کارخانه استعدادسازی بنفیکا: برندههای آینده توپ طلا اینجا هستند!
هفتیک- «فقط میخواهم صدای برخورد توپ با پا را بشنوم.» این را ژوائو میلو میگوید.
یک روز طولانی که با کار کردن با چند گروه سنی مختلف گذشته رو به اتمام است. آکادمی فوتبال بنفیکا در سِیشال، در حومهی جنوبی لیسبون، در نزدیکی رودخانهی تاگوس در تاریکی فرو میرود.
در این ساعت سخت است که چیزی بهجز بازیکنان را ببینی. بیش از پنجاه نفر از آنها، در دو گروه سنی مختلف در حال دویدن بهدنبال توپ و دویدن بهدنبال رویاهایشان هستند. در زیر نور نورافکنها.
میلو مربی گروه سنی زیر چهارده سالههاست و تازه توضیح تمرین پاسکاری مثلثیشکل را به شاگردانش به پایان برده: پاس دادن توپ با پای راست به بازیکن سمت چپی و با پای چپ به بازیکن سمت راستی. او باعث میشود که اجرایش ساده بهنظر بیاید. اما اجرای آن برای بعضی از بازیکنان بسیار دشوارتر است. پس از برخورد یک پاس دیگر به مانع صدای فریاد میلو نیز بلند میشود: «قیف زرد بهترین مدافع تمرینات ماست. او همهی توپها را مال خود میکند.»
با شنیدن این جمله چند نفر از ما که از کنار زمین مشغول تماشای تمرین هستیم به خنده میافتیم. اما میلو با شاگردانش شوخی ندارد. او برای کار کردن اینجاست. برای تمرین دادن بهترینها و پرورش دادن بازیکنانی که قرار است روزی در سطح اول فوتبال پرتغال و در بزرگترین باشگاههای این کشور بازی کنند.
هفتهی گذشته ژورنالیستهای اتلتیک به آکادمی بنفیکا دعوت شدند تا از نزدیک شاهد این پروسه باشند. به ما اجازهی دسترسی به تمامی نواحی آکادمی داده شد و توانستیم نگاهی کامل به کارخانهی پرورش استعداد بنفیکا بیندازیم. دانستیم که بهترین راه برای دیدن یک ژوائو فلیکس جوان دراز کشیدن بر روی زمین است. ما شاهد تمریناتی بودیم که پیامهای پنهانی در دل خود داشتند. جانشین احتمالی ژوائو کانسلو را از نزدیک دیدیم و شاید مهمتر از همه اینکه فهمیدیم چقدر برای مربیان آکادمی بنفیکا مهم است که ببینند یکی از شاگردانش توانسته به تیم اصلی راه پیدا کند.
پدرو مارکز، مدیر فنی تیم جوانان میگوید: «این بزرگترین دستاورد برای ماست. گرچه میتوانیم قهرمان لیگ زیر پانزده سالهها شویم که بسیار هم مهم است، اما دستاورد اصلی این است که ببینیم شاگردانمان سرانجام به رویای خود رسیدهاند. زمانی که در استادیوم اصلی برای بنفیکا بازی میکنند و پرواز شاهین افسانهای را بهچشم میبینند. هیچ احساسی بهتر از این نیست. ما میدانیم که این چقدر برای آنها ارزشمند است، اما برای ما نیز همینطور است. هرگاه که شاگردان خود را در تیمهای بزرگ میبینیم سر ذوق میآییم. و هرگاه میبینیم که آنها روی نیمکت نشستهاند زیر لب میگوییم که آن بچه را به زمین بفرست، او میتواند بازی کند!»
در طی سالهای اخیر مارکز و همکارانش توانستهاند بازیکنان بزرگ فراوانی را تحویل فوتبال اروپا دهند. روبن دیاز، برناردو سیلوا و رناتو سانچز از جملهی آنها هستند. یکی از آخرین نمونهها گونچالو راموس بود که با هتتریک در جام جهانی مقابل سوئیس توانست نگاهها را بهسمت خود خیره کند. تصویر بسیاری از بازیکنان آکادمی بنفیکا که توانستهاند بدل به فوتبالیستهای بزرگ شوند در تونل منتهی به رختکن آکادمی نقش بسته است. در این تونل بهزودی جایی نیز برای آنتونیو سیلوا باز خواهد شد. مدافع میانی نوزده سالهای که این فصل توانسته اولین بازی خود برای تیم بزرگسالان بنفیکا را انجام دهد و به همین زودی مورد توجه باشگاههای بزرگ اروپایی قرار گرفته است.
سیلوا در کنار گونچالو راموس، فلورنتینو لوئیز و گونچالو گوئدس یکی از چهار بازیکن سابق آکادمی محسوب میشود که توانستند به یکی از بازیکنان ثابت بنفیکا تبدیل شوند. رودریگو ماگالائش که از سال 2005 در آکادمی بنفیکا مشغول به کار است، میگوید که به پرورش این چهار نفر افتخار میکند:«اما این کافی نیست. ما باید حداقل شش یا هفت بازیکن داشته باشیم که در تیم اصلی بازی کنند، قهرمان چمپیونزلیگ شوند و سپس یکی دوتای آنها جایزهی توپ طلا را ببرند.»
حالت چهرهی ماگالائش حین بیان این جملات نشان میدهد که او کاملا جدی است. این جملات از بسیاری جهات نشاندهنده سطح جاهطلبی موجود در آکادمی بنفیکا هستند.
***
مسیر طولانی و پر پیچ و خم منتهی به استادیو دالوژ (ورزشگاه خانگی بنفیکا) برای بعضی از بازیکنان از سن پنج سالگی آغاز شد. ماگالائش میگوید که اولین دیدارش با ژوائو فلیکس در آن سن انجام شد و پسرک پنج ساله او را شدیداً تحت تاثیر استعداد خود قرار داد. او با یادآوری آن خاطره درحالیکه برقی در چشمانش پدیدار شده میگوید:«من او را در یک زمین سرپوشیده در ویسئو دیدم. یادم هست یکی دو بار روی زمین دراز کشیدم تا بهطور دقیق شیوهی لمس توپ توسط پاهای او را ببینم. شگفتانگیز بود.»
ویسئو یکی از پنج مرکز استعدادیابیای است که بنفیکا در پرتغال دایر کرده تا قادر به جذب و پرورش استعداد از اقصی نقاط کشور باشد. دو آکادمی اصلی باشگاه یکی در لیسبون است که گروههای سنی پایینتر هر بعدازظهر در آن تمرین میکنند و دیگری در سِیشال که از اعضای تیم زیر چهارده سالهها گرفته تا تیم دوم و تیم اصلی بنفیکا در آن تمرین میکنند. در حال حاضر بیش از 500 بازیکن در سطوح مختلف سنی عضو آکادمی بنفیکا هستند و 115 مربی نیز در این آکادمیها مشغول به کار هستند. این یک پروژهی عظیم است. علاوه بر اینها 90 کارمند دیگر نیز در پستهای مختلف از جمله خدمات رفاهی، تغذیه، تیم پزشکی و روانشناسی و… در سِیشال مشغول به کارند. این کمپ تمرینی که در سال 2006 افتتاح شده شامل 9 زمین تمرین است.
البته ادارهی چنین پروژهای ارزان نیز نبوده. هزینهی سالانهی ادارهی آکادمی بنفیکا چیزی مابین ده تا دوازده میلیون یورو است. اما روی دیگر ماجرا این است که سه نفر از اعضای سابق آکادمی اکنون برای تیم اصلی بازی میکنند که ارزش آنها روی هم چندین برابر هزینهی سالانهی ادارهی آکادمی است. دیگر به مبالغ هنگفتی که باشگاه در گذشته از فروش محصولات آکادمی خود کسب کرده اشاره نمیکنیم.
مارکز میگوید: «بهنظرم بنفیکا در قیاس با سایر باشگاهها کاملا متمایز و متفاوت است چرا که کار آکادمی برای ما یک پروژهی بسیار بلندمدت بهشمار میرود. ما بهسراغ خرید بازیکنان مستعد زیر شانزده سال یا زیر هفده سال از سایر آکادمیها نمیرویم تا دو سه سال بعد آنها را به تیم اصلی بفرستیم. این استراتژی در سایر باشگاهها بهکار گرفته میشود. اما شیوهی ما این است که بازیکنان را از سنین بسیار پایین پرورش دهیم، آنها را با بنفیکا آشنا کنیم و با باشگاه پیوند دهیم. این کار از طریق پنج مرکز استعدادیابی ما آغاز میشود. این نقطهی ورود بازیکنان به این پروژه است. گونچالو راموس و آنتونیو سیلوا هردو از طریق همین مراکز استعدادیابی جذب آکادمی شدند، آنتونیو در شمال کشور و گونچالو در فارو. شاگردان ما زمانی بسیار طولانی در کنار ما هستند و پرورش آنها سالها زمان میبرد. چیزی نیست که یکشبه حاصل شود.»
داستان آنتونیو سیلوا جالب است. پس از کشف استعدادش در ویسئو، او برای اقامت دائم به آکادمی سِیشال دعوت شد. اگرچه این یک فرصت فوقالعاده برای یک کودک مستعد بود، اما هیچکس نمیتواند ادعا کند که ترک خانه در آن سن و سال کار آسانی است. باشگاه با دقت فراوان هماتاقیهای او را انتخاب کرد. در سِیشال هر بازیکن دستکم با یک نفر دیگر هماتاق است. مدیران آکادمی تمام توان خود را بهکار گرفتند تا این تجربه را تا حد امکان برای او ساده کنند، یا به گفتهی مارکز “در غیاب والدینش حکم آنها را برای او داشته باشند”. این تجربه برای برخی از بچهها سادهتر از سایرین است. برای سیلوا اما در آغاز اوضاع کمی سخت بود و او سرانجام بهنزد خانوادهاش برگشت. خانهای که 290 کیلومتر با سِیشال فاصله داشت.
مارکز که زمانی یکی از آنالیزورهای منچسترسیتی بوده است، میگوید:«داستان پرورش بازیکنان همیشه هم قصهی رنگینکمان و روزهای آفتابی نیست. مدیریت بالا و پایینهای پروسه، چالشها و حتی لذتهای این مسیر فقط در صورتی ممکن است که شما به بچهها و همچنین به خانوادهی آنها نزدیک باشید. میبایست دقیقاً شخصیت آنها را بشناسید. در مورد آنتونیو باید بگویم که چالشهای او ابداً چالشهای فوتبالی نبودند. ماجرا بیشتر به تطبیقپذیری او با این محیط مربوط بود. ما و خانوادهی او هردو موافق بودیم که بهتر است آنتونیو به خانه برگردد. ما توانستیم باشگاهی را پیدا کنیم که او بتواند یک سال دیگر در آنجا تمرین کند. سپس در سال بعدش هم همین را تکرار کردیم. او با این شرایط تطبیقپذیری بیشتری داشت.»
حضور سیلوا در تیم اصلی در این فصل یک غافلگیری بهشمار میرود. فصل گذشته او عضوی از تیم زیر نوزده سالههای بنفیکا بود و بههمراه این تیم توانست قهرمان لیگ جوانان یوفا شود. آنها در فینال 6-0 سالزبورگ را شکست دادند. برادر ژوائو فلیکس یعنی هوگو نیز عضو این تیم بود؛ همچنین ژوائو نوس، یک هافبک هجده سالهی مستعد که او نیز این فصل توانسته اولین بازی خود برای تیم اصلی را انجام دهد. یکی از تصاویر تونل سِیشال عکس این سه نفر در کنار هم در جشن قهرمانی بنفیکا در لیگ جوانان است.
مسیر طبیعی پیشرفت برای سیلوا پیوستن به تیم زیر 23 سالهها یا تیم دوم بنفیکا بود که اکنون در لیگ دو پرتغال حاضر است. اما او در عوض یکراست راهی تیم اصلی شد. این پس از آن رخ داد که مربی آلمانی بنفیکا یعنی راجر اشمیت برای تمرینات پیشفصل، گروهی از بازیکنان آکادمی را به تیم اصلی دعوت کرد.
مارکز میگوید:«ما عمیقا باور داشتیم که سیلوا آماده است تا برای تیم اصلی بازی کند و در آینده حتی بتواند به بازیکن ثابت تیم نیز تبدیل شود. اما هیچکس نبود که انتظار داشته باشد او به همین زودی جای پای خود را در تیم محکم کند و در این سن پایین بهطور مرتب در ترکیب اصلی قرار بگیرد و حتی در چمپیونزلیگ هم بازی کند. این برای همهی ما غافلگیرکننده بود.»
***
فیلیپه کوئلیو، مربی تیم زیر نوزده سالههای بنفیکا میگوید:«ما اسمش را بازی کردن با ذهنیت مثبت میگذاریم. ما میخواهیم که بازیکنان در زمین نزدیک بههم بازی کنند و همه با هم بهسمت یکسوم دفاعی حریف حرکت کنند. هدف ما این است که در زمین برتری عددی داشته باشیم و تمامی فضاها را پوشش دهیم.»
کوئلیو اینها را در توضیح فلسفه و سبک کار آکادمی میگوید؛ موضوعی که بیش از هرکس دیگری صلاحیت صحبت دربارۀ آن را دارد چرا که بیش از شانزده سال است که در آکادمی بنفیکا مشغول مربیگری است و با تمامی گروههای سنی، از زیر دوازده سالهها گرفته تا زیر نوزده سالهها کار کرده است. اصولی که کوئلیو شرح میدهد از ارکان اساسی آرایش 3-3-4 بهشمار میروند که تیمهای آکادمی با آن بازی میکنند. اما نکتهی مهم این است که بازیکنان در عین حال آزادند تا خودشان را در زمین نشان دهند.
کوئلیو میگوید:«معتقدم که پایبندی به خط مشیهای اصلی بسیار مهم است. اما این نیز بسیار مهم است که همهچیز را به بچهها تحمیل نکنیم و استعداد آنها را خراب نکنیم. خوشبختانه این موضوع در بنفیکا دیده نمیشود اما فرهنگی است که پس از ژوزه مورینیو در فوتبال پرتغال جا افتاده است و گاهی اینطور بهنظر میرسد که در حال تماشای بازی مربیان هستیم، نه بازی بازیکنان. آنها تلاش میکنند بازی را به یک رقصآرایی بدل کنند. یک رقص بالهی طراحیشده. اما فوتبال رقصآرایی نیست. بازیکنان باید بتواند بازی را بخوانند و بفهمند. آنها باید خودشان را با شرایط بازی وفق دهند و در لحظه تصمیم بگیرند. ما مربیان در پیمودن این مسیر کمکشان میکنیم. اما این مسیری است که خود بازیکنان باید آن را بپیمایند.»
کوئلیو میگوید موقعیتهایی حین تمرین پیش میآید که او فرضاً دو راه حل برای ادامهی بازی میبیند، اما خود بازیکنان راه حلهای بیشتری میبینند. این حرف کوئلیو یادآور داستانی است که ماگالائش دربارهی برناردو سیلوا برای ما تعریف کرد. ماجرا مربوط به زمانی بود که سیلوا با تیم زیر دوازده سالهها تمرین میکرد و مربی تیم تمرین جدیدی را به بازیکنان داده بود. هر بازیکن پنج یا شش دقیقه فرصت داشت تا جواب را پیدا کند و آن را بهطور کامل توضیح دهد. سیلوا در عرض ده ثانیه به چند راه حل مختلف رسید:«مربی به من گفت: این دیگر یعنی چه؟ حالا مجبورم کل برنامهی تمرینی را داخل سطل آشغال بیندازم.»
کوئلیو میگوید که آنها در آکادمی تمریناتی را دارند که در طی آنها بازیکنان باید بدون آنکه به آنها گفته شود، عملکرد درست را پیدا کنند. این یک شیوۀ هوشمندانه از مربیگری است که به یادگیری نیمهخودآگاه و طبیعیتر منجر میشود.
جلسۀ تمرینی او با تیم زیر نوزده سالهها که درست پیش از مصاحبۀ ما انجام شد نیز بسیار جالب توجه بود. در یکی از تمرینها، چهار دروازۀ کوچک در هر دو سمت زمین قرار داده شده بود. بازی با دو تیم هشت نفره انجام میشد. دو بازیکن بیطرف نیز در دو سمت جلوی دروازهها قرار میگرفتند. بهعلاوه، یک بازیکن مستقل دیگر نیز در مرکز زمین قرار میگرفت و با تیم صاحب توپ بازی میکرد. کوئلیو توضیح میدهد:«این تمرین خلاصهی نگرش ما به فوتبال است. قانون بازی این است که باید با همکاری بازیکنان مستقل توپ را وارد دروازههای کوچک کنید. این میتواند یک همکاری مستقیم دو نفره باشد یا اینکه نفر سومی هم در نفوذ اضافه شود. اما نکته این است که گل تنها زمانی پذیرفته میشود که کل تیم در نیمهی زمین حریف حضور داشته باشند.»
***
ناگهان صدایی بلند شنیده میشود. آنقدر بلند که ثابت میکند گلی در جایی دیگر بهثمر رسیده. کاشف به عمل میآید که تیم زیر 23 سالهها توانسته گل مساوی را در بازی خارج خانه مقابل فامالیکائو بهثمر برساند. بازی از طریق تلویزیونهای موجود در کمپ تمرینی در حال نمایش است. اینجا حتی بازیهای لیگ زیر چهارده سالهها هم پخش تلویزیونی دارند. و واکنشی که به آن گل داده میشود همهچیز را دربارهی فرهنگ موجود در سِیشال به ما میگوید.
نیک چاد، مدیر بخش علم ورزشی آکادمی میگوید:«وقتی به بازیکنان و مربیان آکادمی نگاه میکنم سطح تعهد آنها به بنفیکا حیرتزدهام میکند. اینجا کودکانی را میبینید که هوادار تمامی تیمها در تمامی گروههای سنی و تمامی ورزشها هستند. آنها را حتی در بازیهای تیم بانوان نیز میبینید. آنها همانقدر که بازیکن تیم هستند، هوادار باشگاه نیز هستند.»
چاد که او نیز سابقهی کار در باشگاه منچسترسیتی را در کارنامه دارد، از انبوه آدمهایی حرف میزند که هرکدام بهنوعی حامی این بچهها هستند. با قدم زدن در سِیشال میتوانید این جو را بهخوبی مشاهده کنید. روانشانسان ورزشی نیز مشغول به کار هستند و تمامی جلسات تمرینی را از کنار زمین تماشا میکنند. بازیکنان در صورت تمایل میتوانند در بین تمرینها بهسراغ آنها بروند و با آنها گفتگو کنند.
فیلیپا جونز، روانشناس ورزشی تیم دوم بنفیکا حین تماشای تمرین میگوید:«ما اینجا درست هنگامی که اتفاقات در حال وقوع است، حاضر هستیم و میتوانیم ببینیم که بچهها تحت هر شرایط ویژه چگونه رفتار میکنند. این حضور بسیار بااهمیت است چرا که میتوانیم با آنها حرف بزنیم و بشنویم که چه برداشتی از اتفاقات دارند. من دربارۀ تاثیر درونی یک چیز بر آنها میپرسم و در لحظه شاهد رفتار آنها هستم. گاهی این رفتار با شیوۀ درک و نگرش آنها همخوانی ندارد. برای آنها نیز بسیار مهم است که همینجا با من گفتگو کنند چرا که روانشناسی در اینجا بسیار طبیعیتر است. البته مجبور نیستیم وارد زمین شویم بلکه میتوانیم بعد از تمرین با آنها حرف بزنیم. گاهی آنها از ما مشورت میخواهند و میپرسند که چگونه میتوانند در قبال شرایطی خاص، واکنش بهتری داشته باشند.»
از لحاظ روانی، چالشهای فراوانی برای بازیکنان آکادمی وجود دارد که باید با آنها روبرو شوند؛ خصوصاً در باشگاهی مثل بنفیکا که سطح رقابت بسیار فشرده است. در بعضی از گروههای سنّی چهل بازیکن حاضر هستند. و زمانی که این پیراهن را بهتن میکنید انتظارات از شما بسیار بالاست.
شرایط بدنی نیز یک جنبهی مهم دیگر است. استراتژی باشگاه این است که تمامی بازیکنان در طی یک سال در بازیها مشارکت داده شوند تا سطح رقابت افزایش پیدا کند. بعضی از بازیکنان آشکارا از دیگران آمادهتر هستند و از شرایط فیزیکی بهتری برخوردارند. زمانی که اعضای تیم زیر پانزده سالهها برای صرف غذا در کنار یکدیگر مینشینند، سطح اختلاف سایز اندام آنها بسیار جالب توجه است.
ماگالائش میگوید:«در بین گروههای سنی زیر سیزده سال تا زیر پانزده سال، گاهی چهار یا پنج سال اختلاف مابین سن تقویمی و سن بیولوژیکی بعضی از بازیکنان دیده میشود. ممکن است بازیکن الف و بازیکن ب هردو چهارده ساله باشند اما سن بیولوژیکی بازیکن الف شانزده سال و سن بیولوژیکی بازیکن ب دوازده سال باشد. بهطور مثال برناردو سیلوا در سن ده یازده سالگی یک بازیکن فوقالعاده بود. او مثل سوپرمن میماند. سطح تکنیکی و سطح تصمیمگیری او مثل یک بازیکن حرفهای بود. با این وجود او مشکلاتی نیز داشت. برناردو یک پسر لاغر و کوچکاندام بود و برایش سخت بود که در سطح زیر پانزده سالهها یا زیر هفده سالهها بازیکن کند. بنابراین این وظیفهی ماست که محیطی مناسب برای پرورش استعدادهایی از این دست فراهم کنیم. ژوائو فلیکس نیز مشکلات مشابهی داشت. آنتونیو سیلوا هم همینطور. وقتی آنتونیو در تیم زیر پانزده سالهها بود، گاهی او را به تیم زیر چهارده سالهها میفرستادیم چرا که پتانسیل حضور پیوسته در سطح زیر پانزده سالهها را نداشت.»
هر مهارت خاص زمان و مکان خاصی برای بروز یافتن دارد. گاهی اوقات باید بهکارگیری یک مهارت را بهتعویق انداخت تا فرصت پیشرفت برای سایر مهارتها فراهم شود. مورد روبن دیاز میتواند برای خیلیها غیرمنتظره باشد. او در اوایل شروع کار خود در آکادمی از حیث مهارتهای تکنیکی در سطحی پایینتر از همتیمیهای خود قرار داشت. اما سطح دیگر مهارتهای او بهقدری بود که مربیان نمیتوانستند نادیدهشان بگیرند.
ماگالائش میگوید:«شیوهی ارتباط او با سایر بازیکنان برای ما حیرتانگیز بود. او شبیه یک ژنرال بود؛ یک رهبر واقعی. همه ناگزیر بودند به او توجه کنند. هنگامی که ما با تیم استعدادیابی باشگاه دربارهی او صحبت کردیم آنها میگفتند که چرا روبن؟ ما مدافعان میانی بهتری داریم. اما ما هیچ مدافع میانی دیگری با آن خصیصهها نداشتیم. البته که سطح دفاعی او نیز بالا بود. اما شیوهی ارتباط برقرار کردن او با سایر بازیکنان، کاریزمایی که داشت و نحوهای که با دیگران صحبت میکرد از هر حیث چیزی متمایز با سایرین بود.»
***
فرانسیسکو ماچادو، بازیکن جوان متولد 2005 که عضو تیم ملی زیر هفده سالههای پرتغال نیز هست، دربارهی تجربیات خود در آکادمی بنفیکا میگوید:«پست من مدافع چپ است. با توجه به ویژگیهایم میتوانم بگویم که سبک بازیام شبیه به زینچنکو و گریمالدو است. من گریمالدو را خیلی دوست دارم. وقتی دوازده سالهم بود برای اولین بار بنفیکا مرا به اینجا دعوت کرد. اما خانوادهام فکر میکردند که هنوز برایم خیلی زود است. بهنظرم تصمیم بسیار درستی بود. البته بنفیکا تمامی شرایط لازم را برای ما در اینجا فراهم میکند، اما بهنظرم بهتر است که با توان مسئولیتپذیری بالاتری به اینجا بیایید و آگاه باشید که در اینجا بهدنبال چه چیزی میگردید. من وقتی چهارده سالم بود به اینجا آمدم. اولش فکر میکردم که اوضاع برایم بسیار سخت خواهد بود. اما در عرض دو سه هفته توانستم دوستان زیادی پیدا کنم. تمام بچهها در اینجا فوقالعاده هستند و ما همچنین متخصصان و مربیانی داریم که بیست و چهار ساعته در اینجا حضور دارند و هر چیزی را که باید بدانیم به ما آموزش میدهند.»
فرانسیسکو یک جوان بسیار باکمالات و خوشبرخورد است و سطح زبان انگلیسیاش نیز فوقالعاده خوب است. اگر او بتواند به همان خوبی که حرف میزند بازی نیز کند، باید بگوییم که بنفیکا یک کانسلوی دیگر را در مشت خود دارد. ماچادو اهل کوئیمبرا است؛ منطقهای در دویست کیلومتری شمال لیسبون. او در راه یافتن مسیر زندگی خود کیلومترها از خانه دور شده. زمانی که از او پرسیدیم که ترک خانواده در آن سن پایین چقدر برایت سخت بود، پاسخ خردمندانهای به ما داد:«فقط خانوادهام نبودند بلکه دوستانم هم بودند. وقتی پس از ماهها به خانه برمیگشتم، صحبت کردن با دوستانم در ابتدا کمی برایم مشکل بود. اما فکر میکنم حتی اگر فاصلهی زیادی هم با یکدیگر داشته باشیم بسیار مهم است که دوستان خود را نگه داریم. چرا که هرگاه به آنها نیاز داشته باشیم، دوستان واقعی در کنارمان خواهند بود.»
ماچادو میگوید که رویایش بازی کردن برای تیم اصلی بنفیکا است:«این رویای همهی بچههایی است که اینجا هستند. اما همه میدانیم که رسیدن به آن بسیار سخت است. در گروه 24 نفرهی ما در تیم زیر نوزده سالهها، اگر سه یا چهار یا نهایتاً پنج نفر بتوانند به تیم اصلی راه پیدا کنند، بسیار خوب خواهد بود. اما ما باید به خودمان باور داشته باشیم. چرا که اگر ما به خودمان باور نداشته باشیم هیچکس به ما باور نخواهد داشت.»
وقتی به اطراف نگاه میکنیم و چهرههای جوانی را میبینیم که در حال لذت بردن از زندگی و فکر کردن به فردا هستند، این جملات در گوشمان طنین دیگری دارند. بازیکنان زیادی عضو آکادمی بنفیکا هستند -حدود هشتاد نفر از آنها با قرارداد حرفهای- و فکر نکردن به این ماراتن رقابت ناممکن است و همه میدانند که فقط عدهی کمی به قله خواهند رسید.
مارکز میگوید:«ما مسئولیتپذیری خود را در طی تمام این مسیر حفظ میکنیم و میدانیم که بسیاری از بازیکنان نمیتوانند به آن قله دست پیدا کنند. این واقعیتی است که ما قصد پنهان کردنش را نداریم. آنها هر سال قدمی رو به جلو برمیدارند و این مسیر در هر نقطهای ممکن است متوقف شود. این وظیفهی ماست که آنها را بهعنوان پسرانی جوان پرورش دهیم و همچنین در هنگام ترک آکادمی نیز کنارشان باشیم. این میتواند لحظهای بسیار تلخ برای آنها باشد. لحظهای که میفهمند رویای بازی کردن برای بنفیکا به پایان رسیده.»
بعضی از بازیکنان کنار گذاشته شده فوتبال را برای همیشه کنار میگذارند. اما بعضی دیگر به باشگاهی دیگر در پرتغال ملحق میشوند. بیست و هفت نفر از فارغالتحصیلان آکادمی در این فصل برای تیم دوم بنفیکا بازی کردهاند و نخستین تجربهی خود از فوتبال حرفهای را بهدست آوردهاند. عدهای دیگر نیز بعدها در موقعیت و پستی دیگر در باشگاه مشغول به کار میشوند. از فیزیوتراپیست و متخصص تغذیه گرفته تا روانشناس و مربی.
***
پدرو تورادو، یکی از بازیکنان سابق آکادمی که اکنون مربی شده است میگوید:«فکر میکنم مهمترین چیز این است که بدانم دورانم در آکادمی چه چیز عایدم کرد. شاید من به اینجا آمدم تا بخشی از پروسهی آموزشی بنفیکا باشم.»
ژوائو کانسلو و برناردو سیلوا یک دهه قبل در آکادمی همتیمی او بودند. اما مسیر حرفهای آنها به دو مقصد مختلف منتهی شد. تورادو کنار گذاشته شد و حال باید برای آیندۀ خود تصمیم جدیدی میگرفت. او که حالا مربی تیم زیر دوازده سالههای بنفیکا است میگوید:«مربیگری یک شور واقعی است. من واقعاً از این کار لذت میبرم؛ خصوصا از کار با این گروه سنی. من عاشق این هستم که ببینم آنها چگونه پیشرفت میکنند و چیزی را که برای بهتر شدن نیاز دارند، در اختیارشان قرار دهم.»
متدولوژی تمرینی بنفیکا در گروههای سنی پایینتر بسیار متفاوتتر است. تمرکز اصلی در اینجا بر روی عملکرد فردی بچههاست؛ بهطور خاص در کنترل و کار با توپ و مهارتهای یک در برابر یک، و نه کار گروهی. همچنین در این گروه آموزشها صرفاً به فوتبال محدود نمیشود. تورادو میگوید:«ما به بچهها آموزش رقص میدهیم. ما روی مهارتهای یک در برابر یک آنها کار میکنیم. مهمترین فاکتور در موقعیت یک در برابر یک چیست؟ برای ما این فاکتور، فاکتور تصمیمگیری نیست، بلکه کیفیت حرکات است. شما میتوانید دریبلی که برناردو سیلوا اجرا میکند را اجرا کنید؛ اما نمیتوانید آن را به همان شیوهی او اجرا کنید. دلیلش کیفیتی است که حرکات او دارند. در این خصوص رقص چیزی است که میتواند ریتم و سیالیت بهتری به حرکات بچهها ببخشد.»
حالا زمین آکادمی به کانون فعالیت بدل شده. در سمت راست ما یک بازی در حال انجام است. در سمت چپ تمرین دریبلزنی و شوتزنی در جریان است. تورادو نگاهی به کل زمین و به بچهها میاندازد و میگوید:«زیباست که آنها به آینده چشم دوختهاند. ماموریت ما رشد دادن آنهاست. این یک پروسهی بسیار دشوار است و ما این را میدانیم. در بلندمدت، شاید فقط یکی از بین هزار نفر به رویای خود دست پیدا کند. اما ما این اعتماد بنفس و این ایمان را به آنها میدهیم که رسیدن به این رویا ممکن است.»