60 اسطوره تاریخ لیگ برتر؛ رابی فاولر (42)
هفتیک- “از بچگی من را به عنوان یک گلزن میشناختند. ولی وقتی خوب گل میزنید، مردم فکر میکنند که شما فقط گلزنی بلدید. دوست دارم اینطور فکر کنم که بازی من فراتر از گلزنی صرف بود. نمیگویم مثل مسی و رونالدو بودم ولی از امتحان کردن کارهای غیر روتین ترسی نداشتم”. اینها جملات رابی فاولر بود.
ما راجع به یک بازی خاص صحبت میکنیم. یک شنبه بود؛ اول اکتبر سال 1995. لیورپول در دیداری خارج از خانه در لیگ برتر به مصاف منچستریونایتد میرفت. آیا فاولر آن بازی را به خاطر دارد؟ “خیلی شفاف و واضح، رفیق! ولی راستش را بخواهید برایم عجیب است که کس دیگری آن را به یاد دارد. من دو گل عالی زدم و بهترین بازیکن زمین شدم ولی روزنامههای فردا فقط در مورد اریک کانتونا بود- که البته حق داشتند ولی به نظرم این اتفاق، سمبلی از دوران فوتبالی من است.”
در آن بازی، کانتونا پس از 8 ماه محرومیت که به خاطر ضربه کونگ فویی که به یک هوادار کریستال پالاس زده بود، محروم شده بود، به میادین بازگشت. رنگ پرچم فرانسه به حد زیادی در استادیوم به چشم میخورد- هم در پرچمهای این کشور و هم روی صورت هواداران- که دیوید لیسی، خبرنگار گاردین، آن روز را “نسخه مانکونی (اهالی شهر منچستر) روز ملی فرانسه” توصیف کرد.
کانتونا یقههایش را بالا داد، سینهاش را باد انداخت و در توصیف دقیق تر، طوری به لیگ برتر بازگشت که انگار رقابتها متعلق به او است (این ادعا در اواسط دهه 90 خیلی هم دور از ذهن نبود). کانتونا حرف اول و آخر را در زمین زد و تنها پس از 67 ثانیه که از شروع بازی گذشته بود، یک پاس گل برای نیکی بات ارسال کرد و در نیمه دوم یک پنالتی را به گل تبدیل کرد. همانطور که هوادار یونایتد، در خارج از بازی به دوربین اسکای اسپورتس گفت:” خدا برگشته”.
اما در این بین، بازگشت دوم کانتونا زیر سایه پسر بچه 20 سالهای قرار گرفت که او هم لقب “خدا” را دریافت کرده بود. هم تیمیهای فاولر از روز اولی که او تمرینات را با تیم اصلی لیورپول آغاز کرد و هر جلسه تمرین را به یک کلاس تخصصی تمام کنندگی تبدیل کرد، او را با این لقب خطاب میکردند. او تکبر و یا حضور کاریزماتیک کانتونا را نداشت ولی استعدادش مسحور کننده بود. از نگاه هم تیمیهایش، او استعداد خدادادی بود. گل اولش تکان دهنده بود. او از گوشه چپ محوطه جریمه و از زاویهای بسیار دشوار توپ را به گوشه دروازه ارسال کرد. کنج دروازه، سه جاف؛ هر چه که دوست دارید اسمش را بگذارید. زدن چنین گلی مقابل هر دروازهبانی نفسگیر و استثنایی بود، چه برسد که او پیتر اشمایکل باشد.
فاولر، 25 سال بعد با خنده گفت:” میدانستم دارم چه کار میکنم. زاویه عجیبی بود ولی دلیل اینکه چنین شوتی زدم این بود که دو یا سه دقیقه قبلتر، در موقعیتی مشابه بودم و توپ را سانتر کردم و یان راش یک موقعیت خوب را از دست داد، بنابراین وقتی دوباره توپ را دریافت کردم، اشمایکل فکر کرد که همان کار را خواهم کرد. فضای زیادی برای هدف گرفتن وجود نداشت ولی ضربه خوبی زدم و وارد دروازه شد. گل زدن در اولدترافورد برابر دروازهبانی در حد و اندازههای اشمایکل فوقالعاده بود.”
گل دوم هم مثل گل اول، جسورانه بود. توپ را روی پاس مایکل توماس در سمت چپ دریافت کرد و در برخوردی شانه به شانه از گری نویل، هم تیمیاش در تیم زیر 21 سال انگلیس، رد شد و به سمت دروازه یونایتد حرکت کرد و این بار با پای راستش، یک ضربه چیپ زد و توپ را از بالای سر اشمایکلِ ترسناک عبور داد.
فاولر گفت:” من به سریع بودن مشهور نبودم. در مسافتهای کوتاه سریع میدویدم ولی در مسافتهای طولانی سرعت بالایی نداشتم و برای همین بود که مجبور شدم با شانهام گری نویل را از سر راه بردارم. هیچوقت برایم مهم نبود چه کسی جلویم ایستاده. به عنوان بازیکن، همیشه انگیزهام بیشتر از دیگران بود. همانطور که به اشمایکل نزدیک میشدم، در خروجش از دروازه کمی لیز خورد که باعث شد تصمیمم را بگیرم. او معمولا از دروازه خارج میشد و یک پرش “ستاره دریایی” میکرد تا دروازه را برای مهاجم کوچکتر کند ولی من لیز خوردنش را دیدم بنابراین قبل از اینکه خودش را آماده کند، چیپ زدم.”
فاولر طوری داستان را تعریف میکند که انگار کار آسانی انجام داده. جالبتر اینکه او طوری بازی میکرد که این نمایشهای او واقعا آسان به نظر میآمد. او در پایان چهارمین فصل حضورش در لیورپول، زمانیکه 22 ساله شده بود، در 188 بازی در تمامی رقابتها، 116 گل زده بود. و هر چقدر که این آمار فوقالعاده باشد، بیانگر تنوع و کیفیت استثنایی این گلها نیست.
برخی از این گلها از غریزه تمامکنندگی او نشات میگرفت که پا یا سرش را مقابل سانترها قرار میداد یا به سمت توپی که در محوطه جریمه در مالکیت کسی نبود، حمله میکرد. برخی هم به خاطر اینکه او دقیقا میدانست چطور زمانی که در فاصله 25 متری دروازه پا به توپ شده، آن را در هر شرایطی به گوشه دروازه بفرستد. ولی گلهایی که در ذهن فوتبال دوستان مانده، آنهایی بوده که به صورت خودجوش و عجیب و غریب به ثمر رسید و باعث شد تا همه را وادار کند به تماشای فاولر بنشینند.
یک نمونه کلاسیک آن در ماه مارس 1996 در آنفیلد و در دیدار مقابل استون ویلاست؛ زمانیکه او پشت به دروازه، پاسی از جیسون مک آتییر دریافت کرد و با یک چرخش استثنایی، استیو استانتون را جا گذاشت و یک شوت مهارنشدنی از فاصله 25 متری به سمت دروازه بوسنیچ شلیک کرد و توپ به گوشه دروازه فرستاده شد. فاولر اینگونه بود. او یک ترکیب نادر بود: یک گلزن فوقالعاده که گلهای فوقالعادهای هم میزد.
در آن چهار فصل او مهار نشدنی بود. شاید حتی توقفناپذیر. او چهار روز پس از تولد 22 سالگی، هشتاد و سومین گلش در لیگ برتر را زد. نمونههای مشابه در آن سن؟ مایکل اوون 73 گل زده بود، رونی 60 گل، هری کین 24 گل و مارکوس راشفورد 32 گل. کلماتی مثل “حیرتآور”، کمتر توسط ورزشی نویسها استفاده میشود ولی این موضوع در مورد فاولر صدق نمیکرد. وقتی این کلمات درباره استعداد فاولر جوان استفاده میشد، کاملا به جا به نظر میرسیدند. او بسیار طبیعی، غریزی، بسیار خونسرد و بسیار تکنیکی فوتبال بازی میکرد.
او از یک جنبه دیگر هم طبیعی بود. حتی با استانداردهای آن زمان هم او به شکلی استثنایی تحت تاثیر شهرت، ثروت و احترامی که هواداران لیورپول برای بازیکنی مثل او قائل بودند، قرار نگرفته بود. در حالیکه کانتونا شخصیتی متکبر و خودستا داشت و حضوری سنگین که پس از دوران فوتبالش باعث شد وارد دنیای بازیگری شود و آلن شیرر خودش را در جایگاه بزرگ مهاجم اصلی تیم ملی انگلیس میدانست، فاولر از این قید و بندها آزاد بود و شخصیت بیپرده، رک و راستی داشت. آن روز در اولدترافورد، او هنوز رگههایی از رنگ موی مش که دوستانش در فالیراکی (روستایی ساحلی در یونان) در یک تلاش احمقانه سعی داشتند موهای او را رنگ کنند، درون موهایش داشت و در این رابطه گفته بود:” این رنگ مو باعث شده بود مثل احمقها شوم و سالها طول کشید تا از موهایم خارج شود.”
میشد این پسربچه را از تاکتث (محلهای در لیورپول که فاولر در آن متولد شده) خارج کرد ولی نمیشد فکر تاکتث را از سر این پسربچه بیرون آورد. گاهی او با جمله قبلی و حس اینکه او به عنوان” یک بیسر و پا که چهار دست و پا از بدبختی فرار کرده” معرفی شده بود، به مشکل برمیخورد. اما واقعیت این بود که اصالت و نقاط تاریک فاولر، تا زمانیکه او در مسیر درستی قرار داشت، به شهرت و جذابیتش افزوده بود.
او بارها به عنوان یکی از “پسرهای جذاب” لیورپول معرفی شد ولی اگر این لقب، تصویری از آن آدمهای هیجانطلب که زندگی لوکسی دارند در ذهنتان شکل میدهد، فاولر با این تصویر همخوانی ندارد. پس از به ثمر رساندن هر پنج گل در پیروزی 5-0 لیورپول مقابل فولام در جام اتحادیه، او این برد شیرین را با یک پرس برنج سرخ شده به همراه سیب زمینی جشن گرفت و برای هضم آن هم یک بطری “ارن برو” نوشید. با یک “فورد اسکورت” که از عمویش به قیمت 800 پوند خریده بود، رانندگی میکرد. به گفته خودش هم “ماشین خوبی نبود. رنگش بژ بود و داخلش قهوه ای. مردم به من اعتراض میکردند چون بعد از بازی به یک رستوران محلی چینی رفتم و غذایم را گرفتم ولی من فقط عادی بودم. فکر نمیکنم هیچوقت واقعا تغییر کرده باشم.”
او مثل انسانی به نظر میرسید که زندگی عادی خودش را دارد. نه لزوما در خارج زمین بلکه به خصوص در داخل زمین- گلزنی میکرد و خوش میگذراند. او و استیو مکمنمن پس از نمایشهای درخشان، به شدت هیجانزده میشدند. در مصاحبههای بعد بازی که معمولا توپی در دستش بود که به خاطر هتتریک در بازی، آن را برداشته بود، سعی میکرد یا مصاحبه کننده را دست بیندازد یا خودش را. در دنیایی که خیلیها خودشان را جدی گرفته بودند، فاولر فقط سعی داشت که لذت ببرد. او گفت:” ولی میدانستم که چه زمانی باید جدی باشم.”
گاهی مربیان لیورپول- البته گرام سونس و روی ایوانز کمتر و ژرار هولیه بیشتر- دوست داشتند که فاولر تغییر کند. یک بار او به خاطر پوشیدن تیشرتی در حمایت از آنهایی که شغلشان را در بندر لیورپول از دست داده بودند، 900 پوند توسط یوفا جریمه شد. یک بار دیگر هم به خاطر واکنشش به شعار “معتادهای بیبته” که هواداران اورتون در دربی مرسیساید 1999 میخواندند که او شروع به بالا کشیدن خط دروازه با بینیاش (مثل مصرف کوکائین) کرد (هولیه به شکلی باورنکردنی مدعی شد که فاولر فقط داشت ادای “علف خوردن” را در میآورد وبا هم تیمی جدیدش، ریگوبرت سونگ در تمرینات روی این خوشحالی کار کرده بودند).
کشیدن خط دروازه (به شکل مصرف مواد مخدر) از آن جنجالهایی است که این روزها حتی نمیتوان به آن فکر کرد. در واقع حتی در آن موقع هم شوکهکننده بود. درست مثل 5 هفته قبلش، وقتی فاولر پشت به گرام لو سو خم شد که اشاره به شایعه همجنسگرا بودن بازیکن چلسی داشت.(این شایعه همان قدر اعتبار دارد که شایعه اعتیاد فاولر به مواد مخدر). هر دو موضوع توسط اتحادیه با دادرسی مشابهی روبرو شد و فاولر 32 هزار پوند جریمه و 6 بازی محروم شد. در آن زمان او فکر میکرد که بیش از حد به این اقدامات او واکنش نشان داده شده است. اما امروز او به اشتباه بودن این رفتارها اعتراف کرده است.
در آن مقطع، لیورپول یک مهاجم گلزن بومی دیگر نیز در اختیار داشت. اوون 4 سال از فاولر جوانتر بود، راه میرفت و گل میزد و شمایل یک ذهن با تجربه را داشت که روی شانههایی جوان قرار گرفته بود. اوون هم مثل فاولر یک گلزن ذاتی بود. آنها دو تیپ مهاجم متفاوت بودند ولی بزرگترین تفاوتشان، چهره آنها بین هواداران و رسانهها بود. شهرت اوون به بیش از حد پاک و درست بودنش بود. اما در نقطه مقابل، فاولر به یاغیگری شهرت یافته بود- هواداران دو آتشه لیورپول برای اذیت کردن فاولر، او را “آشوبگر تاکتث” صدا میکردند.
نکته جالب اینجاست که هر چه فاولر به خاطر وجههاش دچار مشکل میشد، مایکل اوون توسط ایجنتش چهرهای “پاک و پاکتر” پیدا میکرد زیرا مدیر برنامههایش قصد داشت از او در برنامههای تبلیغاتی در کنار فوتبال استفاده کند. فاولر هم اگر کسی را داشت که وجهه او را بین هواداران و رسانهها تغییر دهد و یا حداقل کم و کاستیهایش را بپوشاند، میتوانست جایگاهی مثل اوون پیدا کند. یا دست کم در انتخاب مصاحبههایش دقت بیشتری به خرج میداد؛ حتی با این وجود که او همیشه تاکید دارد که تنها به خاطر یکی از مصاحبههایش که در پاسخ به این سوال که از چه چیز بدش میآید، جواب داد “گری نویل لعنتی”، همواره مواخذه شده است.
این باعث شد که فاولر به قول خودش، به عنوان “یک لاتِ گستاخِ خشن” شناخته شود و اگر حالا از چنین وجههای پشیمان است، علتش این است که آن موقع هم میدانست باهوشتر از این لقبی است که به او داده شده است. او جسور بود و بسیار با استعداد و هر کاری که انجام میداد برای خندیدن خودش یا خنداندن دیگران بود. در نوجوانیاش هم اوضاع تفاوتی نداشت. وقتی با تیم مدرسه فوتبال لیورپول راهی سوئیس شده بودند، ابروهای یکی از هم تیمیهایش را با ماشین اصلاح از ته زد (و ابروهایش خودش را هم از ته زد تا کسی به او شک نکند). این اتفاق بیشتر از روی شوخ طبعی نوجوانانه او بود تا از تمایلش به هرج و مرج ولی باعث شد که او وجهه “پسر بد” را پیدا کند؛ ولی در واقعیت، او پسر بچهای بود که به خاطر استعداد فوقالعادهاش، باید در مقابل دیگران ادای بزرگترها را در میآورد.
تفاوت بین او و اوون به بالاترین حد ممکن خود رسیده بود. در واقع، گاهی اینطور به نظر میرسید که در اولویت بودن اوون به جای او، نشانهای از شروع پایان برای فاولر در آنفیلد است. واقعیت اما واضحتر و شفافتر بود: مصدومیت. پس از به ثمر رساندن 116 گل در در 188 بازی در تمامی رقابتها در 4 فصل اول در لیورپول، فاولر در 143 بازی بعدی در 4 فصل و نیم بعد، 55 گل به ثمر رساند و در نهایت در دسامبر 2001 فروخته شد. مصدومیت جدی از ناحیه زانو و مچ، باعث شد که از بیرحمی در گلزنی فاصله بگیرد.
او در روز خوبش از همه بهتر بود که این “همه”، حتی شامل اوون هم میشود. او در سال 2001، گلهای فوقالعادهای در فینال جام اتحادیه و جام یوفا به ثمر رساند و لیورپول توانست سه جام در آن فصل کسب کند. ولی تعداد این روزهای خوب کمتر و کمتر شد و فواصل بین آنها بیشتر و بیشتر. او دیگر هیچگاه با هولیه چشم در چشم نشد؛ مربیای که یک مهاجم قدرتمند و قابل پیشبینیتر مثل امیل هسکی را به عنوان زوج مایکل اوون ترجیح میداد.
مدت زمان اختلاف او با هولیه به حدی زیاد بود که در هنگام جدایی، انگار از شر باشگاه راحت شده بود. آرسن ونگر دو بار شرایط جذب او برای آرسنال را جویا شد ولی فاولر در نهایت با 11 میلیون پوند راهی لیدزیونایتد شد. در دورهای که او با زدن 12 گل در 18 بازی، به نظر میرسید که وارد دوران جدیدی در آن سوی کوههای پنینز شده، هواداران لیدز از خرید او دچار سردرگمی شده بودند- البته موضوع تواناییهای فاولر نبود ولی آنها برایشان سوال شده بود که چرا پیتر ریدزدیل، مدیر باشگاه، در مقطعی که باشگاه از لحاظ اقتصادی شرایط بسیار سختی را سپری میکند، چنین خرید هوسبازانه و گران قیمتی انجام داده است.
با بالا رفتن هزینهها، فاولر در فصل بعدش به منچسترسیتی فروخته شد؛ جاییکه با وجود چندین گل به یادماندنی، هیچگاه نتوانست در طول دوران سه ساله حضورش، جا بیفتد و خوش بدرخشد. با وارد شدن لیگ برتر به دورانی متفاوت که در آن، قدرت و سرعت از پیش نیازهای مهاجم شدن بود و عملکرد فردی از اهمیتی کمتر برخوردار شد، استعداد ذاتی فاولر به نظر دیگر برای درخشش در بالاترین سطح کافی نبود.
او روزهای اوج را پشت سر گذاشته بود و در 30 سالگی به عنوان بازیکن آزاد در ژانویه 2006 به لیورپول بازگشت. این انتقال به نفع هر دو طرف شد. هر چند که او در تیم رافائل بنیتس مهاجم جانشین بود ولی 12 گل زد که 8 گلش در لیگ برتر به ثمر رسید. او در ادامه به کاردیف سیتی و بلکبرن راورز پیوست و در نهایت با 163 گل کارش را در لیگ برتر به پایان رساند. تنها 6 بازیکن در لیگ برتر بیشتر از او گل زدهاند- آلن شیرر، رونی، اندی کول، سرخیو آگوئرو، فرانک لمپارد و تیری آنری- و این نکته را باید ذکر کرد که بیش از نیمی از گلهایش پیش از تولد 22 سالگیاش به ثمر رسیده شد.
حس نوستالژیک بودن فاولر با سپری شدن هر فصل افزایش یافت. این در حالی است که فاولر فکر میکرد که شاید با توجه به وجههاش در بین هواداران لیورپول و جامعه فوتبال، خاطره خوبی از او در اذهان نماند. دو دلیل برای این تفکرش داشت. یکی اینکه بعد از او، لیورپول در طول دهه گذشته مهاجمان بسیار خوبی از جمله فرناندو تورس، لوئیس سوارز، روبرتو فیرمینو، سادیو مانه و محمد صلاح را در اختیار داشته است. دیگر دلیل این بود که روزهای اوج فوتبال او در اوایل دوران حرفهایاش بوده است. برای آنهایی که از اواخر دهه 90 فوتبال دیدن را شروع کردهاند، فاولر شاید کسی باشد که در موردش اغراق شده، به این علت که به جای اینکه او را با گلهای پرشمار و استثناییاش به یاد بیاورند، با این موضوع به یاد میآورند که او به ندرت گلزنی میکرد.
وقتی بازیکنی در سن بسیار کم به اوج فوتبالش میرسد و تاثیرگذاریاش به خاطر مصدومیت کمرنگ میشود، همیشه میل شدید برای تمرکز روی سالهای از دست رفته و با حسرت یاد کردن از دوران فوتبالی که میتوانستند رقم بزنند در آنها وجود دارد. او در این رابطه گفته بود:” بله متوجهم. علتش این بود که در سن خیلی کم، گلهای زیادی زدم.”
طبیعی است که فاولر گاهی در ذهنش خطور میکند که “اگر اینطور میشد چه؟” ولی خیلی در این فکر نمیماند. زمان زیادی طول نمیکشد تا او ذهنش را به خاطراتی معطوف کند که خنده به لبهایش بیاورد؛ آن چهار سال ابتدایی فوتبالش که او در لیگ برتر طوفان کرده بود، برای خوشگذرانی گل میزد و بهترین روزهای زندگیاش را پشت سر میگذاشت.