
آیا فوتبالیستها همچنان میتوانند الگوی خوبی برای نوجوانان باشند؟
هفتیک- جووانی تراپاتونی، مربی سابق ایتالیا، که به طرز تحسینبرانگیزی توانایی بیانهای موجز و بامعنا را دارد، زمانی گفته بود:«فوتبال یعنی دینگ، دَنگ، دونگ. فقط دینگ نیست.» زیبایی این جمله در این بود که میشد آن را به شکلهای مختلفی تفسیر کرد، و در عین حال همیشه نوعی حقیقت دائمی و قابلقبول در آن وجود داشت.
لامین یامال، اعجوبۀ فوتبال اسپانیا که بهتازگی ۱۸ ساله شده، شاید این جملۀ حکیمانه را اینطور تفسیر کند: فوتبال فقط این نیست که ۲۲ بازیکن، دو دروازه و یک توپ باشد. فوتبال یعنی همۀ آنچه اطرافش میگذرد: شهرت و ثروت، و امکاناتی بهظاهر نامحدود که گاهی ممکن است فانتزیهای هنوز ناپختۀ یک جوان ۱۸ ساله را فوراً به واقعیت تبدیل کنند.

جشن تولد 18 سالگی لامین یامال به یک جنجال بزرگ در اسپانیا تبدیل شد.
مشکل اما اینجاست که حالا دادستانی وارد عمل شده، چون به نظر میرسد یامال برای تزئین مهمانی تولد 18 سالگیاش فقط به زنهای بلوند خوشاندام بسنده نکرده، بلکه گروهی از افراد کوتاهقامت را هم دعوت کرده بوده که نمایشی نامشخص اجرا کنند. اکنون اتهام تبعیض مطرح شده است.
«دینگ، دَنگ، دونگ»- شاید تراپاتونی آن زمان فقط از پیچیدگی تاکتیکهایش صحبت نمیکرد، بلکه منظورش چیزهای بیشتری هم بود: مثلاً انصاف، احترام، و حس مسئولیتپذیری. میشود این گفتۀ طنزآمیز را اینطور هم تعبیر کرد. و مگر زمانی اینگونه نبود که ورزش باید ارزشها را منتقل کند؟
امروز احتمالاً خیلیها مایلاند درست برعکس آن را بپذیرند و این تنها به خاطر چند داستان اغراقآمیز دربارۀ حماقتهای بعضی از فوتبالیستهای حرفهای که این روزها در سیل اخبار غرق میشوند، نیست.
مثلاً علاوه بر یامال، مورد فلورین نویهاوس از باشگاه گلادباخ هم هست؛ او اخیراً در بالرامان (جزیرهای معروف برای خوشگذرانی) به مدیر باشگاهش طعنه زده: با انگشتانش چهار میلیون یورو را شمرده، یعنی مبلغی که آن مدیر سالانه به او پرداخت میکند.
زیر سطح ماجرا، ورای چنین داستانهای جنجالی و پرزرقوبرق، هر هفته گزارشهایی نگرانکنندهتر نیز همراه جریان اخبار شنیده میشوند؛ گزارشهایی از زمینهای فوتبال جوانان و آماتورها در سراسر کشور- گزارشهایی از خشونتهای اعمال شده علیه داوران و بازیکنان حریف، و خشونتهایی بیمعنا.
اینها بیتردید موضوعات متفاوتی هستند. اما همگی یک پرسش اساسی را مطرح میکنند. اگر بخواهیم کمی اغراق کنیم: آیا فوتبال کمکم تأثیر مثبت خود را بر رشد شخصیتی جوانان از دست میدهد؟
در مراکز پرورش استعداد باشگاههای بوندسلیگا همه چیز عالی به نظر میرسد. مثلاً در باشگاه بروسیا مونشنگلادباخ گفته میشود که آنها میخواهند «استعدادها را هم درون و هم بیرون از زمین، به شخصیتهایی کامل تبدیل کنند.»
باشگاه تأکید دارد که تمرکز اصلی روی ویژگیهایی مانند انضباط، اراده، مدارا، احترام، آمادگی برای یادگیری و توانایی پیشبرد اهداف است- ویژگیهایی که هم در زندگی روزمره و هم در ورزش اهمیتی اساسی دارند. باشگاههای فعال در سطح جوانان و آماتورها هم اهدافی مشابه دارند. اما آیا این اهداف همچنان به نتیجه میرسند؟

اظهارات فلورین نویهاوس در حالت مستی درباره مدیر باشگاه مونشنگلادباخ، با واکنشهای زیادی همراه شد.
خوشبختانه ایوالد لینن (ستاره و سرمربی سابق بروسیا مونشن گلادباخ) تلفنی در دسترس است. هر کسی که با او تماس میگیرد، شاید فقط برای لحظهای از تصمیمش پشیمان شود، چون لینن بلافاصله خودش شروع به پرسیدن و زیر سؤال بردن پرسشها میکند.
لینن ۷۱ ساله همیشه ذهنی منتقد داشته و هنوز هم دارد. او کسی است که دنیای فوتبال را از درون میشناسد؛ سالها بازیکن و مربی بوده و دیدگاهش همیشه فراتر از خطوط کناری زمین بوده است.او در مورد لامین یامال نظر روشنی دارد:«او فقط ۱۸ سال دارد و در سال ۵۰ یا ۶۰ بازی انجام میدهد، دائماً در سفر است؛ چطور اصلاً قرار است زمانی برای کار دیگری داشته باشد؟»
لینن ریشهی مشکلات را نه در خود بازیکنان، بلکه در جای دیگری میبیند: در تجاریسازی مطلق ورزشی که از یک تورنمنت به تورنمنت دیگر میروند تا افراد، باشگاهها و فدراسیونهای معدودی بتوانند بیشترین سود ممکن را از آنها ببرند. نتیجۀ منطقی این وضعیت، تمرکز حداکثری بر موفقیت است- موفقیتی که باعث میشود حتی در میان مربیان هم پرورش شخصیت و آموزش جوانان به حاشیه رانده شود.
لینن خود این موضوع را در دوران مربیگریاش تجربه کرده است:«وقتی در این چرخۀ بیپایان گیر افتادهای، باید نتیجه بدهی: امتیاز، قهرمانی، موفقیت. دیگر حتی فرصت این را نداری که به چپ و راست نگاه کنی- نه به این خاطر که نمیخواهی، بلکه چون مجبور میشوی. و این دقیقاً بخش تراژیک ماجراست: اینکه ما جامعهای ساختهایم که در آن خیر عمومی از مسیر خارج شده است.»
لینن بهراستی از این خشمگین میشود که رفتارهای برخی فوتبالیستهای حرفهای اینقدر بزرگنمایی میشوند و در معرض قضاوت عموم قرار میگیرند؛ تا جایی که گاهی معیارهایی متفاوت برای آنها در نظر گرفته میشود.
او معتقد است این موارد، در بهترین حالت، باید فقط بهانهای باشند برای فکر کردن به برخی از مشکلات ریشهدار اجتماعی.
او میگوید:«ما دهههاست که به کار داوطلبانه تکیه کردهایم. و اصلاً درک نمیکنیم که آنچه در باشگاههای ورزشی اتفاق میافتد، بزرگترین فعالیت اجتماعی ممکن در دنیاست- و در آلمان بهویژه.»
از نظر لینن، باید افراد متخصص بیشتری در باشگاههای جوانان و آماتورها حضور داشته باشند: کارمندانی تماموقت، مدیران آموزشی، کسانی که بدانند چطور باید مربیگری کرد، و چطور باید مربیان را آموزش داد.
او همچنین از این موضوع ناراضی است که میانگین سنی مربیان در فوتبال حرفهای و مراکز پرورش استعداد روزبهروز پایینتر میآید. او میگوید امروزه دیگر تقریباً تنها تعداد اندکی باقی ماندهاند که بتوانند چیزی از تجربهی زندگی خود به دیگران منتقل کنند. الگوهای واقعی- آیا آنها در جامعهی ما کمیاب شدهاند؟ بهویژه در ورزشی که چهرههایی مانند اینفانتینوها آن را از بالا جهت میدهند؟
چون برخی بازیکنان توانایی فنی تحسینبرانگیزی دارند و چون تقریباً هیچ صنعتی به اندازهی فوتبال پول و توجه عمومی را به خود جذب نمیکند، باز هم فوتبالیستهای جوان بهسادگی به عنوان الگو معرفی میشوند- و این در حالی است که همین افراد، روزبهروز در حبابهای خودنمایی فضای مجازی ثابت میکنند که در اغلب موارد چقدر برای چنین جایگاهی نامناسباند.
گونتر گباوئر نیز انتخاب فوتبالیستها به عنوان الگو را اشتباهی بزرگ میداند. این استاد پیشین فلسفه و جامعهشناسی ورزش که بهطور گسترده دربارهی نقش اجتماعی ورزش تحقیق کرده، مسئولیت این وضعیت را نهتنها متوجه فدراسیونها، باشگاهها، مدیران و اسپانسرها میداند- یعنی همان بازار دیوانهواری که در آن میلیونها یورو برای نوجوانان ۱۷ ساله جابهجا میشود- بلکه معتقد است این شرایط بهویژه متوجه دنیای رسانههاست.
رسانههایی که بازیکنان جوان را، بسته به شرایط روز، یا بیحد و مرز ستایش میکنند یا نابود میسازند؛ بدون کوچکترین فاصلهگذاری یا درکی از اهمیت واقعی آنچه اتفاق میافتد.
او در مصاحبهای با زوددویچه سایتونگ گفته بود: «در نتیجهی این رویکرد، این بازیکنان برای جوانانی که در حسرت همان چیزها هستند، بهشدت جذاب جلوه میکنند.»

استیکی که فرانک ریبری با روکش طلا سفارش داده بود، به جنجالی بزرگ در فوتبال فرانسه تبدیل شد.
فدراسیون فوتبال فرانسه پس از ماجرای جنجالی فرانک ریبری در سال ۲۰۱۹ که در دبی استیکی با روکش طلای خوراکی سفارش داده بود مسیر آموزش بازیکنان جوان خود را بهطور اساسی تغییر داد. از آن پس، این فدراسیون تلاش کرده تا آموزش بازیکنانش که بسیاریشان از خانوادههای مهاجر میآیند، به شکل جدیتری همراه با جنبههای تربیتی و ارزشی باشد.
و حالا، بازیکنان جوان فوتبال در فرانسه آموزشی را دریافت میکنند که بهشکل جدیتری با ارزشهای اخلاقی و تربیتی همراستا شده است- «پرورش منش و رفتار». و البته اینجا و آنجا، در دنیای فوتبال هنوز هم کسانی هستند که میتوانند الگوی مناسبی برای نسل جوان باشند.
مثلاً کریستوف کرامر که بهتازگی رمانی نوشته، یا پر مرتساکر که با بنیاد خیریهاش برای کودکان محروم فعالیت میکند. و این ما را دوباره به ایوالد لینن بازمیگرداند.
او در تماس تلفنی میگوید:«راههای بسیاری وجود دارد که از طریق ورزش بتوان ارزشها را منتقل کرد، قوانین را یاد گرفت، و مسئولیتپذیری را تمرین کرد. در باشگاههای ورزشی، کودکان این فرصت را دارند که مربیای داشته باشند «که نهفقط گل زدن، تکنیک و تاکتیک را یاد میدهد، بلکه مجموعهای از ارزشها را هم منتقل میکند- تا قطبنمای اخلاقی آنها دچار انحراف نشود. اینکه آیا من میخواهم با بازی منصفانه بهتر از رقیبم باشم، یا برایم مهم نیست که لگد بزنم، گاز بگیرم، خطا کنم یا تمارض؟»
به همین دلیل، لینن از این ناراحت میشود که گزارشگران تلویزیونی در برابر میلیونها بیننده، یک خطای تاکتیکی را تحسین میکنند میگویند:«هوشمندانه بود». اما از نظر لینن، این دقیقاً پیامی اشتباه است.
اما در پایان، خبری خوب هم هست: کسانی که نگران هستند در فوتبال مدرن- با حضور چهرههایی مانند جیانی اینفانتینو، رئیس فیفا- تعداد زیادی افراد مشکوک الگوهای بدی برای جوانان شدهاند، میتوانند کمی نفس راحت بکشند.
وقتی خبرنگاری در جریان جام جهانی باشگاهها که با ابتکار اینفانتینو در آمریکا برگزار میشد، از کریم آدیمی، ستاره دورتموند، دربارهی حضور همین آقای اینفانتینو و همچنین جی. دی. ونس (معاون رئیسجمهور آمریکا) در ورزشگاه سؤال کرد، تنها واکنش او خنده بود. او با خونسردی گفت:«متأسفانه اصلاً نمیدانم این آقایان چه کسانی هستند.»