
سرنوشت ستارههای آلمان 2014 چه چیزی به ما یاد میدهد؟
هفتیک– وقتی ماراکانا پر از کاغذهای رنگی شد و بازیکنان قهرمان آلمان شروع به پایکوبی با جام کردند، اینطور به نظر میرسید که دیگر هیچ محدودیتی در چیزهایی که آنها میتوانند به دست بیاورند، وجود ندارد. البته که این احساس تا حدی ناشی از خوشحالی پس از پیروزی در فینال جام جهانی بود اما حتی در حد استانداردهای قهرمان جام جهانی هم یک چیز استثنایی درباره تیم ملی آلمان سال 2014 وجود داشت. تحقیر تاریخی 1 – 7 برزیل در نیمه نهایی احتمالا کاملترین نمایش ارائه شده توسط یک تیم ملی در تورنمنتی بزرگ و مهم بود. پس از فینال، آنها در رتبهبندی اِلو (Elo rating) – که به عنوان رتبهبندی بسیار مشخصتری از رنکینگ فیفا شناخته میشود – در رتبه دوم تاریخ فوتبال قرار داشتند و تنها تیم مجارستان در دهه 1950 میلادی بالاتر از این تیم قرار داشت.
علاوه بر این، این احساس وجود داشت که این تیم ساخته شده تا برای همیشه دوام بیاورد. شاید یک باور کلیشهای ملی در این باره وجود داشت – مهندسی آلمانی و از این دست موارد – اما چنین باوری نیز در ذات انسانی تیم ریشه دوانده بود. وقتی ماریو گوتزه گل پیروزی بخش تیمش را وارد دروازه سرخیو رومرو کرد، هفت نفر از 11 بازیکن حاضر در میدان 25 ساله یا جوانتر بودند. سیزده عضو تیم با نمره A از مدرسه فارغالتحصیل شده بودند. عطش حریصانه برای پیروزی برابر برزیل نشان دهنده وحدتِ هدف و تمرکز تیم بود. هیچ ضعف و ناپایداری در تیم یواخیم لوو دیده نمیشد.

اوزیل یکی از ستارههای آلمان در جامجهانی 2014 بود اما بعد از حذف ناباورانه ژرمنها از جامجهانی 2018، با انتقادهای زیادی مواجه شد و از بازیهای ملی کنارهگیری کرد.

بندیکت هوودس به تازگی در 32 سالگی از فوتبال خداحافظی کرد تا بتواند زمان بیشتری را در کنار خانوادهاش سپری کند.

مرتساکر هم به دلیل آنچه “فشار غیرانسانی فوتبال” توصیف کرد، خیلی زود اعلام بازنشستگی کرد.

کریستوف کرامر که با مصدومیت خدیرا، فرصت حضور در دیدار فینال را پیدا کرد، نتوانست تعداد بازیهایش برای تیم ملی آلمان را دورقمی کند.
شش سال بعد، واقعیت، شاهد سرنوشت بسیار متفاوتی برای قهرمان آن شب بدون ابر ماه جولای بود. کریستوف کرامر، هافبک تازه کاری که در اوایل بازی فینال دچار مصدومیت شد، دیگر بازیکن قبلی نشد و تنها 7 بازی ملی دیگر انجام داد. گوتزه که تنها 28 سال دارد، از سال 2017 دیگر برای تیم ملی آلمان به میدان نرفته و در حال حاضر عضو هیچ باشگاهی نیست. مسوت اوزیل، مشعلدار خلاق و نمادین تیم، با عصبانیت از حضور در تیم ملی انصراف داد و فدراسیون آلمان را به نژادپرستی سازمانییافته متهم کرد. ژروم بواتنگ، توماس مولر و متس هوملس پس از رسوایی جام جهانی 2018 از تیم کنار گذاشته شدند. و پس از اینها بازیکنانی هستند که دیگر نمیخواهند فوتبال بازی کنند.
بندیکت هوودس، مدافعی که ضربه سرش در فینال به تیر دروازه برخورد کرد، هفته گذشته و در سن 32 سالگی بازنشستگی خود را اعلام کرد و به اشپیگل گفت که احساس میکند فوتبال دیگر برایش اهمیتی ندارد و مدعی شد که “به عنوان یک مرد خانواده آسیب زیادی دیده” چون مدتهای طولانی از همسر و پسرش دور بوده است.
او مسیر آندره شورله، هم تیمیاش، را دنبال کرد؛ بازیکنی که پاس گل پیروزی بخش گوتزه در فینال را ارسال کرده بود. شورله 29 ساله دو هفته قبلتر به نتیجه مشابهی رسیده بود. او گفت:” پستیها بیشتر و بلندیها کمتر و کمتر میشدند” و اضافه کرد که از زندگی در دنیایی که ” آسیبپذیری و ضعف هرگز در آن جایی ندارند” خسته شده است. هر دو بازیکن از دری خارج شدند که توسط پر مرتساکر باز شده بود، بازیکنی که دو سال قبل بازنشسته شد و فاش کرد که به دلیل فشار “غیر انسانی” فوتبال حرفهای به حالت تهوع، اسهال و حملههای عصبی دچار شده است.

دو بازیکنی که عامل اصلی پیروزی آلمان در فینال جامجهانی 2014 بودند، خیلی زود به حاشیه رفتند.

گوتزه بعد از دوران ناامیدکننده در بایرن، به دورتموند برگشت اما در وستفالن هم نتوانست روزهای خوب قبل را تکرار کند و در حال حاضر بدون تیم است.

شورله بلافاصله بعد از قهرمانی در جامجهانی دچار افسردگی شد و سرانجام چند هفته قبل به طور رسمی از فوتبال خداحافظی کرد؛ در حالیکه تنها 29 سال دارد.
اینکه سه بازیکن از هر تیمی در هنگام بازنشستگی چنین نارضایتی و سرخوردگی را ابراز کنند، توجه بسیاری را به خود جلب میکند اما اینکه سه بازیکن مهم از تیم قهرمان جهان به این شکل از فوتبال بروند، عجیب است. این نشان دهنده قطع ارتباط شگفت انگیز بین درک احساس آن موفقیت بیانتها و واقعیت است. وقتی درباره قهرمانی جام جهانی یا ایستادن بر سکوی قهرمانی المپیک یا قرار گرفتن در رتبه اول جهانی رویاپردازی میکنیم، احساسی عمیق و پر زرق و برق از تحقق این رویا را متصور میشویم که در ادامه زندگی حرفهای همراهمان خواهد بود. وقتی مدال دور گردنمان انداخته میشود زمزمه تبریک جهان را میشنویم. تو زندگی را کامل کردی.
اما واقعیت، همانطور که هوودس و شورله تصدیق کردند، گاهی میتواند کاملا متفاوت باشد: احساس عمیق ناقص بودن. شورله گفت که فوتبال باعث شده او ” ثروتمند اما تنها” باشد. برای هوودس ضعف وجودش به عنوان یک فوتبالیست زمانی آشکار شد که به همراه خانوادهاش با یک ون به تعطیلات رفت و متوجه شد که ” تجربه نزدیکی زیاد به پسرش تا چه اندازه من را کامل میکند”. هر دو مرد از کوتاهی دنیا که در آن حتی بزرگترین افتخارات نیز مانند بوی یک عطر ارزانقیمت بر باد میرود، تاسف میخورند و این بسیار جالب است که “عمیقترین حفره” شورله یک فصل پس از فتح جام جهانی به وجود آمد. او گفت:” شما یا یک احمق هستید یا یک قهرمان، هیچ حد وسطی وجود ندارد.”
توجه به این موضوع که کنار گذاشتن بواتنگ، مولر و هومس از سوی فدراسیون فوتبال آلمان یک تایید دردناک بر این باور است که نتایج و رخدادهای اخیر از هر چیزی مهمتر است و تحسین و افتخار هرگز تا ابد دوام نمیآورد اما به همان اندازه، زودگذر بودن موفقیت یکی از واقعیتهای ضروری و بیرحم ورزش است. و شاید درس واقعی فروپاشی آلمان این باشد: هرچقدر قهرمانیها را با نمادهای ماندگاری و دوام ابدی آراسته کنیم – جامها، مدالها، ستاره طلایی که بالای نشان پیراهن ملی برای همیشه درج شود، حتی واژه ” فناناپذیران” و “تاریخسازان”- آنها تنها برای چند لحظه دوام دارند و همیشگی نیستند.
حتی موفقیتی به ارزشمندی قهرمانی در جام جهانی بیشتر از اینکه یک نماد همیشگی برای وضعیت تیم باشد، به عنوان یک خاطره جمعی باقی میماند. و برای تمام افرادی که جزیی از آن بودند، یک تضاد عجیب وجود دارد: شما تا آخر عمر قهرمان جهان هستید و با این حال به تمرینات و سفر برمیگردید، خودتان را با ریتم زندگی خانوادگی تطبیق میدهید، سبزیجات و میوه میخرید و زبالهها را بیرون میگذارید، و متوجه میشوید که اینها، حداقل وظایف شما هستند. شاید آنچه بر سر قهرمانان تیم لوو آمد، باید ما را وادار کند که نگاهی دوباره به آن استعاره همیشگی داشته باشیم- در مورد تیم آلمان رسیدن به این تشبیه همیشه بسیار آسان است- که تیم قهرمان را ماشینی بدون مشکل و رضایتخش توصیف میکند؛ انگار که فوتبال تنها مفهومی برای در کنار هم قرار دادن چند بخش بیجان است.
در واقع برنامه آلمان همیشه روند ویژه انسانی و اجتماعی داشته و تمرکزش روی پیشرفت هر دو بعد فرد و بازیکن بوده است. تفسیر سرنوشت تیم 2014 برای ابطال این برنامه محتمل است. از همه اینها گذشته فایده آکادمی قهرمان جهان، ارتشی از مربیان روشنفکر در رده جوانان و اعتباری رضایتبخش چیست اگر تیم ملی در نهایت از هم خواهد پاشید؟

هوملس، مولر و بواتنگ، ستارههایی که از ارکان اصلی آلمان در سه جامجهانی اخیر بودند، دیگر جایی در این تیم ندارند.
میتوان این مورد را به عنوان یک توجیه دو منظوره نیز دید: شاید بهای به کار گرفتن افراد سطح بالا از سوی مانشافت داشتن بازیکنانی با ذهن باز و استقلال فکری است که ذات غیرانسانی فوتبال و کوته نظرانهای که این صنعت گاهی در خود جای میدهد، درک کنند.
یک تیم ملی فوتبال بیشتر از یک ماشین، شبیه به عنصری ناپایدار است: افراد هرکدام با مدارهای خودشان توسط هسته یک هدف اصلی در کنار یکدیگر حفظ میشوند. و با علم به تمام توجهی که صرف عوامل متعدد تاکتیکی، تکنیکی و سیتماتیک شده، شاید توجه کافی به این جنبه از موفقیتهای تیمی صورت نگرفته است: کنار هم قرار دادن افرادی با اولویتها و مسیرهایی کاملا متفاوت در یک گروه برای حرکت به سمت مسیری یکسان در طول چرخه یک تورنمنت.
درک استعداد هدر رفته شورله، هوودس، گوتزه و سایرین و زیر سوال بردن پیروزی آلمان کار آسانی است. اما در واقع دستاورد لوو و تیمش با اطلاع از چگونگی پایان یافتن آن بزرگتر از قبل نیز خواهد شد: موفقیت با تیمی که به صورت خودکار عمل نمیکرد بلکه گرد یک هدف جمع شده بود.
سیر شدن از افتخارات