ایرلند به تیم پایه ساندرلند پیوسته بود؛ در نتیجه به استانداردهای رقابتی باشگاه عادت نداشت. جلسات تمرینی در کورک به صورت نیمه وقت برگزار میشد و مبتنی بر عملکرد نبود.
یک منبع به اتلتیک میگوید:” او نمیدانست چطور رفتار کند.” هندرسون بهترین الگو بود و هوریهان از او پیروی میکرد. این دو در زمان اضافهای که در تمرین و باشگاه بدنسازی صرف میکردند، رابطه دوستانه بسیار خوبی برقرار کرده بودند. این منبع میگوید:” جوردن تاثیری مثبت روی مسیری که کانر خصوصا در سال اول اتخاذ کرد، داشت.” آنها آنقدر صمیمی شدند که پیش از کریسمس 2008، سایر بازیکنان ساندرلند بازی بابانوئل محرمانه را بازی کردند و برایشان عکسهایی از یکدیگر به عنوان هدیه فرستادند.
در آن مقطع این دو بازیکن به تیم زیر 21 سال رسیده بودند. لوسکومبه هم همینطور. نیل بیلی سرمربی تیم بود و میدانست که این گروه میتواند خودش را مدیریت کند، چیزی که در فوتبال جوانان کمیاب و کمیابتر میشد. هندرسون همواره به واگهورن اعتراض میکرد و از او میخواست کمتر خودخواه باشد. واگهورن هم همیشه با هندرسون کلنجار میرفت و از او میخواست با قدرت بیشتری پاس دهد. هر دو به کولبک اعتراض میکردند که گاهی به اندازه کافی سریع توپ را پاس نمیداد. کاپیتانی همیشه بین کولبک و پیتر هارلی، که بعد تبدیل به نقطه اتکا دفاع مادرول شد، جابجا میشد. هندرسون هم یکی از رهبران گروه بود اما “او برای کاپیتانی نیاز به بستن بازوبند نداشت.”
واگهورن اولین نفر از گروه بود که با دستمزد هفتهای 80 یورو وارد تیم اصلی شد و اولین بازیاش را در سال 2007 و در تعطیلات سال نو مقابل منچستریونایتد انجام داد. الیوت دیکمن هم با چند نفر از بچههای تیم جوانان این مسابقه را از نزدیک تماشا کرد. او میگوید:”همه خیلی برای واگی خوشحال بودند، اما یادم هست که جوردن میگفت نفر بعدی منم…”.
در فصل 08 – 2007 تاثیر زیادی از منچستریونایتد در ساندرلند دیده میشد. علاوه بر اینکه گِد مکنامی قبلا برای یونایتد کار کرده بود، روی کین به عنوان سرمربی و دوایت یورک و پاول مک شین هم به عنوان بخشی از تیم فعالیت میکردند. بیلی هم که قبلا در یونایتد کار کرده بود، توسط کین به ساندرلند منتقل و تبدیل به مربی اول تیم شد و بعد مسئولیت تیم زیر 21 سال را بر عهده گرفت. بیلی به دلیل مسیر برعکسی که فوتبال در پیش گرفته بود، از پذیرش سمت جدیدی که روی کین به پیشنهاد داد، مطمئن نبود. در گذشته این تیم دروازههای ورود به تیم اول به شمار میرفت، رقابتها بسیار پر تنش بود و اغلب بازیکنان تیم اول نیز در آن شرکت داشتند. در اواخر دهه 2000، این تیمها تبدیل به بخشی افزوده شده به آکادمی فوتبال شدند و مسابقات دیگر بویی از آنچه یک فوتبالیست مستعد باید برای آینده تجربه کند، نداشتند.
بیلی به کین گفت که میخواهد با تیم آن سطح نیز جدی برخورد شود و آنها در کنار هم میتوانند تجربه مشابه گذشته را در محیط مدرن ایجاد کنند. کین ارزش زیادی برای تیم دوم قائل شد. عملکرد آنها اهمیت پیدا کرد. او در همه بازیهای داخل و خارج از خانه شرکت میکرد. بازیکنان اصلی هم از حضور او در ورزشگاه خبر داشتند. دیگر نمیتوانستند بیتفاوت بازی کنند. در تمرینات هم همینطور بود. بیلی میگوید:” روی در منچستر فعالیت کرده و دیده بود که چطور بازیکنهای جوانتر وارد تیم میشوند، تاثیرگذار هستند و به بازیکنان اصلی فشار میآورند که عملکرد بهتری داشته باشند. وقتی عملکرد بازیکنان اصلی افت میکرد اگر سریعا آن را جبران نمیکردند، خجالتزده میشدند و خود را بسیار دورتر از تیم اول میدیدند. به این دلیل که کیفیت بازیکنانی که در داخل سیستم رشد کرده بودند با اثرگذاری بازیکنان مسنتر یکی بود، استاندارهای تیم اول بسیار بالا رفت.”
گراهام کاوانا یکی از بازیکنان با تجربهای بود که سعی داشت به کین بفهماند که هنوز توان بالایی دارد. او که آن زمان 34 سال داشت، تعریف میکند که از همان ابتدا جلسات تمرینی به خاطر حضور بازیکنانی مانند او که از شرایطشان ناراحت بودند، بیشتر فیزیکی شده بودند. او میگوید:” شما راضی نیستید. این یعنی بازیکنان جوانی مثل جوردن باید زودتر رشد میکردند اما او از پس این موضوع برآمد.”
کاوانا همراه با نیک کولگن و مک شین که هم تیمیهایش در تیم ملی ایرلند بودند آنجا حضور داشت:” جوردن از لحاظ فنی خیلی منحصر به فرد نبود، اما بسیار نجیب بود. او کارآمد بود، توپ را سریع حرکت میداد و ضربات اضافی به توپ نمیزد. او در موقعیتهای دشوار به خوبی توپ را حفظ میکرد اما در عین حال میتوانست دویدنهای پرفشار برای مدت طولانی را نیز تحمل کند. استقامت او فوقالعاده بود و میتوانست خیلی سریع ریکاوری کند. فکر میکنم مادرش یک متخصص تغذیه یا رژیم غذایی بود. و این یعنی او از بازی جلوتر بود.
او همان فرصتهایی را داشت که هر پسر دیگری دارد: گشت و گذار شبانه، الکل و دختربازی. اما او این مسیر را دنبال نکرد. تتو یا کیف تجملاتی نداشت. او انگیزه بالایی برای رسیدن به جایی که میخواست داشت.”
هندرسون در سمت راست خط میانی به کار گرفته میشد تا کار بازیکن با تجربهای مثل کاوانا در مرکز را تکمیل کند:” جوردن بازیکنی نبود که اغلب اوقات مدافع کناری را جا بگذارد و توپ را سانتر کند، با این حال میتوانست این کار را انجام دهد. در عوض او به داخل حرکت میکرد، مهاجم را انتخاب میکرد و بعد به گوشه زمین برمیگشت تا فضا ایجاد کند. او آماده بود که به عقب برگردد و مدافع کناری یا وینگر حریف را تعقیب کند. او جلوی سانتر را میگرفت و بدنش را مقابل توپ قرار میداد اما در عین حال توانایی رساندن خودش برای ضد حمله را هم داشت.”
کاوانا در بازی معروف پیش فصل در گیتشید که ساندرلند در آن با دو گل شکست خورد، حضور داشت. این نتیجه مایه سرافکندگی بود زیرا در آن مقطع گیتشید پنج دسته پایینتر از ساندرلند بازی میکرد و ایان بوگی هدایتش را بر عهده داشت که هوادار پر و پا قرص نیوکاسل و بازیکن سابق آنها بود. بیلی داستان را اینطور ادامه میدهد:” روی کین آن روز حضور نداشت چون تیم اصلی تمرین داشت. به من زنگ زد و خواست که همه بازیکنان به زمین تمرین، جایی که خودش منتظرشان بود، برگردند. در ابتدا به شدت از بازیکنان اصلی انتقاد کرد. اما قرار نبود بازیکنهای جوان، مثل جوردن، از این قضیه جان سالم به در ببرند. او مدام میپرسید فکر کردید میتوانید به تیم اصلی من برسید؟ خیلی از بازیکنان سعی میکردند خود را پنهان کنند و با او روبرو نشوند. اما جوردن گفت: بله من چنین فکری میکنم… و این، روی را تحت تاثیر قرار داد.”
کین عصر فردا هندرسون را در یکی از بازیهای پیش فصل مقابل آژاکس در استادیوم لایت برای اولین بار به میدان فرستاد. به عقیده بیلی انگار قرار بود آن روز کین تحت تاثیر شجاعت و جسارت هندرسون قرار بگیرد.
“به خاطر دارم که یک بازی او را از زمین بیرون کشیدم. میدانستم از این موضوع راضی نیست. بعد از بازی چیزی نگفت اما میدانستم چه در پیش است. صبح فردا یک نفر در زد. “چرا من را تعویض کردی؟” به نظرم با انتخاب گزینههای سختتر به شدت تلاش میکرد ثابت کند که بازیکن خوبی است. به او گفتم: فقط بر اساس چیزی که میبینی بازی کن. تفاوت جوردن با دیگران همین بود. او با آغوش باز از مواجه شدن با هر چیزی استقبال میکرد و مشکلی با آن نداشت حتی اگر به قیمت انتقاد بیشتر از خودش تمام میشد. او میتوانست نظرات مخالف را بشنود و تحمل کند.”
در بعضی جلسات تمرینی تیم زیر 21 سال، کین وارد میدان میشد و کنار هندرسون در خط میانی بازی میکرد، به او میگفت چه زمان بدود و چه زمان بایستد. این باعث میشد آن نوجوان بیش از خستگی جسمانی دچار خستگی ذهنی شود. کین مدام در حال اعتراض به او بود.
کاوانا میگوید:” هر بازیکنی باید شخصیت و جدیت روی را تحمل میکرد چون خیلی خشن بود. گاهی حتی ترسناک میشد خصوصا برای بازیکنان جوانتر. موضوع همیشه آستین بالا زدن (وارد میدان عمل شدن) نیست. باید به او گوش میکردی و در عین حال بسیاری از حرفهایش را نادیده میگرفتی و روی توانایی خودت تمرکز میکردی. او هر روز فشار سنگینی به تو وارد میکرد. ذهنیت و انگیزهات را زیر سوال میبرد. اگر مصدوم شده بودی، میپرسید چقدر زود میخواهی از اتاق درمان بیرون بیایی. همه چیز برای سرعت بخشیدن به پیشرفت انجام میشد. روی منتظر هیچکس نمیماند.”
با اینکه کین در انتهای اولین فصل حضورش توانست تیم را به لیگ برتر برساند، به خاطر ناتوانی باشگاه در جذب بازیکنانی در سطح مورد نظرش ناراضی بود. این باعث شد به گزینههایی پایینتر از سطح تیم اول فکر کند. هندرسون سخت برای جایگاهش در تیم و کنار گذاشته نشدن تلاش میکرد و همزمان باید با تغییرات بدن خودش و مسئولیتهای جدیدش به عنوان یک بازیکن بومی هم کنار میآمد. کاوانا میگوید: « او خودش را تطبیق داد، به نظرم بازخوردش نسبت به سبک مستقیم مربیگری روی خوب بود چون با این روش دقیقا میدانست کجای کار قرار دارد و از چه نظر باید پیشرفت کند.”
بیلی با خونسری بیشتری تاثیرش را میگذاشت. او به یاد دارد که تیم زیر 21 سالهها را برای برپایی یک کمپ تمرینی و بازی با پورتموث به ساحل جنوبی برده بود که هری ردنپ تصمیم گرفت تیمی بسیار قدرتمندتر از آنچه انتظار میرفت، وارد میدان کند. شب قبل از بازی در هتل، بیلی از بازیکنان خواست در یک تمرین نوشتن شرح وظایف شرکت کنند و پیش از اینکه دیگر اعضای تیم را قانع کنند که مهمترین نقش را دارند، موقعیت و وظایف مربوط به خود را توصیف کنند. این تمرین طوری طراحی شده بود که بازیکنان مسئولیتهای خود را به عهده بگیرند. بیلی یادداشتهایی برداشت و همه چیز را روی یک صفحه بزرگ کاغذ نوشت، آن را پیش از شروع بازی به دیوار رختکن میچسباند. “به آنها میگفتم این کاری است که گفتید انجام میدهید. اگر در انجام هرکدام از این وظایف کوتاهی میکردند، برگه را دوباره پس از جلسه تمرین نشان میدادم و میگفتم: این قولهای شما بود بچهها…”
ساندرلند موفق به پیروزی برابر پورتسموث شد؛ تیمی که تیاگو موتا در ترکیب داشت؛ بازیکنی که تازه از اتلتیکو مادرید جدا شده بود و دوران آزمایشی خود در تیم را می گذارند. او طی 18 ماه بعد توانست همراه با اینتر میلان به قهرمانی لیگ قهرمانان برسد. هندرسون و سایر هافبکهای ساندرلند اطراف این بازیکن را گرفته بودند، اجازه تملک توپ را به او نمیدادند و همین مسئله باعث تجدید نظر ردنپ راجع به مناسب بودن این هافبک برای تیمش شد. هرچند ساندرلند 1-0 مغلوب شد اما عملکرد آنها در آن بازی این اعتماد به نفس را به بازیکنان داد که چندان هم از سطح تیم اصلی دور نیستند.
فصل 09 – 2008 برای تیم زیر 21 سالههای ساندرلند فصل موفقیتآمیزی بود. آنها در بخش شمالی لیگ جایگزینهای لیگ برتر اول شدند اما در فینال ملی به استون ویلا باختند. پیش از این هم توانسته بودند در دورهام سنیور کاپ، که تحت سلطه باشگاههای غیر محلی بود، به قهرمانی برسند.
هندرسون برخی از این لحظات را به خاطر پیوستن به تیم اول از دست داد. او در اولین بازیاش به عنوان بازیکن ذخیره در جریان شکست 5-0 برابر چلسی به میدان رفت. او در ژانویه 2009 در ادامه مسیر پیشرفتش به عنوان بازیکن قرضی به کاونتری سیتی رفت.
استفن رایت در ساندرلند بود و وقتی کریس کولمن، سرمربی کاونتری سیتی، از او نظرش را در مورد هندرسون پرسید، این مدافع نظر مساعدش را به سرمربی آینده تیم ملی ولز اعلام کرد. از دید رایت، هندرسون بازیکنی رویایی برای همکاری بود چرا که در پست مدافع راست مانند یک سپر محافظ بود. هندرسون توانست تاثیرگذار ظاهر شود و اولین گل زندگی حرفهایاش را مقابل نوریچ به ثمر رساند؛ گلی که در انتهای فصل تاثیرات بسزایی گذاشت زیرا نوریچ سقوط کرد و کاونتری در لیگ ماند.
ساندرلند پس از جدایی کین تحت هدایت سرمربی جدید فعالیت میکرد و وقتی هندرسون بازگشت، باید یکی دیگر از کاپیتانهای سابق منچستریونایتد را به عنوان سرمربی تحت تاثیر قرار میداد. با این حال در ابتدای تابستان به گوش مکنامی رسید که هندرسون با گروهی از بازیکنان جوانتر که آینده روشنی در باشگاه ندارند، وقت میگذراند و او نگران شد که این موضوع روی تمرکز جوردن تاثیر بگذارد. مکنامی میخواست که او از آنها فاصله بگیرد و بازیاش را بهتر کند برای همین او را به دفترش فراخواند:” به او گفتم چیزهایی شنیدم و او کمی ناراحت شد. میخواست بداند چه کسی چه حرفی زده است. او گفت:” این واقعیت ندارد.” از این مسئله که یک نفر -شاید از هم تیمیهایش- راجع به او بدگویی کرده باشد، خوشش نمیآمد. بنابراین او را به چالش کشیدم: از اینکه صرفا اولین اسم در تیم ساندرلند باشی راضی هستی؟ او گفت:” منظورت چیست؟” گفتم: نمیخواهی به یکی از 4 تیم برتر لیگ برسی؟ هدف بعدیات باید این باشد و بعد هم بازی برای تیم ملی انگلیس.”
مکنامی به صحبت در مورد قدرت درونی هندرسون علاقه دارد. او اولین بازی تیم را هنگامیکه ساندرلند در شرایط دشواری در لیگ قرار داشت، به خاطر دارد. هندرسون به تازگی از سنین نوجوانی گذر کرده بود اما پشت کرنرها و ضربات آزاد تیم قرار میگرفت. او همیشه در این کار موفق نبود و بعضی از هواداران ساندرلند هم این مسئله را با صدای بلند بیان میکردند:” اما او باز هم پشت کرنر بعدی قرار میگرفت.”
نتایج پروزون نشان میداد که هندرسون یکی از آمادهترین بازیکنان حاضر در تیم اصلی بود. او در کنار دیوید مایلر، یک ایرلندی دیگر مانند هوریهان که دوست صمیمی جوردن شده بود، در مسافت پیموده شده در زمین رکورد زده بودند. اسکات پیرس میگوید:” بعد از حضور در کاونتری و موفقیت در آنجا، روند پیشرفتش سرعت عجیبی به خود گرفت و تبدیل به ورزشکاری استثنایی شد.”
در روز اول تمرین پیش فصل در تابستان 2009، هندرسون در تست دویدن از همه تیم جلو میزد و بعضی از بازیکنان اصلی برای جلوگیری از خجالتزدگی شخصیشان از او میخواستند که عقبتر بدود. همان موقع بود که هندرسون برگشت و به مودبانهترین حالت ممکن به آنها فهماند که سرشان به کار خودشان باشد. او گفت:” تلاش میکنم که به خواستهام برسم.” هیچکس نمیتوانست به او برسد.